پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد دوم

فهرست کتاب

۵- ماجرای غدیر خم

۵- ماجرای غدیر خم

قبلاً اشاره کردیم که جعفری‌ها اعتقاد دارند خداوند پیامبرش را دستور داد: علی را به طور صریح نام ببرد و به عنوان پیشوای مردم تعیین نماید، و پیامبر نیز پس از تردیدی که در این باره داشت، فرمان الهی را گردن نهاد و پس از بازگشت از (حجة‌الوداع = حج خداحافظی) در غدیر خم، مسلمانان حاضر را از آن مطلع ساخت، بحث از سخنانی که پیامبر خدا در غدیر ایراد نموده است که به سنت ارتباط دارد، آنان سه آیه را نیز نام می‌برند که - به زعم آنان - ارتباط به حادثه مزبور دارد دو آیه از سوره مائده و آغاز سوره معارج که قبلاً بدان‌ها اشاره نمودیم. آیه تبلیغ این است که می‌فرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧[المائدة: ۶۷] (ای فرستاده! هر انچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را نرسانده‌ای و خداوند تو را از مردمان محفوظ می‌دارد. خداوند گروه کافران را هدایت نمی‌کند.)برخی از ایشان تنها به این نکته اکتفا نکرده‌اند که آیه درباره علی نازل شده است، بلکه اقوال و روایات متعددی را در سبب نزول آن ذکر می‌کنند. طوسی می‌گوید: [۷۱]در مورد سبب فرود آمدن این آیه چهار دیدگاه وجود دارد:

أ- محمدبن کعب قرظی و دیگران می‌گویند: یک نفر اعرابی (عرب صحرانشین) تصمیم گرفت پیامبر را به شهادت برساند، شمشیر از دستش افتاد. شروع کرد به کوبیدن سرش به سنگی تا مغزش از هم پاشید. (سپس خداوند این آیه را نازل کرد)

ب- پیامبر از قریش می‌ترسید، خداوند با فرود آوردن آیه مزبور ترس را از دل پیامبر بدر کرد. برخی گفته‌اند: عده‌ای از صحابه پیامبر را نگهبانی می‌دادند، وقتی آیه فرود آمد فرمود: به خانه‌هایتان برگردید، خداوند مرا از مردم مصون داشت.

ج- عایشه می‌گوید: هدف از نزول آیه از بین بردن توهمی بود که پیامبر چیزهایی از وحی را به خاطر ترس پنهان داشته است.

د- ابو جعفر و ابو عبدالله می‌گویند: خداوند متعال وقتی به پیامبر وحی کرد که علی را به عنوان جانشین خود تعیین کند، می‌ترسید این امر برای گروهی از صحابه غیر قابل تحمل باشد خداوند این آیه را نازل فرمود تا بر انجام ماموریت محوله تشویق گردد.

طوسی به بررسی اقوال گذشته و ترجیح یکی از آن‌ها نمی‌پردازد. ولی بسیاری از پیروانش روایت‌هایی را مستند خویش قرار داده‌اند که به گمان آنها، به منزله جانشین قرار دادن علی قلمداد می‌شوند [۷۲]، ولی ظاهر آن‌ها بر این امر دلالتی ندارند روایات در بالاترین درجه به مرتبه صحت نمی‌رسند، در آن‌ها چیزیکه از پیامبر نقل شده باشد، وجود ندارد، علاوه بر این، ما روایت صحیحی از طرف جمهور در دست نداریم که دیدگاه جعفری‌ها را تایید نماید. پس باید آراء مفسرین را در این باره تحلیل و بررسی نماییم:

طبری در تفسیر آیه می‌گوید: این دستوری است از طرف خدا به پیامبرش محمدج که به یهودی‌ها و مسیحی‌های اهل کتاب - آنانیکه خداوند داستان ایشان را در این سوره آورده، و به ذکر معایب، پلیدی عقیده، گستاخی‌شان در برابر پروردگار، حمله نمودن به پیامبران، تحریف کتاب خدا، فاسد بودن غذا و خوراکشان و نیز به معایب سایر مشرکان پرداخته است - اعلام کند آنچه را خداوند در حق ایشان نازل کرده است اعم از: معایب، کم بها جلوه دادن، فرو کاستن شخصیت و نکوهش کردنشان، و آنچه آنان را بدان دستور داده پاسخ نموده است، و اینکه از آن‌ها وحشت‌ نداشته باشد که گزندی به او برسانند و از زیاد بودن شمار آنان و کمی همراهانش بیمناک و پریشان خاطر نباشد، و در راه خدا از احدی نترسد، چرا که خداوند از او در برابر همه مخلوقات و ضرر و زیآن‌هایشان، دفاع می‌کند. و همچنین به او اعلام نموده که اگر در ابلاغ وحی کوتاهی کند، اگرچه مقدار اندکی هم باشد مرتکب گناه بزرگی می‌شود. آنچه را بیان داشتیم مورد پذیرش اهل تأویل است [۷۳].

آنچه اهل تاویل گفته‌اند با سیاق آیات، هم‌خوانی دارد. نادیده گرفتن آرایش آیات و جدا کردن آغاز از انجام آن بدون دلیل معتبر جایز نیست.

طبری پس از اینکه اتفاق نظر اهل تاویل درباره هدف از آیه را پیش می‌کشد، به اختلاف نظر آنان در مورد سبب نزول آن اشاره می‌کند، برخی گفته‌اند: سبب نزول آن، تصمیم آن یک نفر اعرابی درباره به قتل رساندن پیامبر بود که خداوند پیامبرش را در برابر او حمایت و پشتیبانی کرد. عده‌ای هم می‌گویند: بلکه به خاطر ترس پیامبر از قریش نازل گشت که بدین وسیله اطمینان خاطر به او داده شد. روایت مورد استناد طرفین را نیز ذکر می‌کند.

ولی حافظ ابن کثیر در مورد آیه مزبور تفصیل فراوان داده می‌گوید:

خداوند، بنده و پیامبرش را با نام رسول مورد خطاب قرار می‌دهد، او را به تبلیغ همه آنچه به او امر نموده، دستور می‌دهد و او نیز به نحو احسن او امر الهی را اجرا نمود. امام بخاری هنگام تفسیر این آیه می‌گوید: محمدبن یوسف از سفیان، از اسماعیل، از شعبی، از مسروق، از عایشهلنقل می‌کند که: هرکه گفت: پیامبر چیزی را از وحی پنهان کرده، دروغ گفته است، و خداوند می‌فرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ[المائدة: ۶۷] بخاری در اینجا حدیث را به طور مختصر می‌آورد ولی در جاهای دیگری از صحیحش مفصلاً به ذکر آن می‌پردازد. این حدیث را مسلم در کتاب (الایمان) ترمذی و نسائی در کتاب (التفسیر) با سندهایشان از راه‌های زیادی از عامر شعبی از مسروق بن الاجدع از عایشه نقل می‌کنند. همچنین در صحیحین از عایشه نقل شده که: اگر محمد ج چیزی را از قرآن پنهان می‌کرد این آیه را مخفی نگه می‌داشت که می‌فرماید: ﴿وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ[الأحزاب: ۳۷]: (تو چیزی را در دل پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد. و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی.)

ابن ابی حاتم می‌گوید: احمدبن منصور رمادی از سعیدبن سلیمان از عباد از هارون بن عنتره، از پدرش روایت می‌کند که پیش ابن عباس بودم، مردی آمد و به او گفت: کسانی پیش ما می‌آیند و می‌گویند: شما چیزی را دارید که پیامبر خدا به مردم اعلام نکرده بود، ابن عباس گفت: مگر نمی‌دانی که خداوند می‌فرماید:. اما ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ...[المائدة: ۶۷] به خدا سوگند هیچ سخن خوب و بدی نبود که پیامبر خدا به ما نگوید. در صحیح البخاری نیز در روایت ابو جحیفه وهب ‌بن عبدالله السوائی آمده که: به علی گفتم: آیا چیزی از وحی پیش شماست که در قرآن نباشد؟ گفت: نه، سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید، مگر بینشی را که خدا درباره قرآن به شخص بدهد و آنچه در این صحیفه است. گفتم: چه چیزی در این صحیفه است؟ گفت: عقل (یعنی خون) آزاد نمودن اسیر و اینکه مسلمانی در برابر کشتن کافری قصاص نشود.

بخاری می‌گوید: زهری گفت: از خدا رسالت و پیام، ابلاغ و رساندن به عهده پیامبر، و ما نیز مکلف به پذیرفتن و گردن نهادن به آن هستیم. امت، به اعلام رسالت و ادای امانت از طرف پیامبر اذعان نمودند، در بزرگ‌ترین گردهمایی (خطبه روز حجه الوداع) با حضور حدود چهل هزار صحابه موضوع را مطرح کرد و از ایشان اظهار نظر خواست. چنانچه در صحیح مسلم از جابربن عبدالله روایت شده که: پیامبر خدا در خطبه آن روز فرمود: ای مردم! درباره من از شما سوال می‌شود. چه جوابی خواهید داد؟ گفتند: شهادت می‌دهیم که تو ابلاغ کردی، مسئولیت را به پایان بردی و دلسوزی نمودی. پیامبر انگشتش را رو به آسمان بلند می‌کرد و به سوی ایشان برگشت می‌داد و می‌گفت: خدایا! آیا رساندم. امام احمد می‌گوید: ابن نمیر از فضیل ابن غزوان از عکرمه از ابن عباس نقل می‌کند که: پیامبر خدا روز حجة الوداع اظهار داشت: ای مردم! امروز چه روزی است؟ گفتند: روز حرامی است. گفت: این شهرکدام شهر است؟ گفتند: شهر حرامی است. گفت: این ماه کدام ماه است؟ گفتند: ماه حرامی است. گفت: همانا دارایی‌تان، خونتان و شخصیتتان بر یکدیگر حرام است مانند حرمت امروز در این شهر و در این ماه. چند بار این جملات را تکرار کرد. ابن عباس می‌گوید: به خدا قسم این سفارشی است که به سوی پروردگارش بر می‌گردد. سپس گفت: هان! باید کسی که اینجا حضور دارد به کسانی که غائبند برساند، و بعد از من به کفر برنگردید که گردن یکدیگر را بزنید. بخاری روایت مشابهی را از علی‌بن مدینی، از یحیی‌بن سعید، از فضیل بن غزوان، نقل می‌کند.

گفته خداوند که: ﴿وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ[المائدة: ۶۷] یعنی اگر آنچه را برایت فرستاده‌ام، به مردم نرسانید، پیام خدا را ابلاغ نکرده‌ای، یعنی عواقب آن را اگر به وقوع می‌پیوست، می‌دانست. علی ابن ابی طلحه از ابن عباس نقل می‌کند که معنی آیه چنین است: اگر آنچه از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده، پنهان کنی، پیام وحی را به مردم نرسانده‌اید [۷۴].

سپس ابن کثیر سخنانش را ادامه می‌دهد تا آنچه را که متعلق به آخر آیه است، روشن سازد، و در این راستا به حیله و نیرنگ مشرکان و اهل کتاب برای پیامبر که خدا او را از حیله آنان محفوظ داشت، اشاره کند، پس از آنکه به گوشه‌ای از آن اشاره می‌نماید می‌گوید: نمونه‌های بسیاری از این دست وجود دارد که ذکر آن‌ها بحث را به درازا می‌کشاند از آن جمله است: آنچه درباره آیه اظهار داشته‌اند [۷۵]. و در ادامه به برخی از روایات که طبری و دیگران گفته‌اند، اشاره می‌کند.

بدین ترتیب در می‌یابیم که تفسیر آیه کریمه با دیدگاه جعفری‌ها سازگاری ندارد.

علاوه بر آنچه مفسرین گفتند، امام احمد و صاحبان سنن چهارگانه از ابن عباس نقل می‌کنند که: رسول خدا بنده‌ی ماموری بود، به خدا سوگند آنچه را بدان ماموریت یافته، ابلاغ کرد، و مارا به استثنای مردم با سه چیز تمایز بخشید: وضو را به صورت کامل بگیریم، صدقات و خیرات را نخوریم و خر را سوار بر اسب نکنیم [۷۶]. سند این روایت صحیح می‌باشد که نص آن با تاویل جعفری‌ها تضاد دارد.

از این گذشته، برخی از مفسران دیدگاه شیعه را مورد نقد و بررسی و نادرستی آن را آشکار ساخته‌اند. آلوسی هنگام تفسیر آیه می‌گوید: روایات غدیر که در آن‌ها دستور جانشین قرار دادن وجود دارد، از دیدگاه اهل سنت غیر صحیح و نا مقبول هستند [۷۷]این گفته را تایید می‌نماید و آنگاه می‌گوید:آنچه ادعای اهل تشیع (نزول آیه راجع به خلافت) را ناممکن می‌سازد، و ثابت می‌کند موصول در آیه (ما) خاص است، جمله‌ی: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ۶۷] است، زیرا واژه‌ی (ناس) گرچه عام است ولی در اینجا مراد از آن تنها کافران می‌باشد، دلیل آن هم پایان آیه است که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧[المائدة: ۶۷] چون در مقام دلیل‌آوری برای حفظ و نگهداری پیامبر از مردم است. در این بخش اخیر به جای ضمیر اسم ظاهر آورده شده یعنی خداوند ایشان را به آرزوهای پلیدشان راجع به تو به هدایت نمی‌کند. پس مادام مراد از (الناس) کفار باشد نمی‌شود منظور از (ما) خلافت باشد چون ترسی که شیعیان گمان می‌برند - که شاید پیامبر خدا در امر تبلیغ و اعلام خلافت ترسیده باشد - باید از صحابه بوده باشد از آنجا که برخی از آنان - پناه بر خدا - طمع دست‌یابی به آن را داشته است، و چون دیده که از آن محروم گشته در صدد آسیب رساندن به پیامبر خدا بوده است که نتیجه‌ی آن - پناه بر خدا - کافر بودن آنان می‌باشد و اشکالات مهمی لازم می‌آید کوچک‌ترین آن‌ها نسبت دادن فسق یا بزدلی و یا تقیه به امیرالمومنین علیس می‌باشد حال آنکه او کسی بود که در راه خدا به ملامت هیچ ملامت‌گری توجه نمی‌کرد و جز خدا از هیچکس نمی‌ترسید: آلوسی در استدلال از طریق ارتباط آیات با یکدیگر، و تاویل آن به روش جمهور مفسرین، که نیازمند دلیل نیست، موفق شده است، زیرا تاویل جمهور، پذیرفتن ظاهر و عمومیت لفظ است و آرایش آیات نیز آن را تایید می‌کند. ولی تخصیص آن به موضوع جانشین قرار دادن امام علی نیازمند دلایلی صحیح‌تر و قوی‌تر از دلایل جمهور است، که این را نیافته‌ام. روایات مربوط به غدیر به صورت مفصل در بحثی متعلق به سنت پیامبر اکرم، مورد تحلیل و موشکافی قرار خواهند گرفت.

آیه دیگری در سوره مائده هست که تاویلات مختلی درباره آن وجود دارد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] (امروز دین شما را برای‌تان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم.)اهل تاویل در مورد مراد از کمال دین اختلاف نظر دارند، برخی می‌گویند: مقصود این است که: ای مومنان امروز فرائض، حدود، اوامر و نواهی، حلال و حرام، فرود آوردن کتاب، توضیح آنچه بر زبان پیامبر فرستاده‌ام برای‌تان فرستادم و راهنمایی درباره آنچه بدان نیازمندید، همه این‌ها را بر شما کامل نمودم و بعد از این چیزی به آن افزوده نمی‌شود.

عده‌ای دیگر گفته‌اند: خداوند، روزی که این آیه را بر پیامبر فرود آورد، به او و پیروانش اعلام کرد که دینشان را تکمیل کرده است، بدینگونه که شهر مکه را مختص آنان قرار داد و مشرکان را از آن بیرون راند، تا جایی که مسلمانان بدون همراهی مشرکین مراسم حج را به جای آوردند، این رای مورد تایید و پذیرش طبری است [۷۸]. جعفری‌ها در تاویل آیه دو دیدگاه دارند، ولی آن‌ها اضافه می‌کنند که آیه پس از آنکه پیامبر امام علی را به عنوان پیشوای مردم تعیین کرده بود، فرود آمد. این رأی را از امام باقر و امام صادق نقل می‌کنند و معتقدند: ولایت آخرین فریضه‌ای است که خداوند نازل کرده و بعد از آن، فرض دیگری نازل نشد [۷۹].

طبرسی، آیه را به ولایت علی تفسیر می‌کند، و روایتی را از ابو سعید خدری نقل می‌کنند که: پیامبر پس از نزول آیه گفت: الله اکبر بر کامل نمودن دین، تمام کردن نعمت، خشنودی پروردگار از رسالتم و سرپرستی علی بعد از من.

ولی طوسی این روایت را نمی‌آورد و آیه ﴿وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] را اینگونه تفسیر می‌کند: خداوند همه مومنان را مورد خطاب قرار می‌دهد که نعمت خویش را برای‌شان تمام کرد، بدین شیوه که: آنان را بر مشرکان پیروز و از شهرشان بیرون راند، امید به بازگشت مومنان به کفر را از سرشان بیرون کرد و اختصاص دادن حج و شهر مکه به مسلمانان، ابن عباس، قتاده و شعبی نیز چنین دیدگاهی دارند. طوسی اشاره‌ای به مسأله ولایت و جانشینی نمی‌کند، مگر اینکه این را از پیشوای مفسران (طبری) بازگو می‌کند، چرا که طبری در تفسیرش می‌گوید: مقصود خداوند این است که: مومنان! من نعمت خود را بدینگونه بر شما کامل نمودم که: شما را بر دشمن من و شما پیروز گردانم، مشرکین را از شهرتان بیرون راندم و امیدشان به برگشت و دست کشیدن شما را از سرشان بیرون کردم. اهل تاویل نیز در این باره همین دیدگاه را دارند. از ابن عباس نقل شده که: مسلمانان و مشرکان با هم به حج می‌رفتند، ولی وقتی آیه برائت فرود آمد، مشرکین از بیت‌الله اخراج شدند، و مسلمانان به تنهایی و بدون وجود آنان مراسم حج را برپا می‌داشتند، این، از جمله اتمام نعمت بود.

از قتاده نقل شده: آیه مزبور روز عرفه وقتی بر پیامبر جشد که مشرکان از مسجدالحرام بیرون رانده شده بودند و مسلمانان به تنهایی حج می‌کردند. شعبی می‌گوید: آیه در عرفات هنگامی نازل شد که برج عظمت جاهلیت منهدم و شرک و بت‌پرستی رو به زوال گزارده بود. و مشرکان در آن سال با مسلمانان حج نکردند.

عامر می‌گوید: در عرفات در حالی بر پیامبر نازل گشت که مردم دور او حلقه زده بودند، عظمت و مناسک دوران جاهلی از هم پاشید، بت‌پرستی متلاشی شد و دیگر یک نفر به صورت لخت کعبه را طواف نکرد. خداوند آیه (الیوم...) را فرود آورد. از شعبی نیز همین سخن روایت شده است روایت‌های قتاده و شعبی که طبری بدان‌ها اشاره می‌کند با آنچه گفته می‌شود آیه در غدیر نازل شده همخوانی ندارند روایات صحیح دیگری نیز وجود دارند که فرود آمدن آیه در روز عرفه را به اثبات می‌رسانند. طبری چند تا از این روایت‌ها و چند روایت متضاد با آن‌ها را نیز ذکر می‌کند و می‌گوید: برترین رأی درباره زمان آیه، رأی عمربن الخطاب است که می‌گوید: در روز عرفه که روز جمعه هم بود، نازل شد. چون سند روایت عمر صحیح می‌باشد ولی سند روایت‌های دیگر ضعیف و سست‌اند.

حافظ ابن کثیر می‌گوید: امام احمد از ابو جعفربن عون، ابوالعمیس، از قیس بن مسلم، از طارق نقل می‌کند که: یک نفر یهودی پیش عمرس آمد و گفت: ای امیرالمومنین، شما آیه‌ای را در قرآن می‌خوانید که اگر بر ما نازل می‌شد آن روز را جشن می‌گرفتیم عمر گفت: کدام آیه؟ گفت: آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] عمر گفت: قسم به خدا من روز و ساعتی را که در آن بر پیامبر نازل شد می‌دانم که شامگاه روز عرفه بود [۸۰]. بخاری از حسن بن صباح، از جعفربن عون، همان را روایت می‌کند، همچنین مسلم، ترمذی و نسانی نیز از طرق متعددی از قیس بن مسلم روایت می‌نمایند. تعبیر امام بخاری تفسیر آیه که از طریق سفیان ثوری از قیس از طارق نقل می‌کند این است که طارق می‌گوید: یهودی‌ها به عمرس گفتند: شما در قرآن آیه‌ای را می‌خوانید اگر بر ما فرود می‌آمد آن روز را جشن می‌گرفتیم. عمر گفت: من می‌دانم چه زمانی نازل شد، کجا نازل شد و پیامبر خدا کجا بودند، روز عرفه نازل شد که قسم به خدا من هم عرفه بودم. سفیان می‌گوید: شک دارم که آیا روز جمعه بود یا نه؟. شک سفیان اگر در مورد روایت باشد به عنوان احتیاط در اینکه آیا استادش خبر آن را به او داده یا نه تلقی می‌شود؟ و اگر هم در مورد این باشد که روز وقوف در عرفه جمعه بوده یا خیر، این چیزی است که گمان ندارم از سفیان سر بزند، زیرا جمعه بودن روز عرفه چیزی است یقینی وهیچ یک از کسانی که به ثبت غزوات و زندگینامه‌ای پیامبر پرداخته و هیچکدام از فقیهان نیز در آن اختلافی ندارند. در این باره احادیث متواتری نقل شده که تردیدی در صحیح بودن آن‌ها وجود ندارد. این حدیث از راه‌های مختلفی از عمر روایت شده است.

پس از این، ابن کثیر به ذکر آن دسته از روایات طبری می‌پردازد که سندشان صحیح می‌باشد. و همانگونه که گفته شد، نزول آیه در روز جمعه را روشن می‌سازند. آنگاه، روایت‌های متعارض با آن‌ها را می‌آورد که طبری سند آن‌ها را ضعیف و سست خواند از جمله آنچه از ربیع بن انس روایت شده که: آیه در حجه‌الوداع نازل گشت و می‌گوید: ابن مردویه از طریق ابو هارون عبدی از ابو سعید خدری نقل می‌کند که: روز عید غدیر خم بر پیامبر فرود آمد، زمانی که به علی گفت: هرکه من دوستش باشم، علی نیز محبوب او است، سپس روایتی را از ابو هریره می‌آورد که در آن آمده: روز هجدهم ذی‌الحجه یعنی روز برگشت از حجه‌الوداع، بر پیامبر نازل شد. ولی هیچ یک از این دو روایت صحیح نیست، بلکه رأی درستی که تردیدی در آن نیست روز عرفه که جمعه بود، نازل شد. همچنانکه امیرالمومنین عمربن الخطاب، نخستین پادشاه مسلمانان معاویه بن ابی سفیان [۸۱]، مفسر قرآن (عبدالله‌بن عباس) و سمرۀ بن جندب روایت کرده‌اند، و شعبی، قتاده‌بن دعامه، شهربن حوشب و بیش از چند نفر از امامان و علما، به شیوه حدیث مرسل روایت نموده و ابن جریر طبری نیز تایید کرده است.

از اینجا روشن می‌شود که روایت‌های صحیح، با آنچه جعفریه بدان معتقدند که آیه روز غدیر نازل شده، ضدیت و ناسازگاری دارند. یکی از نویسندگان‌شان ادعا می‌کند روایت صحیح تفسیر رازی (۳/۵۲۹) دیدگاه آن‌ها را به اثبات می‌رساند، صاحبان آثار نقل می‌کنند که بعد از نزول آیه پیامبر خدا بیشتر از هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز در قید حیات نماندند. ابو سعود نیز در تفسیر خود که در حاشیه تفسیر رازی قرار دارد (۳/۵۲۳) به آن تصریح می‌نماید. تاریخ نگاران هم می‌گویند: پیامبر خدا روز دوازدهم ربیع‌الاول دیده از جهان فرو بست، البته از این چشم پوشیده‌اند که یک روز از هشتاد و دو روزی که قبلاً گفته شد بدون روز غدیر و روز وفات هم بیشتر... است، به هر حال این رأی از رأی موجود در صحیح بخاری، مسلم و دیگران [۸۲]، به حقیقت نزدیک‌تر است. چون در صورت پذیرفتن رأی ایشان روزها بیشتر می‌شوند، علاوه بر این، دلایل بسیاری که چاره‌ای جز انقیاد در برابر آن‌ها وجود ندارد، آن را (رأی موجود در تفسیر رازی) تایید می‌نمایند [۸۳].

پیشتر برخی از دلایلی را که به گمان او راه چاره‌ای جز پذیرفتن آن‌ها وجود ندارد، بیان نمودیم و روشن ساختیم که سند آن‌ها ضعیف و متعارض با روایت‌های صحیح و بلکه متواتر است که ابن کثیر بدان‌ها اشاره نمود.

بدون تردید اگر روایت امام رازی با روایت‌هایی که بدان اشاره نمودیم، تناقض داشته باشد، باید روایت او را کنار نهاد. اصلاً معقول و علمی نیست روایت‌های متعددی که از طریق پیشوایان حدیث مانند: احمد، بخاری، مسلم و دیگران نقل شده است، به خاطر یک حدیث که در یکی از تفاسیر آمده کنار نهاده شوند و اعتباری برای آن‌ها قائل نشویم.

نخستین روایتی که - به زعم نویسنده کتاب الغدیر، باید آن را پذیرفت - روایتی است که طبری با سند خویش از: زیدبن ارقم در کتاب (الولایه) نقل نموده ودر کتاب مزبور هنگام استدلال بر آیه تبلیغ، متن کامل آن را ذکر می‌نماید [۸۴]. با مراجعه به اصل روایت به نکته‌ای عجیبی بر می‌خوریم! او تقریباً می‌کوشد میان عقیده امامیه و افراط گرایان شیعه در مسأله امامت، هماهنگی ایجاد نماید.

مشهور است پیشوای مفسران (طبری نه تنها جزو افراط گرایان شیعه نبوده که اصلاً شیعه نبوده است)، ولی صاحب‌ (الغدیر) پس از ذکر آن روایت و روایت‌های دیگر می‌گوید: طبری نخستین کسی است که آیه تبلیغ را مربوط به ماجرای غدیر می‌داند [۸۵].

و شروع به بررسی روایاتی می‌کند که در تفسیر طبری آمده‌اند تا روشن سازد تعارضی با روایت آمده از کتاب خویش ندارند، با وجود اینکه همانگونه که هنگام بررسی آیه گفتیم طبری با اهل تاویل در این موضوع اتفاق نظر دارد، آیا مگر اهل تاویل جعفری مذهب هستند؟ هنگام سخن از آیه کمال، روایت طبری را می‌آورد و آن را به کتاب (الولایه) او ارجاع می‌دهد و اشاره به تفسیرش نمی‌کند. دلیل آن هم واضح است چون قبلاً دانستیم که طبری کدام رأی را انتخاب نموده و روایات مخالف با روایت عمربن الخطاب را سست و بی‌پایه خوانده است. بنابراین نیازی به آشکار ساختن گمراهی نویسنده کتاب الغدیر نیست وقتیکه تمایلات و گرایشهایش او را رهبری و به حرکت می‌اندازد، ولی دوست دارم بگویم: در پرتو آنچه گذشت به این نتیجه می‌رسیم که کتاب (الولایه) یا تالیف شده و از روی افترا و دفاع از مذهب شیعه به طبری نسبت داده شده، و یا اینکه طبری روایات مربوط به ولایت را بدون تحقیق گردآوردی نموده است. که در هر حال کتاب او فاقد اعتبار و بیانگر دیدگاه طبری نمی‌باشد [۸۶].

وقتی آیه تبلیغ پیش از آیه‌ی إکمال - همانگونه که خود جعفری‌ها می‌گویند - نازل شد، روایات گذشته دلیل بر این هستند که آیه تبلیغ پیش از حادثه‌ی غدیر فرود آمده‌اند، چیزیکه دیدگاه جمهور مفسران را در تاویل آن تایید و با دیدگاه جعفریه تعارض و ناسازگاری دارد، این هم دلیل دیگری است که به جمع دلایل جمهور افزوده می‌گردد،و دلیلی بر انتخاب علی به عنوان جانشین نمی‌باشد از توضیحات گذشته دریافتیم که آیه اکمال روز عرفه نازل گشته است، ولی اگر هم فرض کنیم که روز هجدهم ذی‌الحجة (روز غدیر) نازل شده، دلیلی بر انتخاب علی به عنوان جانشینی نمی‌باشد، زیرا این سخن مبنی بر آن است که آیه تبلیغ خاص مسأله خلافت علی است ولی این هم، چنانچه بیان کردیم، ثابت نمی‌باشد.

پس از این‌ها، موضوع مربوط به آغاز سوره معارج باقی می‌ماند که به آن می‌پردازیم:

سوره معارج به اتفاق همه مفسران جزو سوره‌های مکی محسوب می‌گردد. ولی آنچه برخی می‌گویند [۸۷]مستلزم آن است: نه تنها مدنی باشد، که در اواخر دوران رسالت پس از حجه‌الوداع و کمی بیش از فوت پیامبر، فرود آمده باشد. پیشوایشان (طوسی) هم به این ورطه نیفتاده (قائل‌شدن به مکی‌بودن سوره) و لذا می‌گوید: سوره معارج بنا به گفته ابن عباس، ضحاک و دیگران مکی است. و همگام با جمهور مفسرین به تفسیر و بیان آن پرداخته و اشاره به این نکرده که تکذیب موجود در سوره مربوط به ولایت بوده و یا اینکه بخشی از سوره در مدینه - قطع نظر از نزول آن پس از حجه‌الوداع - نازل شده می‌باشد [۸۸].

طبری نیز در مجمع‌البیان مانند طوسی به تفسیر آن پرداخته، آنگاه روایتی را از جعفربن محمد از نیاکانش می‌آورد که: وقتی پیامبر خدا روز غدیر خم علی را امام معرفی کرد و فرمود: هرکه من دوستش باشم علی نیز دوست اوست، خبر در مناطق مختلف پیچید. نعمان بن حدیث الفهری پیش پیامبر آمد و گفت: از طرف خدا امر به یکتایی خدا و رسالت خودت دستور دادی، مرا به جهاد، حج، روزه، نماز و زکات امر کردی و ما هم انجام دادیم، سپس آرام نگرفتید تا این نوجوان را منصوب نمودی و گفتی: هرکه من...) این دستور از جانب خودت است یا خدا؟ فرمود: قسم به کسی که جز او الهی نیست از طرف خدا به من ابلاغ شده است. نعمان پشت کرد و می‌گفت: خدایا! اگر این دستور حق و از جانب تو است سنگ را از آسمان بر ما فرو ریز، خدا سنگی را بر سرش افکند و او را کشت. و این آیه را نازل کرد: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١[المعارج: ۱]. ولی این روایت، با آنچه خود طبری نقل می‌کندناسازگار است، زیرا می‌گوید:

سوره معارج مکی است، و حسن بصری می‌گوید: به جز آیه ﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤[المعارج: ۲۴] [۸۹]. طبرسی در جایی دیگر روایت‌های مربوط به ترتیب نزول قرآن را می‌آورد، که به موجب این ترتیب، سوره‌ی معارج میان سوره‌های مکی قرار می‌گیرد، پس از آن هفت سوره مکی دیگر می‌آید و سپس سوره‌های مدنی. در یکی از این روایت‌ها آمده که: آغاز هر سوره‌ای که در مکه نازل می‌شد، همان جا نوشته می‌شد سپس هر مقدار را که خدا می‌خواست، در مدینه به آن اضافه نمود. معنی این روایت این است که سوره معارج به ویژه آغاز آن مکی می‌باشد. طبرسی در تفسیر دیگرش (جوامع الجوامع) - که پس از اطلاع یافتن از تفسیر کشاف زمخشری و شیفته شدن آن به رشته تحریر در آورده است [۹۰]- بیان می‌کند که سوره معارج مکی است و همساز با مکی بودنش به شرح و تفسیر آن پرداخته و به روایت منسوب به امام صادق اشاره‌ای نکرده است. در تفسیر آیه پنجم ﴿فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِيلًا٥[المعارج: ۵] می‌گوید: جمله فاصبر متعلق به سال سائل است، زیرا مشرکین از روی تحقیر و تکذیب وحی، در فرود آمدن عذاب الهی شتاب می‌کردند [۹۱].

پس از مباحث گذشته‌ می‌گوییم:

روشن شد که اصل امامت نزد جعفری‌ها بر پایه قرآن کریم استوار نگردیده است. بلکه استدلال و دریافتهایشان مبتنی بر روایات مربوط به اسباب نزول و تاویلات خاص خودشان می‌باشد که هیچ یک از آن‌ها (روایات و تاویلات) از چنان قوتی برخوردار نیستند که بتوان آن‌ها را به عنوان دلیل تایید کننده مذهب‌شان به حساب آورد.

یکی از مفسرین جعفری در مورد اسباب نزول چنین اظهار می‌دارد: همه یا بیشتر روایات مربوط به اسباب نزول نظری‌اند یعنی اینکه در اغلب موارد حوادث تاریخی را می‌آورند، سپس آن‌ها را به گونه‌ای که مشمول آیات قرار گیرند، ضمیمه آن‌ها می‌کنند و سبب نزولشان می‌خوانند، که گاهی اوقات به انفصال آیه‌ای یا آیاتی از سیاق خود می‌انجامد، آنگاه نسبت هر بخشی به یک تنزیل پیش می‌آید. هرچند موجب اختلال ترتیب و آرایش آیات گردد. این یکی از اسباب ضعف روایات مربوط به اسباب نزول است [۹۲].

آنچه این مفسر جعفری می‌گوید تقریباً بر همه آیاتی که بدان استناد نموده‌اند، انطباق دارد.

پیش از او امام احمدبن حنبل نیز گفته بود: سه چیز فاقد سنداند: تفسیر، فتنه هاو غزوات [۹۳].

جعفریه می‌گویند: اعتقاد به امامت امامان دوازده‌گانه رکنی از ارکان ایمان است. قرآن کریم - که روشن‌ کنند همه چیز است - چطور با آیات و نصوص آشکار خود این رکن را توضیح نمی‌دهد.

افراط گرایان جعفریه تنها به تاویلات فاسد و جعل روایات اکتفا نکرده‌اند، بلکه اقدام به زشت‌تر و ناپسندتر از این نموده و قائل به تحریف قرآن کریم و حذف نام علی از آن شده‌اند، که در بخش دوم کتاب این موضوع را که اعتقاد به امامت و به عنوان رکنی از ایمان قرار دادن آن، ایشان را به سخن پوچ واداشته است - بیشتر می‌شکافیم.

[۷۱] همان ۳/۵۸۷-۵۸۸. [۷۲] التبیان ۶/۱۵۲-۱۵۳، المیزان ۶/۴۲-۶۴، تفسیر شبر ص ۱۴۳، الغدیر ۱/۲۱۴-۲۲۹ و مصباح الهدایه ۱۹۰ـ ۱۹۸ [۷۳] تفسیر طبری ۱۰/۴۶۷. [۷۴] تفسیر ابن کثیر ۲/۷۷-۷۸. [۷۵] همان ۲/۹۷. [۷۶] المسند ج ۳ حدیث: ۱۹۷۷. [۷۷] تفسیر آلوسی ۲/۳۴۹. [۷۸] البحر طبری ۹/۵۱۷-۵۳۱، ابن کثیر ۲/۱۲-۱۴، الکشاف ۱/۵۹۳، آلوسی ۲/۲۴۸-۲۴۹، قرطبی ۶/۶۱-۶۳ و البحر المحیط ۳/۴۲۶. [۷۹] التبیان ۳/۴۳۵ـ ۴۳۶، مجمع‌البیان ۶/۲۵ـ ۲۶، جوامع الجامع ۱۰۴، تفسیر بشر ۱۳۳ و مصباح الهدایه ۲۰۴ـ ۲۰۵. [۸۰] المسند ج ۱/۲۷۲ [۸۱] ۳۰ روایت در موضوع احکام از ابو سفیان در صحاح ششگانه وجود دارد که ابن الرزیر یکی از علماء زیدیه - آن‌ها را آورده و صحتشان را به اثبات رسانده و گفته: یک حدیث هم از طریق او در ذم امام علی وارد نشده است. الروض الباسم ۲/۱۱۴ـ ۱۱۹. [۸۲] عجیب این است که روایاتی را که اینجا انکار می‌کند در جای دیگر از آن‌ها برای اثبات چیزهای دیگر استدلال می‌کند! [۸۳] الغدیر ۱/۲۳۰ [۸۴] همان ۱/۲۱۴ - ۲۱۶ [۸۵] همان ۱/۲۲۳- ۲۲۵ [۸۶] از میان همه کتاب‌های منسوب به طبری که بیش از صد کتاب می‌باشند، جز (فضائل علیس) کتاب مزبور را نیافتم یا قوت رومی در کتاب: ارشاد الأريب ‌الی معرفة الأديب ۶/۴۵۲ می‌گوید: طبری در آغاز معتقد به صحت اخبار وارده در مورد غدیر خم بود سپس موضوع را با فضائل علی دنبال کرد ولی به اتمام نرساند، پس طبری کتابش را - که همراه ده‌ها کتاب دیگر که اکنون در دست نیستند تمام نکرده است. شاید کسی از این موضوع سوء استفاده کرده و کتابی را تحت عنوان (الولایه) نگاشته و به طبری نسبت داده است. به هر حال، روایتی که صاحب الغدیر از زیدبن ارقم روایت می‌کند به هیچ وجه درست نیست و همانگونه که قبلاً ذکر کردیم روایات صحیحی از زید وجود دارند که امام احمد و مسلم روایت می‌کنند. [۸۷] که در آغاز فصل روایت‌هایشان را بر ‌شمردیم. [۸۸] التبیان ۱۰/۱۱۲-۱۱۳ [۸۹] التبیان ۱۰/۳۵۰ [۹۰] به مقدمه تفسیرش (التبیان) مراجعه کن. [۹۱] التبیان ۱۰/۵۰۸-۵۰۹ [۹۲] المیزان ۴/۷۶-۸۸. [۹۳] مقدمة فی اصول التفسیر ص ۲۰