شبهه هفتم:
به گمان آنها ابوبکر به فاطمه ظلم کرد، چون ارث پدر را به دلیل «از پیامبر ارث برده نمیشود» از او منع کرد، اما این حدیث نمیتواند استدلال شود چون حدیث آحاد است و مخالف آیه ارث میباشد و دوباره گمان کردهاند که به دلیل:
﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳]
در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند (سوره احزاب آیه ۳۳)
و بدلیل حدیث «فاطمه از من است»، فاطمه الزهرا معصوم است، و در این صورت دعوای او درباره ارث درست است.
جواب:
اما حدیث اول: که گفتهاند حدیث آحاد ظنی است، ظنی بودن محل اختلاف است چون ابوبکر آن را از رسول خدا شنیده است و به نسبت او قطعی و در حکم قطعی آیه ارث است.
(پس حدیث به نسبت ابوبکر ظنی نیست، ولی احتمالات معنی حدیث ظنی هستند) و ترجیح دادن این معنی نزد ابوبکر به دلیل قرینه حالی بوده است، پس احتمال معنی حدیث بر اساس قرینه حال در حکم قطعی میباشد.
اما درباره آیه «زنان پیامبر هم اهل بیت هستند و به اتفاق جمهور زنان رسول خداج معصوم نبودند اگر زنان رسول معصوم نباشند بقیه اهل بیت دختران و غیره هم معصوم نیستند. (فاطمه مگر تافته جدا بافته است!!)
اما دلیل سوم: مجاز است و قطعاً دلیل برای عصمت نیست، و اینکه در بعضی چیزها مانند رسول است دلیل نیست در همه چیز مثلاً عصمت مانند او باشد، بلکه منظور در خیر و مهربانی است.
و دلیل اینکه، شاهد برای دعوایش تنها علی و ام ایمن است استدلال کاملی نیست، چون اختلاف هست آیا شوهر برای شهادت دادن قبول است یا نه ؟ و آیا یک شاهد و سوگند کافی است؟
پس یا به علت اختلاف در مسئله بوده یا خواستار سوگند نشده! و اما این گمان که حسن و حسین شهادت دادهاند، باطل است چون شهادت بچه و فرزند قابل قبول نیست و بعداً کلام زید بن حسن بن علی بن حسین را ذکر میکنیم که حکم ابوبکر را تصویب کرده است و گفت: اگر جای ابوبکر بودم مثل او حکم میکردم، و روایت دیگر که میفرماید: «ابوبکر مهربان بود و نمیخواست ارث رسول خدا ج را تغییر دهد» وقتی فاطمه به ابوبکر گفت: فدک را به من بده ابوبکر فرمود: دلیلی دارید؟
زید فرمود: «سوگند به خدا اگر این قضاوت پیش من میآمد مثل ابوبکر حکم میکردم».
و از برادرش باقر روایت شده «از او پرسیدند آیا ابوبکر در حق شما ظلم کردهاند؟ گفت: نه سوگند بدانکه قرآن را فروفرستاد (خدا) به اندازه یک دانه ظلم نکردهاند.
دارقطنی روایت میکند: «سوال شد علی با ذوی القربی چه کاری انجام میداد؟ باقر گفته همان کاری که ابوبکر و عمر انجام میدادند، و دوست نداشت مخالف آن دو باشد».
اما عذر فاطمه درباره روایت حدیث ابوبکر، شاید گفته خبر واحد است و نمیتواند قرآن را تخصیص کند پس عذر ابوبکردر منع ارث و عذر فاطمه در خواستن فدک مشخص شد و جای شکی باقی نماند.
حدیث بخاری در این باره توضیح دهنده خوبی است چون گوهرهایی دارد که شک و شبه کوته نظران را برطرف میکند، زهری روایت میکند گفته «مالک بن انس بن حدثان نضری خبر داده است که «عمربن خطاب وقتی زخمی شد او را صدا زد، گفت آیا اجازه میدهی عثمان و عبدالرحمن و زبیر و سعد داخل شوند؟ گفت: بله آنها وارد شدند وعمر کمی بعد گفت: آیا عباس و علی اجازه دارند؟ گفت: بله. وقتی عباس و علی وارد شدند عباس گفت: ای امیر قضاوت کن (این دو درباره فیئ بنی نضیر اختلاف داشتند) بعد از آن علی و عباس ایستادند، قوم گفتند: ای امیر قضاوت کن و یکی را از دست دیگری نجات ده. عمر گفت: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا رسول خدا فرموده «لا نورث ما تركنا صدقة؟»گفتند: بله. عمر به علی و عباس رو کرد و گفت: شما را سوگند میدهم آیا رسول خدا جاین را گفته است ؟ گفتند: بله.
عمر گفت: خداوند این فیئ را خاص رسول خود کرده و به کسی چیزی نداده و قرآن فرمود: ﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٦﴾[الحشر: ۶] «چیزهایی را که خدا از دارایی ایشان به پیامبر ارمغان داد، شما اسبان و شترانی را برای آن به تافت در نیاوردهاید...» تا آخر، آیه.
این مخصوص رسول خدا جاست، و سوگند به خدا هم به شما داد هم به غیر شما و تا آن مال باقی مانده آن را بین شما تقسیم کرده است، رسول خدا مخارج سالانه خانواده خود را از این مال پرداخت میکرد و بقیه را به دیگران میداد تا روزی که زنده بود، و ابوبکر هم بعد از رسول خدا مانند ایشان آن را تقسیم کردند، سپس به علی و عباس رو کرد و گفت «آیا ابوبکر، همانگونه که شما میگویید بوده، سوگند به خدا میدانید که ابوبکر صادق و خیر و رشید و پیرو حق بود، ابوبکر فوت کرد و من خلیفه شدم و جانشین رسول و ابوبکر هستم، در امارت آن دو را گرفتهام و سوگند به خدا میدانید که صادق و خیر و رشید و پیرو حق هستم، هردو با یک کلمه و امر پیش من میآیید، عباس تو آمدی. و به شما گفتم رسول فرمود: «از ما ارث برده نمیشود و همه اموال ما صدقه است». پس گفتم آن را به شما میدهم و با آن کاری کنید که رسول خدا و ابوبکر کردهاند. از روزی که خلیفه شدم آن کار را نکردم (تحویل دادن به شما) و با من حرف نمیزدید و گفتید آن را به ما بدهید، به شما دادم، و آیا از من میخواهی غیر از این قضاوت کنم، سوگند به نگهدارنده زمین و آسمان تا قیامت غیر از این قضاوت نمیکنم، و اگر نمیتوانید آن را رد کنید خودم از عهدهاش بر میآیم،» تمام.
زهری میگوید: این حدیث را برای عروه بن زبیر روایت کردم، عروه گفت: مالک بن اوس راست گفته من از عائشه شنیدم که میگفت: عثمان زنان رسول خدا را پیش ابوبکر فرستاد تا از ابوبکر درباره فیئ بپرسند من (عائشه) نمیگذاشتم بروند و به آنها گفتم: آیا از خدا نمیترسید؟ مگر نشنیدهاید که رسول خدا فرمود: «لا نورث ما ترکناه صدقة»محمد تنها از این مال میخورد، زنان رسول تسلیم خبر شدند و کار تمام شد.»
زهری میگوید: «آن صدقه دست علی بود و به عباس نمیداد و بر عباس چیره شد و بعد از علی به حسن رسید بعد به دست حسین بن علی و بعد به دست علی بن حسین و حسن بن حسن (عموزاده بودند) رسید و به دست آن دو بود تا به دست زید بن حسن رسید و این صدقه رسول خدا بود».
سپس بخاری ذکر میکند که «فاطمه و عباس پیش ابوبکر آمدند و ارث فدک و سهم خیبر را خواستار شدند، ابوبکر گفت شنیدم رسول جفرموده: «از انبیاء ارث برده نمیشود هرچه باقی میگذارند صدقه است». و آل محمد از این مال میخورند «سوگند به خدا نزدیکان رسول خدا را از نزدیکان خود بیشتر دوست دارم».
در حدیث عائشه و حدیث دیگر فکر کن، حقیقت قضاوت ابوبکر مشخص میشود، و همچنین اختلاف علی و عباس دلیل بر ارث نبودن آن است، چون اگر ارث میبود عباس سهمی داشت و همسر علی و دلیلی برای درگیری وجود نداشت، بلکه اختلاف آنها در مورد به دست گرفتن آن صدقه بود پس ارث نیست و صدقه بوده وعمر با حضور بزرگان صحابه اختلاف آنها را بر طرف کرد و حدیث را روایت میکند کسی هم بر روایت و عدم صحت آن معترض نبود و همه آنها حتی علی و عباس اعتراف کردند که حدیث پیامبر است وقتی عمر ثابت میکند که ارث نیست و به آنها تحویل میدهد تا مانند رسول خدا و ابوبکر آن را خرج کنند و آنها هم صدقه را با آن عهد و پیمان گرفتند، و برای آنها بیان کرده که ابوبکر در این کار صادق و رشید و پیرو حق بوده است و آنها هم گفته عمر را تصدیق کردند.