۳- اظهار برائت از مشرکین و مخالفت با آنها
اسلام و شرک هرگز با هم جمع شده نمیتوانند، این دو مثل شب و روزاند که یکی از این دو بوجود آمده نمیتواند مگر به از بین رفتن دیگری.
و از این لحاظ اولین کاری را که مسلمانان بعد از بدست گرفتن قدرت در مکه انجام دادند از بین بردن مظاهر شرک و تخریب نشانههای بت پرستی بود، که شخص پیامبر خدا در این کار عجله نیز به خرج داده است.
آن حضرت بعد از فتح مکه وقتی که به مسجد الحرام دا خل شد، بتها را با چوبدستی که داشت بر زمینانداخته و این آیهها را تلاوت میفرمود:
﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا ٨١﴾[الإسراء: ۸۱].
«و بگو دین حق آمد و دین باطل نابود شد هر آئینه باطل نابود شونده است».
﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ ٤٩﴾[سبأ: ۴۹].
«بگو حق آمد و باطل نه کار تازهای را میتواند انجام دهد، و نه کار گذشتهای را میتواند از سر بگیرد».
ابن عباسس میفرماید: پیامبر خدا وقتی که به مکه آمد به خانه کعبه تا وقتی که بتها در آن بود داخل نشد، امر فرمود بتها را بیرون آوردند بعدا داخل شد.
و آنگاه که آیه مبارکه:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾[التوبة: ۲۸].
«ای مسلمانان جز این نیست که مشرکان پلیدند پس باید که بعد از این سالشان به مسجد حرام نزدیک نشوند».
نازل شد، ابوبکرصدیقس را امر فرمود که برای مردم اعلان کند: بعد از امسال شخص مشرک اجازۀ شرکت در مراسم حج را ندارد [۳۰].
و هم چنین در سفرحج پیامبر خدا جدر بسیاری از شعائر و احکام حج سعی بلیغ داشت که با مشرکین مخالفت نموده و بر نهج ابراهیم رفتار نماید.
در خطبه مشهور خویش در روز عرفه فرمود: آگاه باشید که همه قوانین زمانه جاهلیت زیر قدمهای من میباشد، و خونهای جاهلیت هدر است و اولین خونی را که از آنها میگذارم (هدر اعلان میکنم) خون "ربیعه ابن الحارث" میباشد که در "بنوسعد" شیر میخورد [۳۱]و فردی از قبیله "هذیل" او را کشت، و سودهای زمانه جاهلیت هدر است و اولین سودی را که باطل اعلان میکنم، سود عباس ابن عبد المطلب است؛ همه اش گذاشته شده است [۳۲].
در مواقع زیادی از موسم حج مخالفت با مشرکین در کارنامههای پیامبرجبه وضوح بنظر میرسد، از آن جمله:
الف- تلبیه: که مشرکین کلمات شرکی را در آن داخل نموده بودند و میگفتند: «... لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ إِلا شَرِيكا هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَمَا مَلَكَ».
پیامبر خدا این جمله شرکی را دور کرده و از آن بیزاری جست [۳۳].
ب- ایستادن آن حضرت با عامّه مردم در "عرفه": و مخالفت با کفار قریش که در «مزدلفه» ایستاد شده و میگفتند از زمین حرم خارج نمیشویم [۳۴].
ج- اجازه عمره برای عائشهل: در این کار نیز مخالفت با مشرکین صراحتا بنظر میرسد چرا که مشرکین تا داخل شدن ماه "صفَر"، بجا آوردن عمره را جائز نمیدانستند، طوری که از ابن عباسبروایت شده که گفت: قسم به خدا پیامبر برا ی عائشه در ماه "ذوالحجه" اجازه عمره نداد، مگر بخاطر اینکه رواج اهل شرک را از بین برده باشد، چرا که "قریش" و کسانی که به اعتقادات آنها پایبند بودند میگفتند: وقتی که موی شتران زیاد شد و زخمهای پشت شان خوب شده و ماه صفر داخل شود، در این وقت عمره، برای کسیکه اراده عمره دارد روا میگردد.
و آنها بجای آوردن عمره در ماههای ذوالحجه و محرم را ناجائز میدانستند [۳۵].
د- تذلیل و خوار نمودن مشرکین: به اظهار شعائر اسلام در جاهای که مشرکان درآن جایها کفر و دشمنی خویش با خدا و رسولش را اظهارنموده بودند، چنانچه در "منی" فرمود: ما فردا به"خیف بنوکنانه" پائین میشویم وقتی که بر کفر سوگند یاد کرده بودند. (هدف آن حضرت وادی المحصّب بود).
داستانش از این قرار است که "قریش" و "کنانه" قسم خورده بودند که اگر "بنو هاشم" و "بنوعبدالمطلّب" رسول خدا را به آنها تحویل ندهند، با آنها نکاح و داد و ستد نکنند [۳۶](یعنی بنوهاشم و بنوعبد المطلب را تحریم اقتصادی و اجتماعی نمایند).
ﻫ- بیرون شدن آن حضرت از "مزدلفه" بطرف "منی" قبل از طلوع آفتاب: عمرو بن میمون [۳۷]میفرماید: با عمر بن خطابس حج کردیم، و چون میخواستیم از مزدلفه بیرون شویم، فرمود: پیش از اسلام، مشرکین بعد از طلوع آفتاب از مزدلفه بیرون میشدند، رسول خدا با این کار آنها مخالفت کرده و قبل از طلوع آفتاب از مزدلفه خارج شد [۳۸].
و همچنین بیرون شدن آن حضرت از "عرفه" بسوی "مزدلفه" نیز بر همین اصل مبنی بوده است [۳۹].
حافظ ابن قیم/میفرماید: از عادات شریفه پیامبر جاین بود که شعار توحید را در جای شعار کفر برپا میداشت، چنان که امر فرمود که مسجد طائف را در جای "لات و عزی" تعمیر نمایند [۴۰].
آن حضرت جدر مخالفت با مشرکین تنها به افعال خویش بسنده نکرده بلکه صحابه کرام را نیز امر میفرمود تا با مشرکین مخالفت نمایند، مثل دستور آن حضرت در مسأله طواف برای آن عده از صحابه که قریشی نبودند، به مخالفت با قریش در بدعتی که بوجود آورده بودند که هرکس قریشی نباشد و خواسته باشد طواف نماید باید با لباس شخص قریشی طواف نماید و الا برهنه طواف نماید [۴۱]، چرا که یک سال بعد (در سال نهم هجری)، دستور دادند که در بین مردم اعلان شود «هیچ شخصی برهنه در اطراف خانه کعبه طواف نکند» [۴۲].
و همچنین دستور آن حضرت برای آنعده از اصحاب که "هَدی" همراه نداشتند اینکه حج "تمتع" بجا آورند تا که نُسک شان مخالف با مشرکین باشد که گمان میکردند عمره در ماههای حج از بزرگترین گناهان است [۴۳].
و- دستور صریح آن حضرت برای انصار به سعی دربین صفا و مروه، جائیکه برای آنها فرمود: "سعی" کنید چرا که خداوند، سعی را بر شما لازم گردانیده است [۴۴].
و در این دستور مخالفت قاطعانه با رواج انصار در زمانه جاهلیت بود که میگفتند: سعی در بین صفا و مروه جائز نیست، چنان که عائشهلمسأله را برای "عروه بن زبیر [۴۵]" واضح گردانید؛ آنگاه که ابن زبیر برایش گفت: به نظرم هیچ پروائی (اشکالی) ندارد که اگر بین صفا و مروه سعی نکنم! عائشه گفت: چرا؟ ابن زبیر گفت: چونکه خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾[البقرة: ۱۵۸].
«هر آئینه صفا و مروه از شعائر (نشانههای) خدا است پس هر کس که حج خانه (خدا) کند یا عمره بجا آرد پس گناهی بر وی نیست در آنکه طواف (سعی) کند بین این هر دو (صفا و مروه)».
عائشه گفت: اگر مسأله طوری که تو میپنداری باشد، آیه این طور میبود: «فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَلا يَطَّوَّفَ بِهَا».
یعنی: «پس گناهی بر وی نیست در آنکه طواف (سعی) نکند بین این هردو».
این آیه در باره مردمی از انصار نازل شد که بر خویش جائز نمیدانستند که بین صفا و مروه سعی نمایند (و سعی بین صفا و مروه را از بقایای جاهلیت میدانستند، زیرا که در جاهلیت بالای صفا و مروه دو بت عبادت میشد) و آنگاه که پیامبر جبه حج آمد موضوع را با آن حضرت در میان گذاشتند، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود، و کسیکه بین صفا و مروه سعی نکند حج آن شخص کامل نمیشود [۴۶].
لذا حافظ ابن قیم میفرماید: شریعت اسلامی - خصوصا در موسم حج- بر پایه مخالفت با مشرکین استوار شده است [۴۷].
پس خوشبختی و بشارت برای کسیکه به رسولخدا اقتدا نموده، و در تمام زندگی خویش مخالفت با مشرکین را نصب العین خویش قرار دهد و هرگز مشابهت با آنها را اختیارنکند؛ «چرا که اگر شخصی خود را همانند قومی ساخت از آنها میباشد» [۴۸]. و پیامبر جمیفرماید: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» [۴۹]. ترجمه: «شخص هر کسیکه دوست دارد (در روز قیامت نیز با او) میباشد».
[۳۰] صحیح بخاری: حدیث شماره: ۳۶۹، صحیح مسلم، حدیث شماره: ۱۳۴۷. [۳۱] عرب را عادت بر این بود که اطفال خود را در هنگام شیر خوارگی به بادیه میفرستادند تا در هوای پاک و جوّ آزاد صحرا نشأت کرده و بر عادات اصیل عرب خوی بگیرند. [۳۲] صحیح مسلم: حدیث شماره: ۱۲۱۸. [۳۳] صحیح مسلم: حدیث شماره: ۱۱۸۵. [۳۴] صحیح بخاری: حدیث شماره: ۱۶۶۵، صحیح مسلم حدیث شماره: ۱۲۱۹. [۳۵] سنن ابوداود: حدیث شماره: ۱۹۸۷، البانی این حدیث را در صحیح سنن ابی داود، حدیث شماره: ۱۷۵۰ "حسن" گفته است. و مراد ازجمله: وقتیکه موی شتران زیاد شود وزخمهای پشتشان خوب شود، اینست که درنتیجه سفر و حمل و نقل بار در موسم حج موهای پشت شترها از بین میرفت وپشت آنها زخم میشد، و هرگاه که بعد از استراحت بار دیگر شترها به حالت عادی خویش برگردند... . [۳۶] صحیح البخاری: حدیث شماره: ۵۹۰. [۳۷] عمرو ابن میمون الأودی، در زمان پیامبر جمسلمان شد اما آن حضرت را ندید. در سال ۴۷ هجری وفات یافت. الکاشف للذّهبی، راوی شماره: ۵۱۲۲. [۳۸] صحیح بخاری، حدیث شماره: ۶۸۴. [۳۹] مراجعه شود به صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۸۳۸. [۴۰] زاد المعاد من هدی خیرالعباد ۲/۱۹۴. [۴۱] نگا: فتح الباری: ۳/۵۶۵. [۴۲] صحیح البخاری: حدیث شماره: ۱۶۲۲. [۴۳] صحیح البخاری: حدیث شماره: ۷۲۳۰. [۴۴] صحیح ابن خزیمه: حدیث شماره: ۲۷۶۴. [۴۵] عروه ابن زبیر، خواهر زاده و شاگرد عائشهل، در اوائل خلافت عثمانس تولد شده و در سال ۹۴ هجری وفات یافت. نگا: تقریب التّهذیب: صفحه ۴۲۵، راوی شماره: ۴۵۶۱. [۴۶] صحیح البخاری: حدیث شماره: ۱۶۴۳، صحیح مسلم: حدیث شماره: ۱۲۷۷. [۴۷] حاشیه ابن قیم بر سنن ابو داود: ۵/۱۴۶. [۴۸] سنن ابی داود، حدیث شماره: ۴۰۳۳. [۴۹] صحیح بخاری، حدیث شماره: ۶۱۶۹.