مقدمه
الحمد لله و الصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله و صحبه وسلم
از آغاز خلقت بشر تا وفات پیامبر اسلامص همواره جهانیان یا با پیامبران زیستند و یا منتظر ظهور پیامبری بودند؛ ولی با وفات محمدصآخرین پیامبر خدا دیگر دنیا منتظر ظهور پیامبری نیست و دیگر به هیچ انسانی وحی نخواهد شد، اما در حقیقت چرا پیامبران برانگیخته شدند، اگر برای راهنمایی انسانها لازم و ضروری بودند چرا برای همه مردم و در همه زمانها شاهد حضور پیامبران نبودیم، چرا بعد از پیامبر اسلامص سلسله پیامبری به آخر خط خود رسید، الان مسئولیت راهنمایی مردم با چه کسی است و سؤالات بیشمار دیگر که علمای اسلام به نحو عالی به آنها پاسخ گفتهاند و من هم در این رساله در حد توان به این موضوعات پرداختهام و سعی کردهام به سؤالاتی از این قبیل پاسخ گویم.
محمد امینص زمانی که در مکه میزیست به نبوت برگزیده شد تا دین خدا را زنده کند، اما دین چیست که همه پیامبران برای زنده کردن آن مبعوث شدند، به نظر من دین یک برنامهای است که خدا برای بهتر زیستن انسانها توسط نمایندههای خود که از جنس بشر بودند، ارائه کرده است و از اولین پیامبر این برنامه شروع شده و با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی و شعوری انسانها در طول قرنها نازل گشته و در زمان وفات پیامبر اسلامص به حد اعلای خود رسیده و بعد از تکمیل آن، دیگر نیازی به تکرار نبوت نیست و یکایک مسلمانان موظف هستند از دین خدا دفاع کنند و هر انسان امت محمدص میتواند پیامبر زمان خود باشد، پیامبری که هر چند از نعمت وحی بینصیب است ولی با در دست داشتن قرآن و سنت و عقل کامل میتواند به سر منزل مقصود برسد و اجتهاد به عنوان لطفی از جانب الله به او واگذار شده و علمای اسلام در حقیقت پیامبران زمان هستند و قرنهاست که مسئولیت رفع مشکلات دنیای مادی به عهده اینان است.
علمای اسلام سالها برای اسلام زحمت کشیدهاند و هر چند در دورههایی کوتاهیهای مسلمانان، دین خدا را به مخاطره انداخته است ولی همواره کسانی بودند که جان بر کف در راه خدا جان فشانی کردهاند و لذا بعد از هزار و چهار صد سال موجودیت حقیقی اسلام که قرآن و سنت است بدون تحریف و اضافاتی به دست ما رسیده است، هر چند که بدعتهایی در بین عدهای از مسلمانان مشاهده میشود ولی هنوز علمای اسلام آنها را جزء دین نمیدانند و ادعاهای بدعت خواهان شاید برای عده عوام بازار داشته باشد اما برای علماء و محققان، اسلام حقیقی از اسلام ساختگی شناخته میشود و امکان ندارد پولسها بتوانند اسلام را مانند مسیحیت زمین گیر کنند.
سؤالی که سالها ذهن مرا به خود مشغول داشت این بود که چه لزومی دارد از دین خدا دفاع کنیم، مگر بین مسیحیت پولسی و اسلام دروغین با مسیحیت پطروسی و اسلام حقیقی چه تفاوتی است؟
جوابی که برای این سؤال در ذهن خود یافتم این بود که انسان برای دین نیست، بلکه دین برای انسانهاست، و به عبارتی دین، پیامبران، طبیعت و ... آمدند تا من بشر بهتر زندگی کنم، و اگر من از دین دفاع کنم از چیزی دفاع کردهام که برایم سود میرساند و به عنوان بشر با انتقال آن به نسل بعدی به بشریت خدمت کردهام، و هر انسانی میتواند یکی از حلقههای راه یابی انسان به هدف عالی بهتر زیستن شود، بنابراین با دفاع از دین از برنامه سعادت، از حقیقت وجودی خود و از بشریت دفاع میکنیم.
حضرت محمدص که رهبر ما در دفاع از انسانیت است در روزگاری به پیامبری مبعوث گشت که علاوه بر الله، صدها و هزاران خدای دیگر پرستش میگشت و خدایان زر و زور و تزویر، بندگان الله را به بندگی و بردگی کشیده بودند، در چنین روزگاری محمدص با شعار «لا اله الا الله» مبارزهای همه جانبه با بتهای سنگی، چوبی، گوشتی و خیالی آغاز کرد و به بندگان آموخت که جز در مقابل الله سر خم نکنید و رکوع، تعظیم و سجود مخصوص الله است و حق ندارید همراه الله، هبل و لات و عزی را تعظیم کنید و میبایست به الله رو کنید و تنها از او بخواهید و آیهی: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾[الفاتحة: ۵]. «(پروردگارا) تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میخواهیم». که شعار همه پیامبران بود دوباره در دنیا جوانه زد و الله به تنهایی پرستش شد.
وقتی انسان درک کند که اشرف مخلوقات است و روح الله در کالبدش جریان یافته، دیگر حاضر نیست به غیر الله رکوع کند و دیگر خود را خوار و بیارزش نمیداند و حاضر نیست بندهی بندهی خدا باشد، و اگر درک کند خداوند در زمین جانشین و خلیفهای برگزیده: ﴿إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ﴾[البقرة: ۳۰]. «به یقین جانشینی در زمین قرار میدهم».
و این خلیفه اوست دیگر غیر ممکن است که مقامش را با کسی عوض کند.
این انسان است که امانت الله را پذیرفته، بنابراین احساس مسئولیت میکند، و این مسئولیت است که در عین سختی به انسان شخصیت میبخشد، امانتی که حتی آسمانها و زمین و کوههای سخت جرأت نکردند آن را بپذیرند، ولی انسان آن را پذیرفت و شاید نمیدانست چه مسئولیتی را پذیرفته است..
﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢﴾[الأحزاب: ۷۲]. «یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است] بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب اینکه استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بیتردید او [به علت ادا نکردن امانت] بسیار ستمکار، و [نسبت به سرانجام خیانت در امانت[بسیار نادان است».
و چون این مسئولیت را پذیرفتهام با خدا معامله کردهام و اگر بندگی او را کنم امانتش را برگردانده ام. سؤالی دیگر که شاید به ذهن خطور کند این است که ما باید از چه دینی پاسداری کنیم تا از انسانیت دفاع کنیم؟
باید توجه داشت که وظیفهی ما دفاع از همه ادیان الهی است که در واقع یک دین میباشند، زیرا اگر رهنمودهای مسیح علیه السلام را بنگریم متوجه میشویم که در مسیر رهنمودهای نوح، ابراهیم، موسی‡ و دیگر پیامبران الهی میباشد، و رهنمودهای آخرین پیامبرصبا پیامبران قبلیاش تفاوتی ندارد، فقط سیر تکاملی دین در دورههای متفاوت جریان داشته و در دوره آخرین پیامبرص دین الهی کامل گردید، بنابراین دین مسیح و دین یهود حالت تکامل نیافتهی دین اسلام است، ولی متأسفانه در این ادیان الهی تحریفاتی وارد شده که با پاک سازی این تحریفات میتوانیم اشتراکات فراوان ادیان الهی به خصوص در زمینه اعتقاد به توحید، نبوت و معاد را به وضوح دید.
بنابراین، مسلمانان موظفند مفهوم واقعی دین و هدف متعالی آن را به دنیا معرفی کنند تا انسانها به وحدت و صلح و آشتی برسند، زیرا پیامبرصالگوی مسلمان و مسلمان الگوی امتهای دیگر در قرآن معرفی شده است. ﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[الحج: ۷۸]. «او شما را پیش از این «مسلمان» نامید و در این [قرآن هم به همین عنوان نامگذاری شدهاید] تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشید».
ولی آنچه ما امروز شاهد آنیم بیتوجهی مسلمانان به حقیقت اسلام و مسأله توحید و بها دادن بیش از حد آنها به مسائل اختلافی و فقهی است و متأسفانه بسیاری از مسلمانان نسبت به دین و قرآن و اسلام بیتفاوتند و بعضی نیز متعصبهای ناآگاه، که اسلام را به خوبی نمیشناسند و همه اینها موجب درگیری داخلی در بین مسلمانان و سرخوردگی روشنفکران و متفکران دنیای اسلام شده است؛ در صورتی که هزار و چهار صد سال پیش پیامبرصبا شعار توحید که نقطه اصلی اسلام است همه مسلمانان را متحد کرده بود ولی امروز توحید فراموش شده و اختلافات بین مسلمانان جدایی افکنده است.
سیری در چرایی فرق و گروههای اسلامی
آنچه امروزه به نام اسلام در دنیا جریان دارد گروهها، فرقهها و مذاهب متفاوتی است که علیرغم اشتراکات فراوان، در بعضی مسائل جزئی یا کلی با هم اختلافاتی دارند، دلیل اختلافات این است که انسانها به سبب نوع خلقت، میزان سواد و آگاهی، شرایط مکانی و زمانی، سن و تجربه، تعصب یا بیطرفی و ... برداشتهای متفاوتی از وقایع و پدیدهها و ... دارند و این برداشتها که جهان بینی هر شخص است علت تعدد دیدگاهها شده است.
این تفاوتها مختص اسلام یا مسلمانان نیست و شاهد هستیم که ادیان و مذاهب گوناگون در سراسر دنیا با خط مشیهای متفاوت به وجود آمدهاند وحتی این مسأله در علوم دیگر نیز کاملاً مشهود است.
اما در اسلام به مانند ادیان دیگر، مذاهب مختلفی به مرور زمان ایجاد شده و تفکرات متفاوتی در طول زمان در بین مسلمانان رایج گشته است، و این تفاوت عقیدهها گاهی حتی سبب بروز درگیریها و زدوخوردهای بین مسلمانان گشته است، و متأسفانه در مواردی نادر بعضی گروهها به تکفیر و قتل و کشتار سایر مسلمانان پرداختهاند، و این بیخردیها سبب شده تا در قرن حاضر، دنیا به اسلام به دیده تروریسم بنگرد و در هر سرزمینی تروری اتفاق میافتد، اولین نگاهها و تهمتها به طرف مسلمانان نشانه میرود، و صرف نظر از تبلیغات دشمنان اسلام، کوتاهی مسلمانان در معرفی اسلام واقعی و تأیید قتل و کشتار بیگناهان توسط مسلمان نماها باعث شده بسیاری از انسانها نسبت به اسلام بدبین شوند، و حال آن که اسلام ترور، تکفیر، توهین و اجبار مخالفان را رد میکند.
اگر بخواهیم جایگاه از دست رفته مسلمانان به آنها برگردد باید آموزههای اسلام را عملی کنیم و در دنیا گفتگو و صلح را به عنوان برنامه اسلام ارائه دهیم تا دنیا بداند که اسلام نه دین شمشیر بلکه دین صلح است و اسلام فقط برای دفاع از مظلوم به پیروانش اجازه جنگ با ظالم را میدهد.
در حکومت پیامبر اسلامصشاهد بودیم که مخالفان پیامبرصدر جامعه حضور داشته و از تمام حق و حقوق خود بهرهمند بودند، پیامبرص با یهودیان پیمان بست و مسیحیان نیز برای گفتگو و مناظره با شخص اول اسلام به مدینه آمدند و جریان مباهله حتی در قرآن ذکر شده است، منافقان نیز در شهر پیامبرصزندگی کرده و از حقوق شهروندی مانند دیگر مسلمانان برخوردار بودند، و اگر برخوردی با آنها شده به سبب خیانت و جاسوسی آنها برای دشمنان بوده و در هیچ جامعهی بشری خیانت و جاسوسی برای دشمنان را مورد گذشت قرار نمیدهند، حتی رفتار پیامبرصبعد از فتح مکه با مشرکان بسیار پسندیده و عالی بود، در حکومت امام علی÷ نیز مخالفانش به راحتی میزیستند و از همه حقوق طبیعی برخوردار بودند، بنابراین نه پیامبرص و نه علی÷ سیاست حذف مخالفان یا منزوی کردن آنها را اتخاذ نکردند، و گفتگو و تبادل نظر همواره مورد تأیید اسلام بوده است و در قرآن آمده بهترین بندگان الله اندیشمندانی هستند که همهی اقوال را میشنوند و بهترین را انتخاب میکنند،
﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨﴾[الزمر: ۱۷-۱۸]. «پس به بندگانم مژده ده* آنان که سخن را میشنوند و از بهترینش پیروی میکنند، اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمندانند».
بنابراین، این افراد بر آنان که حاضر نیستند دلایل دیگران را بشنوند برتری دارند و تعصب بیدلیل در باورهای اولیه بندگان خردمند خدا جایی ندارد.
اما امروزه بعضی از مسلمانان با توجه به تعدد فرق اسلامی، متأسفانه در خدمت سیاست دشمنان اسلام درآمدند و زمانی که به قدرت و حکومت میرسند بر گروهها و فرقههای دیگر اسلامی سخت میگیرند تا بر اثر ظلم قیامهای مردم شروع شده و گروه و فرقهای دیگر زمامدار حکومت شده، و فرقهای که تازه به حکومت رسیده درصدد انتقام برآمده و سیاست حکومت قبلی را اتخاذ میکنند و اینگونه مسلمانان از مدینهی فاضلهی پیامبرصکه به همه انسانها احترام گذاشته میشد فاصله میگیرند.
متأسفانه امروزه در بسیاری از کشورهای اسلامی یک نظریه به عنوان نظریهی درست تلقی شده و به دیدگاههای دیگر اجازهی نشر و تبلیغ داده نمیشود و مسلمانان همواره فقط با نظرات حاکمان خود آشنایی دارند و فقط آن را میپذیرند، دولتها فقط آنچه را مطابق نظرشان است ترویج میکنند و به مسلمانان اجازه داده نمیشود نظرات گروههای دیگر را بشنوند و این برخلاف آموزههای اسلام و آیهی ذکر شده است، حاکمان کشورهای اسلامی که به اسلامشان افتخار میکنند در زندگی پیامبرشانص بنگرند و ببینند که آیا اولین حاکم اسلامی دهان مخالفانش را میبست یا با منطق و دلیل با آنها مبارزه میکرد؟
مسلمانان امروز میتوانند موضوع گفتگوی ادیان الهی را مطرح کنند و با این برنامه ضمن کمک به صلح و آشتی جهانی با برنامههای صهیونیزم مسیحی و یهودی که در فکر به آتش کشیدن جهان هستند تا با نابودی مخالفان ارباب جهان شوند مقابله کنند، زیرا در اسلام مخالف نابود نمیشود بلکه اصلاح میشود و تا زمانی که یهودیان و مسیحیان به حقوق مسلمانان احترام گذارند، مسلمان موظف است به حقوق آنها احترام بگذارد و حتی آنان حق دارند در جامعه از دیدگاهشان با دلیل و مدرک، نه تعصب و جنجال دفاع کنند:
﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ٤٦﴾[العنکبوت: ۴۶]. «و با اهل کتاب جز با نیکوترین شیوه مجادله و گفتگو مکنید، مگر با کسانی از آنان که [در مجادله با شما] ظالمانه به میدان آیند، و بگویید: به آنچه به سوی ما و به سوی شما نازل شده است، ایمان داریم و معبود ما و معبود شما یکی است و ما تسلیم [فرمانها و احکام] او هستیم».
اسلام از جنگهای صلیبی و انتقام بیزار است و هیچ گاه از بروز جنگ خوشحال نمیشود، ولی اگر به اسلام حمله شود جهاد و جنگ و دفاع زیبا و شایسته است و همان گونه که اسلام از جنگ بیزار است از تسلیم در برابرظالم نفرت دارد و به پیروانش اجازه سکوت در برابر ظلم را نمیدهد، ﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ﴾[النساء: ۱۴۸]. «خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد، و خدا شنواى داناست».
البته نباید گفتگو با ادیان الهی را هم چون پلورالیسم دینی به حساب آورد، زیرا پلورالیسم دینی در حقیقت پذیرش دیدگاههای دیگران و کوتاه آمدن از عقیده خود است ولی نظر اسلام پذیرش وجود دیدگاه مخالف و عدم توهین و آزار پیروان آنهاست و هم چنین پذیرش نظرات درست آنها که حتماً در اسلام نیز آنها ذکر شده زیرا ادیان الهی و کتابهای این ادیان از یک مصدر صادر شدهاند، همچنین در کلام بزرگان دین اسلام آمده است که بنگرید چه میگویند نه اینکه چه کسی میگوید و این گونه جواز پذیرش کلام و عمل صحیح از مخالفان و غیر مسلمانان به مسلمانان داده شده است.
همچنان که موضوع گفتگوی ادیان الهی باید مورد توجه قرار گیرد، باید مسلمانان برای کاهش اختلافات مذهبی دست به کار شوند و به سوی وحدت گام بردارند و گروههای منتسب به اسلام ضروری است شناخته شوند و گروههای اسلامی و اسلام پوشان منافق باید از هم جدا شوند، تا هر عمل و رفتاری به نام اسلام در جوامع انجام نگیرد. برای اینکه درک کنیم گروهیهای منستب به اسلام مسلمانند، باید راه و روش آنها را با کتاب خدا و سنت رسول خداصتطبیق داد، اگر به اصول اصلی اسلام یعنی توحید، نبوت، معاد پایبند باشند و هدف دین یعنی اطاعت خدا و نیکو زیستن را رعایت کنند و به سنت رسول اللهص احترام گذارند و انسانیت را نیکو شمارند، مسلمانند هر چند ممکن است انحرافاتی هم داشته باشند؛ به طور نمونه شاگرد مکتب اسلام، امام علی÷ با وجود جنگ با شامیان، بعد از اینکه علل جنگ را برشمرده، آنها را مسلمان میداند و به خود اجازه نمیدهد برچسب شرک، نفاق یا ... به شامیان بزند، امام علی÷در این رابطه میفرماید: «اما امروز با پیدایش زنگارها در دین، کژیها و نفوذ شبههها در افکار، تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شدیم. پس هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و به وسیلهی آن به یکدیگر نزدیک میشویم... ». «نهج البلاغه، ترجمهی محمد دشتی، خطبهی ۱۲۲».
حتی امام علی÷خوارج را که امام را کافر میدانستند تا در زمین فساد نکردند آزاد گذاشت و نه تنها حکم به کفر و ارتداد آنها نداد بلکه به اصحابش فرمود: «بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرد مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است». «نهج البلاغه، ترجمهی محمد دشتی، خطبهی ۶۱».
زیرا اگر آنها از نظر امام علی÷مرتد بودند یا باید از سرزمین اسلامی تبعید و یا کشته میشدند، امام ÷حتی حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد و درب مساجد را به روی آنها نبست، اما با تأسف در جوامع اسلامی امروزه مخالفان حکومت، محکوم به کفر و محرومیت از امکانات و سرسپردگان به حکومت مردان خدا و عالمان و ... و از تمام امکانات بهره مندند و به همین خاطر ریا و ظاهر سازی و همگامی با حکومت وقت (هر فرقه و گروه که میخواهد باشد) در جوامع اسلامی زیاد است و با تغییر حکومتها ظاهرسازان متناسب با حکومت تغییر چهره میدهند و هر روز در لباسی درآمده و از لباس، چهره و ریاکاری نان میخورند و حتی گاهی دین را دکان زندگی خویش میکنند.
علماء اسلام باید توجه داشته باشند که وظیفه تصحیح انحرافات و مبارزه با بدعتها با آنها است و اگر دو گروه مسلمان با هم به دلیل فکری یا قومی یا ...، درگیر شدند همه مسلمانان وظیفه دارند روابط آنها را اصلاح کنند،﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۰]. «در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید،» و اگر یکی مقصر بود و حاضر به صلح هم نبود باید بر ضد او با مسلمان مظلوم متحد شد، ﴿فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾[الحجرات: ۹]. «و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید، و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کند، با آن گروهی که تجاوز میکند، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد».
همچنین باید توجه داشت اگر ایدهها و نظریات حزب یا فرقهای مغایر با اسلام باشد مانند اینکه اصول دین یا واجبات را نادیده بگیرد و این فرقه خود را مسلمان بداند، اشتباه است؛ زیرا مخالفت با قانون اساسی اسلام یعنی خروج از اسلام؛ تفکر سبائیه که در زمان خلافت امام علی÷پیدا شد از این قبیل بود که اصلیترین پایه اسلام، توحید را هدف حمله خویش ساخته بودند، هم چنین افرادی چون رشاد خلیفه نویسندهی مصری و محمد علی باب مؤسس فرقهی بابیت که ختم نبوت را منکر شدند نیز نمیتوانند مسلمان باشند زیرا با دومین اصل اساسی اسلام یعنی نبوت به مبارزه پرداختند.
بعد از انفکاک گروههای اسلامی از غیر اسلامی، باید برای وحدت و یکی شدن و اتحاد، گروههای اسلامی با هم ارتباط برقرار کنند و به رفع اشتباهات خود بپردازند و بعضی از اختلافات قابل حل باید برطرف شود و بسیاری از مسائل جزئی به شرط آن که به دشمنی و جدایی بین مسلمانان نینجامد، بودنشان ایرادی ندارد و به گمانم ارزش وحدت در سایه توحید و اعتقاد به برتری الله بر خدایان ساختگی والاتر از آن است که با اختلافات جزئی از هم بپاشد، امام علی÷میفرماید: «خداوند حفظ حقوق مسلمانان را به وسیلهی اخلاص توحید استوار کرد». نهج البلاغه، ترجمهی محمد دشتی، خطبهی ۱۶۷.
با توجه به جمعیت یک و نیم میلیاردی مسلمانان و افزایش روز افزون مسلمانان در اروپا و آمریکا، باید اندیشمندان دنیای اسلام با تربیت نیروی متخصص و توجه به اشتراکات مسلمانان در فکر تجدید قدرت اسلام باشند تا مسلمانان دوباره در جهان به سیادت و آقایی دست یابند و این کار ممکن نیست مگر اینکه در سایه توحید متحد شوند و همان گونه که پیامبرص با بها دادن به این اصل و رهایی از بندگی غیر خدا توانست جامعه جاهلی عربی را به مدینهی فاضله مبدل کند، امروز یکایک مسلمانان مسئول تحقق این آرمان میباشند و به واقع همه یک امت باید باشند، در قرآن آمده است که دین اسلام یکی است ولی مردم هر کدام گوشهای از آن را گرفتند و از هم دور شدند:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ ٥٢ فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣﴾[المؤمنون: ۵۲-۵۳].«و در حقیقت، این امّت شماست که امتى یگانه است، و من پروردگار شمایم؛ پس، از من پروا دارید * تا کار [دین]شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند: هر دستهاى به آنچه نزدشان بود، دل خوش کردند».
در سایه توحید اهداف اصلی دین محقق میشود و آرامش به جهان اسلام برمیگردد، نه بیجهت بیگناهان را میکشیم، نه ظلم را میپذیریم، نه به نام دین بر خود سخت میگیریم و نه بدعتها را به نام عبادت بر خود تحمیل میکنیم و نه آنچه مخالف قرآن و سنت و عقل است انجام میدهیم.
آیا آنان که انسانهای بیگناه را به نام دین میکشند مانند صهیونیزم مسیحی و یهودی تا زمین را آماده ظهور منجی کنند، فلسفه و هدف دین را درک کردهاند؟ و آیا نمیدانند که ابتدا باید کسی فساد آنها را از بین ببرد؟
یا آنان که با توهین به اعتقادات دیگران، عوض بحث علمی به تمسخر طرف مقابل میپردازند، میتوانند قلب انسانها را تسخیر کنند؟
در رابطه با اختلافات باید اذعان کرد که بعضی از اختلافات از فطرت بشری ناشی شده و حتی پیامبران نیز با هم تفاوتهایی داشتند به طوری که درگیری موسی و هارون† در قرآن ذکر شده است، و این تفاوتها نمیتواند به حقیقت اسلام خدشهای وارد کند؛ با نگاهی به حکومت پیامبرص مشاهده میکنیم درمدینهی فاضلهی پیامبرصنیز اختلاف بود، اما نه اختلافی که به دشمنی و ضعف اسلام بینجامد، به طور نمونه در جنگ احد عدهای موافق جنگ در حصار شهر و عدهای موافق جنگ در خارج از شهر بودند و ...
در جامعه آزاد اختلاف سازنده، تبادل نظر، شورا، اجازه فعالیت به احزاب متفاوت، انتخابات و اعتماد به عقل جمعی به جای عقل فردی باعث پیشرفت آن جامعه و بارور شدن ذهن آن ملت و پویایی نظرات و دیدگاهها میشود و سبب میشود جامعهای خلاق به دور از استبداد، ترس، توهین و ... داشته باشیم و اسلام تحقق این جامعه را در برنامههای خود همیشه مد نظر داشته است و اولین جامعه اسلامی اینگونه بود.
گذری بر برخی فرقهها، مذاهب، دیدگاهها و تفکرات حاصل از اسلام
در یک تقسیم بندی کلی مسلمانان به دو گروه سنی و شیعه تقسیم میشوند که هر یک در طول تاریخ چه از نظر فقهی و چه از نظر تفکراتی به فرق و گروههای متعددی تقسیم شدهاند.
شیعیان پیروان امام علی÷هستند که معتقدند بعد از پیامبرص امام علی÷شایستهترین فرد در دنیای اسلام میباشد و زیدیه، اسماعیلیه و اثنی عشری از بزرگترین جمعیتهای شیعیان در طول تاریخ بودهاند و این گروهها علیرغم اشتراکات، تفاوتهایی با هم دارند.
امروزه شیعیان دوازده امامی جمعیت غالب شیعیان را تشکیل میدهند و در ایران شاهد حکومت مذهبی آنان هستیم، در یمن نیز شیعیان زیدیه در کنار سنیها زندگی میکنند.
اهل سنت نیز از نظر فقهی به چهار شاخهی حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی تقسیم شدهاند، عدهای نیز از مذاهب چهاگانه تقلید نمیکنند و عدهای از فقه تلفیقی چهار مذهب تقلید میکنند و خود را محدود به یک تقلید از یک فقیه نمیکنند، از نظر فقهی در ایران شیعیان از فقه جعفری، سنیهای شرق ایران از فقه حنفی و سنیهای غرب ایران از فقه شافعی تقلید میکنند و در اصول دین به هیچ مسلمانی اجازه تقلید داده نشده است.
علاوه بر سنی و شیعه، خوارج نیز در دنیای اسلام حاضر بودند و مذهبی متفاوت را تشکیل میدادند، این گروه که در زمان امام علی÷به وجود آمد، نیز به شاخههای متفاوت تقسیم شدند که با هم تفاوتهایی داشتند، نکته جالب در مذهب خوارج این است که آنها تقلید نکردند، نه از فقهای سنی و نه شیعه و نه از فقیهان خودشان.
علاوه بر این تقسیم بندیها مسلمانان به گروههای دیگری از نظر نوع نگرش و تفکرات دینی تقسیم شدند که اصولی، اخباری و قرآنی از این تقسیم بندیها هستند.
اخباریون، به احادیث ارزش ویژه میدهند و بعضی از آنها قرآن را کلی شمردهاند و احادیث را بر کلام خدا ترجیح میدهند.
اصولیون، توجه به قرآن و احادیث در دستور کار اینان قرار دارد.
قرآنیان، قرآن را ثقل اکبر میدانند و به احادیث بعد از قرآن ارزش میدهند.
عدهای از علماء اسلام به فلسفه پرداخته و بعضی به کلام اهمیت دادهاند.
عرفا و صوفیه نیز در بین مسلمانان فراوان بودهاند و عرفان اسلامی در جهان شناخته شده است.
در ایران نیز عرفای به نامی چون مولانا، عطار، حافظ و ... زندگی کردهاند و با اشعارشان عرفان اسلامی را به جهانیان شناساندند.
قادریه، نقشبندیه، ذاکریه و ... فرقههای متفاوت عرفان میباشند.
امروزه نیز در بین اهل سنت تفکرات نوینی چون اخوانی، سلفی رشد کردهاند و طرفداران زیادی به دست آوردهاند.
امروزه بیش از صد نوع تفکر، فرقه، گروه و مسلک در دنیا به نام اسلام وجود دارد که همه بایستی در چارچوب قانون اساسی اسلام فعالیت کنند و هر مرام و مسلکی از آن تجاوز کند عملش اسلامی نیست.
متأسفانه در تاریخ اسلام بارها شاهد این بودهایم که تفکرات انحرافی به نام اسلام تیشه به ریشه اسلام زده است یکی از این نمونهها سخنان محی الدین ابن عربی و ادعاهای حسین بن منصور حلاج بود که مبحث وحدت الوجود را قبول داشتند یا رشاد خلیفه نویسنده مصری که گمان میکرد پیامبر خداست، حسین بن منصور حلاج با فریاد انا الحق ادعایی کرد که حتی پیامبران این چنین ادعایی نکردند و حتی محمدص برترین انسان مخلوق، بزرگترین افتخارش بندگی بود و در شهادت نماز بندگی محمدصقبل از رسالتش ذکر شده «اشهد ان محمدا عبده ورسوله»، تا آگاه باشیم که هر انسانی هر چند والا مقام انسان است و نمیتواند خدا شود، متأسفانه ادعاهای این چنین باعث شده تا شیادان از ساده دلی مردم سوء استفاده کنند ومسلمانان را از توجه به اصول اخلاقی به سوی ادعاهای فلسفی و کلامی سوق دهند، یکی دیگر از بلاهایی که بر دنیای اسلام وارد شده است اعمال صوفی مسلکها بوده است که فردی با فریب عدهای نظام مرید و مرادی را تشکیل داده و با وعدههایی چون نزدیکی به خدا، دیدار با امام زمان و ... به اخاذی از مردم میپردازد، خطری که نظام مرید و مرادی دارد این است که عقل جمعی تعطیل شده یک فرد به جای پیروانش تصمیم میگیرد و کسی حق اعتراض و چون و چرا ندارد، حال آن که قرآن عقل جمعی و مشورت در کارها را پیشنهاد میکند ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۴۸]. «و کارشان درمیان خودشان بر پایه مشورت است».
و حتی به کاملترین عقل انسانی دستور میدهد از استبداد رأی به دور باشد و با مردم مشورت کند، ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾[آلعمران: ۱۵۹]. «و در کارها، با آنان مشورت کن».
در طول تاریخ بارها شاهد بودیم که دشمنان اسلام با ارتباط با این مرادها و وعده دادن به آنها توانستهاند برنامههای خود را عملی کنند، تعطیلی عقل و تقلید بیچون و چرای مریدها از مرادها، مریدان را بسان مردهای در دست مرده شو یا الاغی افسار بسته جلوه میدهد و زمینه سوء استفاده از آنها افزایش مییابد.
برای درک خطرات نظام مرید و مرادی به حمله مغول به ایران برمی گردیم، در زمان حمله مغول وقتی سلطان جلال الدین به جمع آوری سپاه پرداخت بسیاری از شیوخ صوفیه برای حفظ جان خود با مغولها ارتباط پنهانی داشتند و از ملحق شدن پیروانشان به سپاه اسلام ممانعت کردند تا پیروان اینان عوض دفاع از کشور به بدعتهای صوفیها مشغول باشند.
حتی در حمله آمریکا به عراق و افغانستان، باز رد پای خیانت عدهای دیده میشود که از مقام و جایگاه خود برای کمک به اشغال گران استفاده کردند و عده زیادی از مردم فریب خوردند و با سپردن عقل خویش به خیانت کاران ریاکار، ناآگاهانه به اسلام خیانت کردند، و این نتیجه نظام مرید و مرادی و تعطیلی عقل و سپردن خویش به دیگران است.
نمونه آخر در رابطه با نظام مرید و مرادی آنچه بود که خودم شاهد آن بودم، در یکی از دورههای انتخابات در ایران با یکی از مریدهای صوفی مسلک دیداری داشتم، در روز انتخابات به ایشان گفتم که شما به چه کسی رأی میدهید، بیان داشت که به فلان کاندیدا رأی میدهم، به ایشان گفتم که شما که میخواستید به فلانی رأی بدهید، چه شد که رأی تان تغییر کرد، در ضمن این فردی که میخواهید به او رأی دهید طرفدار چندانی ندارد و احتمالا رأی نمیآورد، آیا دلیل خاصی دارد که او را انتخاب کرده اید؟ مرید صوفی مسلک بیان داشت که ابتدا من طرفدار فلانی بودم و میدانم که مردم به او بیشتر رأی میدهند ولی مرادم از من و طرفدارانش خواست به این فرد رأی بدهیم و ما موظفیم از مرادمان اطاعت کنیم و از شما هم تقاضا میکنم به کاندید مورد تأیید مرادم رأی دهید، گفتم که آیا مراد شما دلیل انتخاب این فرد را هم اعلام داشت، و ایشان پاسخ داد که او از ما بهتر میفهمد و نیازی به دلیل نیست، گفتم من حاضر نیستم رأیم را به خاطر دستور بیدلیل فردی عوض کنم و به کسی رأی میدهم که اولا صلاحیتش برایم مشخص شده باشد و ثانیا احتمال پیروزی داشته باشد، ایشان آخرین کلامی که گفتند این بود که اگر اولیاء خدا [مراد ما] بخواهند کاندیدهای مورد نظرشان رأی میآورند، با خودم گفتم اگر کار به دست مراد شما بود که نیازی به درخواست از شما برای رأی دادن نبود.
خلاصه نتایج انتخابات اعلام شد و همان طور که پیش بینی میشد دو نفر رقابت اصلی را داشتند و کاندیدای مورد نظر مرید کمترین رأی ممکن را آورد و اولیاء خدا کاری برای کاندیدهای مورد نظرشان انجام ندادند. اما پشت پرده چه بود و چرا مراد صوفیها از مریدانش خواست به فلان کاندید رأی دهند، و با این کار سبب شد آراء دو نفر اول جا به جا شود؟
آیا کاندیدایی که مراد از مریدانش خواست به او رأی دهند وعدهای به مراد داده بود یا یکی از دو نفری که رأی فراوان آوردند برای اینکه از آراء رقیب اصلیاش بکاهد با مراد مذاکره کرده بود، حقیقت این ماجرا را الله میداند، اما هرچه که بود مراد خواسته یا ناخواسته در تعیین نفر اول نقش داشت و بیتوجه به نظر شخصی طرفدارانش، وقتی نتایج انتخابات اعلام شد مرید دست بر سر کوفت زیرا از یک سو کاندیدای مرادش رأی چندانی نیاورد و از دیگر سو با رأی ندادن این افراد به فردی که اول میخواستند به او رأی دهند، رأی نیاورد، و اینجا بود که من زشتی نظام مراد و مریدی را درک کردم و دانستم نادانی مسلمان سبب سوء استفاده از او شده است، اما مرید که به اطاعت چون و چرا از مرادش خو کرده بود هنوز هم غلام حلقه به گوش مرادش بود!!!.
مبحث خطرناک دیگر در اسلام مسئلهی تکفیر است، این نادانی مسلمان سنی است که برادر شیعهاش را مشرک میداند و این نادانی مسلمان شیعه است که عوض تقلید از راه و روش امام علی÷به گونهای عمل میکند که به دیگران اجازه میدهد او را مشرک بدانند.
این جهل مسلمان سنی است که تحت تأثیر تبلیغات بدخواهان اسلام از تخریب مساجد شیعیان و کشته شدن آنها توسط تروریستها مسرور میشود و این جهل موحد شیعه است که مساجد سنیها را مسجد ضرار میخواند و سنیها را دشنام میدهد.
امروز من شیعه رنج میبرم از اینکه از یک سو بعضی از برادران سنیام مرا مشرک میدانند و از یک سو عدهای از هم مسلکانم نام شیعهی علی÷بر خود نهادهاند ولی نماز نمیخوانند، از عدالت علی÷بیزارند، رشوه میگیرند، از غیر خدا درخواست حاجت میکنند و آن گونه عمل میکنند که خود را در معرض تهمتها و توهینها قرار میدهند.
بر خود لازم دیدم که ضمن افزایش آگاهی در حد توان به اصلاح خویش پرداخته شاید بتوانم خدمتی هر چند کوچک به اسلام و مکتب اهل بیت انجام دهم، بنابراین تصمیم گرفتم کتابی در زمینه حقیقت توحید نوشته و پرده از بد فهمی عدهای از مسلمانان درباره بعضی مسائل اصل نخستین اسلام و مکتب اهل بیت بردارم، پس با توجه به آیات قرآن، مطالب نهج البلاغه و صحیفهی سجادیه به تصحیح اشتباهات میپردازم و ثابت میکنم که مکتب اهل بیت همان اسلام است و هرکس در این چارچوب حرکت کند مسلمان است.
هدفم در این رساله این بود که ثابت کنم مکتب اهل بیت، مکتب شرک نیست بلکه توحید خالص است و هر که در این مکتب درس بخواند موحد است، و هیچ فردی حق ندارد پیروان علی÷را به شرک متهم کند.
در این رساله ثابت میکنم که علی÷از شرک بیزار بود پس من شیعه، علی÷وار از شرک متنفرم و اگر پیرو واقعی امام علی÷باشم رستگار خواهم شد همان گونه که برادر سنیام اگر از سنت پیامبرص پیروی کند رستگار میشود، و به تمام آنان که شیعه را مکتب شرک میخوانند، میگوییم که اگر ایرادی است بر من وارد است نه بر مکتب شیعه، و به راستی که بد عمل کردن من و عوام شیعه مکتب اهل بیت را بد نام کرده است، و هر چه عالمان شیعه داد میزنند که مکتب تشیع را بدنام نکنید مگر به گوش دکان داران دین فروش و غلامان حلقه به گوش و شیادان میرود، همانگونه که ایرادات مسلمانان نباید به نام اسلام نوشته شود، اشتباهات من شیعهی فاصله گرفته از مکتب تشیع حقیقی نباید به نام این مکتب نوشته شود.
امروز باید از علماء شیعه خواهش کنیم بیش از پیش، فراتر از زمان طاغوت و حتی اوایل انقلاب، مکتب اهل بیت را معرفی کنند، امروز جوان شیعه نظرات گوناگون را میبیند و میشنود و اگر مکتب راستین اهل بیت به طور کامل در این کشور شناخته نشود، باید منتظر ایران مسیحی بود، پس بپا خیزیم و با دلیل مکتب اهل بیت را اثبات کنیم نه با تبلیغات، و مگذارید سی سال رنج انقلاب فرهنگی بینتیجه باشد و مگذارید مداحانی که فریاد خدایی امام حسین÷و امام علی÷را سر میدهند تا آبروی شیعیان را ببرند و این فکر را در ذهن مسلمانان دیگر به وجود میآورند که شیعیان، علی÷و پسرانش را خدا میدانند بنابراین، مشرک و غیر مسلمان میباشند، حقایق مکتب اهل بیت را لگدمال کنند.
به راستی مکتب اهل بیت چه مکتبی است که تحقق آن این قدر مهم است و مردم ایران برای آن انقلاب کردند؟
مکتب اهل بیت مکتبی است که هر چیز سر جای خودش است؛ الله خدای مردم است و هیچکس جز او حق خدایی کردن ندارد، پیامبران و امامان و عالمان و ... جایگاهشان مشخص است و وظایف حاکم اسلامی تعریف شده است.
اگر مکتب امام علی÷در جامعه پیاده شود عدالت حکم فرما میشود و فقر رخت برمی بندد و رهبر جامعه، علی÷وار کوله بر پشت، نمیگذارد مستمندی گرسنه بماند و در کمترین مدت فقر را از جامعه تبعید میکند.
در مکتب اهل بیت هیچکس بر دیگران برتر نیست مگر به تقوا.
در مکتب اهل بیت نژاد و ثروت بر مردم حکومت نمیکند.
در مکتب اهل بیت حاکم خدمتگزار مردم است نه خدای آنها.
در مکتب اهل بیت حاکم اسلامی، از حقوق مردمش دفاع کند، با هر دین و مذهب.
مکتب اهل بیت مکتب گفتگو و تبادل نظر است نه مکتب زور و خاموش کردن مخالفان.
مکتب اهل بیت منطق و دلیل دارد و تحریفات و یک جانبه نگری در آن جایی ندارد.
در مکتب اهل بیت همهی انسانها صالحاند مگر اینکه خلافش ثابت شود.
در مکتب اهل بیت مسلمان عزیز است و هر انسانی حقوقی دارد، با هر دین و مذهب.
در مکتب اهل بیت شرف انسان خرد نمیشود.
مکتب اهل بیت ترور، قتلهای زنجیره ای، سیاست حذف یا انزوای مخالفان، تخریب عبادتگاههای اقلیتهای دینی و مذهبی و به هر قیمت حکومت کردن را رد میکند و علی÷به من شیعه آموخت که مخالفانش[خوارج] و مسیحیان و یهودیان حق زندگی و استفاده از امکانات را مانند دیگر مسلمانان دارند.
امروز که در کشور ایران شاگردان مکتب امام علی÷به قدرت رسیدهاند، مسلمانان سنی و مسیحیان و یهودیان که اقلیتهای دینی و مذهبی را تشکیل میدهند باید آسوده زندگی کنند که ان شاء الله این چنین بوده و اگر مسئولین ممکت ما در هرمقام و جایگاهی از راه و روش امام علی÷خدای نکرده فرار کنند، لااقل نام شیعه بر خود ننهند تا مکتب اهل بیت بد نام نشود.
اندیشمندان اقلیتهای دینی و مذهبی میدانند در حکومت امام علی÷، مسیحیان و یهودیان و آنان که با امام علی÷بیعت نکرده بودند، حتی خوارج که علی÷را کافر میشمردند از تمام حقوق خود بهره مند بودند و امام علی÷در حکومتش عدل را به من شیعه آموخت تا من شیعه بعد قرنها حاکم شوم و از حکومت امام علی÷الگو برداری و اقتباس کنم، ان شاء الله که این چنین باشیم.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکـن که رنــج بیشمـار آرد
خوشبختانه در ایران علاوه بر مکتب اهل بیت، مکتب دوستداران سنت یا اهل سنت نیز فعالیت دارند که باعث رونق بحثهای مذهبی و علمی در ایران شده است و وجود دیدگاههای متفاوت در یک کشور باعث پویایی نظرات و تفکرات میشود و اگر طرفداران مکتب اهل بیت به سیره اهل بیت و طرفداران سنت پیامبرص به سنت رجوع کنند اختلافات مخرب در جهان اسلام پایان میپذیرد.
امیدواریم که روزی همهی مسلمانان در کنار هم جمع شوند و اقتدار را به دنیای اسلام برگردانند.
امیدوارم خداوند این رساله را که تلاشی کوچک است از بنده گنه کارش بپذیرد و از اینکه نتوانستم هابیل وار هدیهای بهتر مهیا کنم شرمسارم، آرزو دارم که توفیق نگارش کتابی بهتر از این را هم به من عنایت فرماید و تلاشم را کفارهی گناهان و ذخیرهی آخرتم گرداند.
باغ فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
در انتها آرزومندم همهی ایرانیان با هر دین و مذهب به کشورشان خدمت کنند زیرا ایران آزاد است و ایرانی آزاده، امروز وقت آن است که شیعه و سنی، مسیحی و یهودی دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد.
علیرضا رمضانی مروی
تابستان ۸۸