چرا و چگونه الله را بشناسیم

فهرست کتاب

امام شناسی

امام شناسی

خداوند از میان بندگان خود انسان‌هایی را برگزیده که در طول تاریخ همواره از کیان اسلام دفاع می‌کنند و مسئولیت سنگین دفاع از قرآن و سنت را بر عهده دارند.

امامان در هر دوره به هدایت انسان‌ها می‌پردازند و سعی‌شان بر این است تا مشکلات مردم و ملت‌ها را برطرف کنند.

پیرو واقعی امام نیز فردی است که راه و روشش نزدیک به سیره‌ی امام÷باشد، به طور مثال آنان که نماز نمی‌خوانند و خود را پیرو امام می‌دانند، خودشان را فریب می‌دهند، و امام÷از چنین افرادی بیزار است، حدیثی از امام باقر÷در وسایل الشیعه آمده است با این مضمون «خدا را سوگند که ما از جانب الله برائتی نداریم و میان ما و خداوند رابطه‌ی خویشاوندی نیست و ما را بر خدا حجتی نیست و جز به عبادت و طاعت الهی به خدا نزدیک نمی‌شویم، پس هر یک از شما که خدا را نافرمانی کند، ولایت ما سودش نرساند.» [۵].

امام علی÷در حکمت۹۶ نهج البلاغه می‌فرماید: «نزدیک‌ترین مردم به پیامبران، داناترین آنان است به آنچه آورده‌اند، دوست محمدصکسی است که خدا را عبادت کند هر چند پیوند خویشاوندی او دور باشد و دشمن محمدص کسی است که خدا را نافرمانی کند، هر چند خویشاوند نزدیک او باشد».

مکتب اهل بیت مکتب سؤال است، مکتب اندیشیدن است، و پیامبرصو امام÷مأمور به پاسخ‌گویی‌اند.

من شیعه حق دارم از امامم و مرجعم جواب بخواهم و مرجع با دلیل جواب می‌دهد نه با اینکه چون فلانی گفت پس درست است.

اسلام دین منطق است نه دین اجبار
به بعد دیگر از شخصیت ائمه می‌پردازیم

بعضی از نظریه پردازان مکتب تشیع از فرط علاقه به مکتب اهل بیت سعی کرده‌اند از ائمه بزرگ مکتب شیعه، شخصیت‌های اسطوره‌ای و فوق بشری، موجودی فراتر از انسان و پایین‌تر از الله بسازند و این باعث شده مکتب اهل بیت از سوی بدخواهان به مذهب دروغ و غلو متهم شود.

باید توجه داشت که اولاً نظریه پردازان مکتب تشیع متصل به وحی نیستند که عاری از خطا و اشتباه باشند، هم چنان که بسیاری از نظریه‌ی پردازان اهل سنت اشتباهاتی دارند و دوم اینکه بیشتر نظریه پردازان مکتب اهل بیت از نزدیک ائمه را دیدار نکرده و در محضر آن‌ها تحصیل نکرده‌اند، و برای شناخت شخصیت ائمه سیره و سخنان آن‌ها و مهم‌تر از آن قرآن ملاک است زیرا قرآن طبق اعتقاد شیعه و همه‌ی مسلمانان ثقل اکبر است و سنت پیامبر و سیره‌ی اهل بیت که برگرفته از سنت رسول خداست، ثقل اصغر.

باید توجه داشت که ائمه شیعه یکی پس از دیگری، الگوی زنده‌ی انسان شایسته بر روی زمین بودند و رفتار و کردار آن‌ها بسیار نزدیک به رفتار نبی مکرم اسلامصبود، بنابراین ائمهانسان بودند، قادر به گناه ولی با شناختی که از خدا پیدا کرده بودند برای خود و به اراده‌ی خود به لطف الله معصومیتی خود ساخته کسب کرده بودند.

البته باید توجه داشت که شاگرد و فردی که در خانه‌ی پیامبرصبزرگ شده، باید امام علی÷شود و در غیر این صورت جای تعجب دارد، امام علی÷را پیامبرصتربیت می‌کند و امام حسن÷را امام علی÷و ...

اکنون به سراغ وصیت نامه‌ی امام علی÷که به فرزندش امام حسن÷نوشته می‌رویم تا متوجه شویم که معلمی چون امام علی÷چون امام حسن÷را تربیت می‌کند، و به راستی جور استاد به ز مهر پدر.

«پسرم هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت و ...، به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم و ارزش‌های اخلاقی را برای تو برشمردم. پیش از آن که اجل فرا رسد و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم ...، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده‌ی پذیرش هر بذری است که در پاشیده شود؛ پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود و ... من به اندازه‌ی پیشینیان عمر نکرده‌ام اما در کردار آن‌ها نظر افکندم و ...، بلکه با مطالعه‌ی تاریخ آنان گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‌ام ...، پس قسمت‌های روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم و ...، و از هر حادثه‌ای زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناخته‌های آن را دور کردم، پس آن گونه که پدری مهربان نیکی‌ها را برای فرزندش می‌پسندد من نیز بر آن شدم تو را با خوبی‌ها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آورده ای، نیتی سالم و روح باصفا داری.

پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات به تو بیاموزم و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم، اما از آن ترسیدم که مبادا رأی و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت به تو نیز هجوم آورد، گر چه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم تا تسلیم هلاکت‌های اجتماعی نگردی و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند و به راه راست هدایت فرماید». (نهج البلاغه، نامه‌ی ۳۱ ترجمه‌ی محمد دشتی)

به نظر من افرادی که با غلو در زندگی ائمهسعی دارند به تبلیغ مکتب اهل بیت بپردازند به دست خود تیشه به ریشه‌ی این مکتب زیبا می‌زنند، زیرا غلو و اسطوره سازی شاید به دلیل علاقه‌ی عوام به اسطوره باعث رضایت آن‌ها شود ولی نخبگان و اندیشمندان شیعه از آن رنج می‌برند و از این رفتار احساس رضایت نمی‌کند، از سوی دیگر اندیشمندان مذاهب اسلامی دیگر به مکتب اهل بیت به دیده‌ی مکتب خرافات می‌نگرند و شیعیان را انسان‌های ساده دل و زود باور به حساب آورده و از سوی دیگر خود ائمهدر زمان حیات‌شان این رفتار را نمی‌پذیرفتند و از کسانی که آن‌ها را شبه خدا و فراتر از حقیقت‌شان معرفی می‌کردند متنفر بودند، امام علی÷با تفکر سبائیه‌ی در زمان حیاتشان مبارزه کردند و ائمه÷همواره اعلام بندگی و عبدالله می‌کردند.

در اعتقاد اصیل مکتب اهل بیت ائمهشریک و شبیه الله نیستند، بلکه بندگان صالح الله بوده و هیچ شیعه‌ای به خود اجازه نخواهد داد آن‌ها را هم شأن و هم کفو الله بداند زیرا همه‌ی شیعیان به آیه‌ی: ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤[الإخلاص: ۴]. «و هیچکس او را همتا نیست» معتقدند.

همانگونه که پیامبرصچه از طریق وحی و چه با استفاده از تجربیات دیگران به آگاهی‌هایی دست یافته بود ائمه÷نیز در محضر پدران‌شان کسب علم کرده‌اند و برای آن‌ها نیز نابرده رنج، گنج مهیا نشده است، در قرآن آمده است که پیامبرصاز داستان زندگی یوسف آگاهی نداشتند، بلکه الله ایشان را در زمان رسالت‌شان آگاه کردند. ﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣[یوسف: ۳]. «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مى‌کنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بى‌خبران بودى».

متأسفانه بعضی از نویسندگان مکتب تشیع به دلیل اینکه نتوانستند دلیل اصلی برخی از رفتارهای امامان را بیابند، ناآگاهانه این بزرگواران را به دروغ گویی و ریاکاری متهم کرده‌اند، به طور مثال بیعت امام علی÷با خلفا را تقیه برمی شمارند و حال آن که امام وقتی که دیدند مردم با خلفا بیعت کردند ایشان نیز برای حفظ وحدت جامعه، بیعت را وظیفه‌ی خویش دیدند و با رضایت کامل با خلفا بیعت کردند و هم دوش دیگر مسلمانان در فتوحات و موفقیت‌های امپراتوری اسلامی نقش واضح داشتند و خلیفه‌ی دوم عمر فاروق، امام را به عنوان برترین مشاور خود برگزیده بود و حکومت اسلامی در دوره‌ی خلفا از هوش و استعداد امام علی÷بهره‌های فراوان برد.

امام علی÷اگر به اجبار با خلفا بیعت کرده بود چرا در زمان حمله شورشیان به خانه‌ی خلیفه‌ی سوم نه تنها با شورشیان همکاری نکرد بلکه حتی فرزندانش را محافظ خانه‌ی خلیفه قرار داده بود در صورتی که اگر امام علی÷ریاکارانه با خلفا بیعت کرده بود شایسته بود در زمانی که قدرت عثمان کاهش یافته بود با شورشیان بر ضد خلیفه متحد می‌شد و یا لااقل از خلیفه دفاع نمی‌کرد.

اگر معتقد باشیم تقیه چیزی جز ریا و دروغ نیست به واقع با تمام ارزش‌های اخلاقی مبارزه کرده‌ایم و نظریه‌ی نسبی بودن اخلاق را تأیید کرده‌ایم، و اگر نظریه‌ی نسبی بودن اخلاق را بپذیریم بسیاری از کارهای غیر اخلاقی توجیه پذیر شده و نباید به نام تقیه نسبی بودن اخلاق را قبول کرد، زیرا در مکتب اهل بیت دروغ همیشه دروغ است و هیچ گاه دروغ زیبا نمی‌شود و اگر راست مفسده‌ای داشته باشد سکوت راه چاره است به قول معروف نباید دروغ گفت و نه لازم است همه چیز را گفت.

برای بیان حقیقت تقیه به سخن امام علی÷در نهج البلاغه استناد می‌کنیم، ایشان در خطبه‌ی ۱۰۸ می‌فرماید: «رهبر جامعه باید با مردم به راستی سخن گوید و پراکندگی مردم را به وحدت تبدیل کند».

حال دانستیم که تقیه‌ی مورد تأیید مکتب اهل بیت، اجازه‌ی ریا و دروغ به رهبر جامعه نمی‌دهد، بنابراین به پیروان آن‌ها نیز دروغ و ریا را تجویز نمی‌کند و اتهام ریاکاری و دروغ پردازی به پیروان امام علی÷بی‌انصافی و غیر واقعی است.

آیا مؤسس مکتب اهل بیت با دو چهره در بین مردم حاضر می‌شد در حالی که خودش می‌فرماید: «کسی که با مردم به دو چهره ملاقات کند و یا در میان آنان به دو زبان سخن گوید و از این کار توبه نکند، هر چند خود را به زحمت اندازد و عملش را خالص گرداند فایده‌ای نخواهد داشت». خطبه‌ی ۱۵۳

آیا تقیه یعنی جواز دروغ و ریا در حالی که امام می‌فرماید: «هرگز کلمه‌ای از حق نپوشاندم و هیچ گاه دروغ نگفتم». خطبه‌ی ۱۶

امام در خطبه‌ی ۸۶ می‌فرماید: «از دورغ برکنار باشید که با ایمان فاصله دارد».

امام نه از خلفا می‌ترسید که به زور بیعت کند و نه تقیه‌ی پاک را به ریا و دروغ معاذالله ناپاک می‌کرد، امام آشکارا در حضور خلفا اعلام می‌داشت که شایسته‌ترین برای خلافت است و از این نه قصد فساد داشت و نه ترسی به دل راه می‌داد.

اگر تقیه تحریف شود و معتقد باشیم که ائمهرفتارهایی کاملا متضاد داشته‌اند این کمال بی‌انصافی در حق ائمه و توهین به ایشان است و نشانگر ناآگاهی ما از آیات قرآن است، زیرا ناآگاهانه به سردمداران دین اسلام صفت نفاق داده‌ایم و نعوذبالله معتقد شده‌ایم به اینکه ائمهبر زبان می‌آورند آنچه نیست در قلب‌هایشان و حال اینکه صفتی است که قرآن به منافقان داده‌است، ﴿يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡ[آل‌عمران: ۱۶۷]. «به زبان خویش چیزى مى‌گفتند که در دل‌هایشان نبود».

مبحث تقیه را با توجه به اهمیتی که دارد از منظر دیگر بررسی می‌کنیم.

اگر معتقد باشیم که از ائمه دو رفتار کاملا متضاد که یکی دیگری را نفی می‌کند سرزده بنابراین کدام رفتار ائمه باید ملاک قرار گیرد و آیا مردم عوام از دو رفتار متضاد سردرگم نمی‌شوند، آیا در صورتی که رهبر انقلاب ایران و همراهانش در مقابل حکومت پهلوی قد خم نکردند و حاضر به تأیید چنین حکومتی نشدند و حال آن که شاگرد مکتب ائمه هستند آیا اساتید مکتب اهل بیت و مؤسس این مکتب امام علی÷حتی در ظاهر حکومت جور را تأیید می‌کند؟!.

بنابراین تقیه رهبر باعث سردرگمی عوام نباید شود و رهبران اسلام در هر برحه‌ای از زمان نباید به گونه‌ای عمل کنند که مردم گمراه شوند.

﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٨[آل‌عمران: ۶۸].«در حقیقت، نزدیکترین مردم به ابراهیم، همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‌اند، و این پیامبر و کسانى که ایمان آورده‌اند».

قرآن مهاجرین و انصار که اصحاب رسول اللهص بودند را این گونه وصف می‌کند، ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة: ۱۰۰]. «آنان (که بر دیگران در اسلام و عبادت خدا و ...) پیشی گرفته‌اند، چه مهاجرین و چه انصار و آنان که پیرو راستین مهاجرین و انصار شدند، خداوند از همه‌ی آن‌ها راضی شد و برای آن‌هاست باغ‌هایی با نهرهای جاری در بهشت که همیشه در آن باقی خواهند ماند و به راستی این رستگاری بزرگی».

در جایی دیگر خداوند اصحاب محمدصرا به خشوع و خضوع فراوان در برابر الله وصف می‌کند و حتی می‌فرماید که از اصحاب محمدصحتی در انجیل و تورات تعریف شده است، ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ[الفتح: ۲۹]. «محمد جپیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند».

امام علی در نهج البلاغه این چنین از اصحاب پیامبرصدفاع می‌کند:

«در رکاب پیامبرخداص بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ می‌کردیم، ... پس آن گاه که خدا راستی و اخلاص ما را دید، خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پیروزی را به ما عنایت فرمود، ...» خطبه‌ی ۵۶.

در این خطبه امام علی÷از یاران پیامبرصتمجید کرده و از کوفیان که سپاه ایشان بودند گلایه می‌کند.

در خطبه‌ی ۹۷ نهج البلاغه کوفیان و سپاهیانش را با اصحاب رسول اللهصمقایسه می‌کند، «من اصحاب محمدصرا دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی‌نگرم. آن‌ها صبح می‌کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره‌های غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‌گذراندند و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می‌ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند، گویا بر روی آتش ایستاده‌اند. بر پیشانی آن‌ها از سجده‌های طولانی، پینه بسته بود، اگر نام خدا برده می‌شد چنان می‌گریستند که گریبان‌های آنان تر می‌شد و چون درخت در روز تند باد می‌لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند». ترجمه‌ی محمد دشتی.

در خطبه‌ی نهج البلاغه ۱۰۴ امام÷می‌فرماید که پیامبرصبه جز عده‌ای معدود همه را هدایت کرد و به رستگاری رساند، «... پیامبر اسلامصبا یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات کشاند، ... جز آنان که راه گمراهی پیمودند و در آن‌ها خیری نبود، همه را نجات داد و ...». ترجمه‌ی محمد دشتی.

ایشان در وصف یاران پیامبرصمی‌فرماید: «ما با پیامبرصبودیم و همانا جنگ و کشتار گرداگرد پدران، فرزندان، برادران و خویشاوندان ما دور می‌زد، اما از وارد شدن هر مصیبت و شدتی جز بر ایمان خود نمی‌افزودیم، و بیشتر در پیمودن راه حق و تسلیم بودن در برابر اوامر الهی و شکیبایی بر درد جراحت‌های سوزان مصمم می‌شدیم». خطبه‌ی۱۲۲، مترجم محمد دشتی.

درخطبه‌ی۱۹۷نهج البلاغه اصحاب پیامبرصرا حافظان اسرار ایشان معرفی می‌کند.

امام سجاد÷در نیایش چهارم صحیفه از اصحاب پیامبرصاین گونه تعریف می‌کند، «پروردگارا رحمتت بر آنان که پیروان انبیاء و تصدیق کنندگان پیامبرانند، آنان که با اشتیاق قلبی و در پرتو حقایق ایمان به پیامبران روی آوردند و ...

پروردگارا یاران محمدصبه خصوص آنان که شرط مصاحبت و همراهی با او را به خوبی ادا کردند و ... آنچه را در راه تو و برای تو از دست دادند از یاد مبر و به خشنودی خود آن‌ها را خشنود ساز، ...

پروردگارا آنان را به خاطر اینکه در راه تو از شهر و دیار و قوم خویش دور شدند و از وسعت و رفاه به فقر و سختی هجرت کردند پاداش بده و ... پروردگارا به تابعین بهترین اجر و پاداش را عطا کن ...، آنان که راه و روش اصحاب را پیش گرفتند و ...».

بنابر مطالب ذکر شده به صراحت مشخص است که پیروان علی÷هیچ گاه به شاگردان مکتب رسول اللهصتوهین نمی‌کنند و نخواهند کرد و نباید عمل عده‌ای عوام و طرفدار تفرقه را به حساب شیعیان اصیل مکتب اهل بیت گذاشت، آیا در صورتی که مسیحیان به حواریون عیسی÷افتخار می‌کنند و یهودیان به شاگردان موسی÷احترام می‌گذارند مگر من شیعه‌ی پیرو مکتب امام علی÷می‌توانم به شاگردان و حواریون محمدص توهین کنم، لذا من هم به اصحاب پیامبرم عشق می‌ورزم آنانی که در رکاب پیامبر سال‌ها جنگیدند و زندگی‌شان را وقف اسلام کردند.

پس در نتیجه مکتب اهل بیت به همه‌ی آن‌ها که شاگردی پیامبرص را کردند و مسلمان و مؤمن، دار دنیا را ترک کردند احترام می‌گذارد و این احادیثی که اصحاب پیامبرصرا به سه یا پنج یا دوازده نفر یا اندکی بیش از این محدود می‌کنند، نمی‌تواند صحیح باشد، زیرا از یک سو فقط تعداد شیعیان امام علی÷و بنی‌هاشم در این دوره بالغ بر صدها نفر بود که مقداد، سلمان، ابوذر، ابی بن کعب، صهیب رومی، عبدالله بن عباس و پدرش عباس عموی پیامبر، عثمان بن حنیف و برادرش، عمارشو ... از بزرگان درجه‌ی یک اینان بودند و از سوی دیگر اعتقاد به ارتداد اصحاب رسولصیعنی زیر سؤال بردن قرآن و اینکه آیا قرآن توسط عده‌ای مرتد جمع آوری شد و آیا اقتدار و پیشرفت اسلام بعد از وفات پیامبرصبه وسیله‌ی عده‌ای مرتد رقم خورد.

[۵] «والله ما معنا من الله براءة، ولا بيننا وبين الله قرابة، ولا لنا على الله حجة، ولا نتقرب إلى الله إلا بالطاعة، فمن كان منكم مطيعاً لله تنفعه ولايتنا، ومن كان منكم عاصيا لله لم تنفعه ولايتنا».