ویژگی پیامبران
۱- بنده و بشر بودن انبیاء، پیامبران مخلوق و بنده خدایند و در نماز به آن گواهی میدهیم «اشهد ان محمد عبده ورسوله»، بشریت انبیاء یکی از دلایل مخالفت بعضی از مشرکان با رسالت آنها بود، زیرا مشرکان معتقد بودند بشری مانند آنها به رسالت برگزیده شود، ﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيۡكُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ ٢٤﴾[المؤمنون: ۲۴]. «اشراف قوم او که کافر شدند (به مردم) گفتند که این شخص جز آنکه بشری است مانند شما که میخواهد بر شما برتری یابد فضیلت دیگری ندارد و اگر خدا میخواست (رسول بر بشر بفرستد) همانا از جنس فرشتگان میفرستاد، ما این سخنانی که این شخص میگوید در میان پدران پیشین خود هیچ نشنیدهایم».
۲- پیامبران‡ برگزیده و رسول خداصبرای نشان دادن راه راست میباشند.
سؤال:
چرا خداوند از بین بندگانش پیامبران را برگزید؟ و آیا از عدل خدا به دور نیست که عدهای را برگزید و عدهای را از این نعمت محروم کرد؟
جواب:
باید توجه داشت که خداوند خالق و صاحب همه ماست و مخلوقات با هر درجهای حق اعتراض به تقدیر الهی را ندارند، لذا خداوند به هر یک از بندگانش که بخواهد میبخشد، ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾[ابراهیم: ۱۱]. «لیکن خدا بر هرکس از بندگان که بخواهد (به نعمت بزرگ نبوت) منّت میگذارد».
همچنین خداوند میداند این نعمت را به چه کسی بدهد لذا به آن میدهد که کفر نعمت نکند.
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾[الأنعام: ۱۲۴].«خدا بهتر میداند که در کجا رسالت خود را مقرر دارد».
آن کس که توانگرت نمیگرداند.
او مصلحت تو از تو بهتر داند.
و به راستی انبیاء در سایه بندگی به مقام نبوت رسیدند.
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٢٢﴾[یوسف: ۲۲].
«و چون یوسف بالغ و کامل شد، حکمت و علم به او عطا کردیم و این چنین خداوند نیکوکاران را پاداش میدهد».
علیرغم بزرگی افتخار نبوت به پیامبران، باید توجه داشت که هر نعمت مسئولیت دارد و هر قدر به انسان نعمت داده شود از او مسئولیت خواسته میشود، اگر یک مصلح دینی از بیم جان راهنمایی مردم را رها کند نکوهشی متوجه او نیست، ولی وقتی خدا به پیامبر دستور میدهد پیامبر مؤظف است انجام دهد. یک مصلح چون ملتش به او بیحرمتی کردند میتواند آنها را ترک کند، ولی یونس پیامبر÷چون قومش را بیرخصت الله ترک میکند نکوهش و عذاب الهی او را فرا میگیرد. و به راستی بسیاری از رفتارهایی که بر مردم عیب نیست بر پیامبران به دلیل برخورداری از نعمت نبوت عیب و گناه به حساب میآید.
۳- اتصال به وحی، پیامبران تنها افرادی هستند که خداوند مستقیم و بیواسطه با آنها صحبت کرده است و این مقام فقط به آنها منحصر است و با وفات آخرین پیامبر اتصال به وحی و گفتگوی دو سویه خدا و انسان تا قیامت پایان پذیرفت، امام علی÷در این باره میفرماید: «با مرگ پیامبرصرشتهی پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست». خطبهی۲۳۵نهج البلاغه، ترجمهی دشتی.
وحی به واقع ارتباط با عالم معنا و برتر بود که به وسیله آن اوامر الهی به پیامبران نازل میگشت، در آن خدا یا فرشته صحبت کرده و پیامبر میشنید و یا گفتگو دو سویه بین الله یا فرشته با پیامبر، بر خلاف دعا که انسان صحبت کرده، الله میشنود.
چون الله با پیامبر صحبت کرده و او را آگاه میکند به پیامبر نبی میگویند و نبی از مردم به دلیل اتصال به عالم بالا برتر است، پیامبران به سه طریق با عالم بالا ارتباط داشتند، ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُ﴾[الشوری: ۵۱].«هیچ بشری نمیتواند سخن الله را بیواسطه بشنود مگر پیامبران آن هم به وسیلهی وحی و الهام، یا با شنیدن صدایی و یا دیدن فرشته که به امر الله پیام رسان است».
علاوه بر الهام، شنیدن صدا و دیدن فرشته، رؤیاها و خوابهای صادقه یکی از روشهای ارتباط با عالم معناست که البته جزء صحبت کردن مستقیم با خدا محسوب نمیشود، رؤیاهای ابراهیم÷در مورد قربانی کردن فرزندش اسماعیل÷، رؤیای صادقه بود. البته این خوابها منحصر به انبیاء نیست، و گاهی رؤیای صادقه در خواب سایر بندگان خدا نیز مشاهده میشود.
در وحی، اتصال و ارتباط با عالم برتر به اختیار پیامبران نبوده و چه بسا پیامبری مدت طولانی در انتظار وحی مینشست، ﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بَِٔايَةٖ قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَيۡتَهَاۚ قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ مِن رَّبِّي﴾[الأعراف: ۲۰۳]. «و چون در زمانی آیهای بر مشرکان نخوانی اعتراض کنند که چرا آیهای جدید نیاوردی؟ بگو من فقط مأمور اجرای آنچه که پروردگارم به من وحی میکند، هستم».
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ﴾[الکهف: ۲۳-۲۴].«ای پیامبر هرگز مگو که حتماً کاری را انجام میدهم بلکه بگو اگر خواست خدا باشد آن را انجام میدهم».
۴- اعجاز، معجزه کاری خارق العاده که به اذن خدا، پیامبران برای اثبات اینکه از جانب خداوند مأمور شدهاند انجام میدادند و فقط دلیل آن اثبات پیامبری و بیداری و راهنمایی مردم از غفلت است، ﴿وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّا تَخۡوِيفٗا﴾[الإسراء: ۵۹]. «و معجزات جز برای انذار و آگاهی مردم نیست».
معجزه نیز مانند اتصال به وحی به اختیار پیامبران نیست بلکه خواست خدا شرط اصلی و اساسی معجزات است و شرایط زمانی و مکانی و فرهنگی ایجاب میکند معجزات متفاوت باشد، اگر نه معجزه موسی را پیامبر میآورد ساحرش میخواندند – هرچند که بعضی قرآن را سحر نامیدند – و اگرمعجزه پیامبرصبرای موسی÷میآمد برای مردم زمان موسی قابل درک و پذیرش نبود.
آوردن معجزه به درخواست مردم نیز نبود که هر چه مردم تقاضا کنند خداوند برای آنها نازل کند بلکه میبینیم وقتی مشرکان از پیامبرصتقاضای باغ بزرگ یا نمایش فرشتگان را برای تأیید نبوتش کردند پیامبرصفرمودند که گرداننده اصلی خداست و صلاح کار با اوست و تأکید کرد که فقط بشری فرستاده شده است.
﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا ٩٠ أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِيرًا ٩١ أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا ٩٢ أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٣﴾[الإسراء: ۹۰-۹۳].«و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما (به اعجاز) چشمه آبی بیرون آری. یا آنکه تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردانی یا آنکه بنابر پندار و دعوی خودت پارهای از آسمان را بر سر ما فرود آوری یا آنکه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری. (یا آنکه خانهای از زر (و کاخی زرنگار) دارا باشی یا آنکه بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم تا آنکه بر ما کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم. بگو: خدای من منزه است (از آنکه من، او یا فرشتگان او را حاضر سازم) آیا من فرد بشری بیشترم که (از جانب خدا) به رسالت آمدهام».
با گذری بر زندگی نبی خاتم ص، متوجه میشویم که هیچیک از تقاضاهای فوق پذیرفته نشد و نه فرشتهای به مشرکان نشان داده شد و نه پیامبرصصاحب باغ بزرگی شد.
موسی و هارون نیز در زمانی که به دربار فرعون میروند، فرعون خطاب به آنها میگوید: ﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِيَ عَلَيۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مُقۡتَرِنِينَ ٥٣﴾[الزخرف: ۵۳]. «پس چرا بر او دستبندهایى زرین آویخته نشده؟ یا با او فرشتگانى همراه نیامدهاند».
«آیا شما با این لباس کهنه پیامبرخدایید و چرا دستبند طلا ندارید».
و چون موسی÷معجزاتش را به فرعون نشان میدهد همان معجزات الهی است و لباس موسی عوض نشد، و شاید اگر معجزه به اختیار موسی÷بود اول لباسش را عوض میکرد و دستبند طلا برای خود میآورد.
در حقیقت معجزه یک بیدار باش و یک نشانه بیشتر نیست.
۵- عصمت، یکی از ویژگیهای انبیاء که آنها را از سایر مردم متمایز میسازد عصمت است.
عصمت در حقیقت به دو صورت مطرح میشود یکی آن عصمت که از جانب پیامبر و مربوط به اراده ایشان است و معنایش این است که پیامبر به علت اطاعت مداوم و پیوسته خدا و پرهیز از زشتی، به اراده خود از گناه و پلیدی مصون میشود که البته مشیت و خواست خدا نیز به انبیاء در عملی کردن این عصمت یاری میدهد، این عصمت، عصمتی است که همه انسانها میتوانند به آن دست یابند و پیامبرصرا الگوی خود قرار دهند.
و خداوند همانگونه که به اهل بیت پیامبرصوعده پاکی و عصمت را دادهاست، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾[الأحزاب: ۳۳].
«خدا مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».
به همه مردم این وعده را داده، ﴿وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ﴾[المائدة: ۶].
این وعدهای است که چه برای پیامبران و چه غیر آنها، به وسیله اراده هر فرد به دست میآید و از عدالت خدا به دور است که پیامران یا اهل بیت نتوانند گناه کنند و سایرین مختار باشند و بایستی به اراده خود گناه نکنند. توجه داشته باشید که خداوند به اصحاب پیامبرص، آنان که در جنگ بدر شرکت داشتند وعده میدهد که از وسوسهی شیطان در امانند، و به خواست خدا قدمهایشان استوار، ﴿وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ﴾[الأنفال: ۱۱]. «و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد».
و با وجود این وعده حق، شاهد اشتباه یا خطای بدریها بعد از جنگ بدر هستیم، و میبینیم منظور از این وعده الهی این نیست که فرد بشارت داده شده نمیتواند گناه کند.
بنابراین پیامبران، اهل بیت پیامبرص، اصحاب بدر به اراده خویش دست از گناه میکشند، سایر مردم هم هر که بخواهد میتواند به تبعیت از آنها گناه نکنند و اینگونه وعده تطهیر الهی محقق شده و عدالت خدا هم پابرجاست، و در زندگی اهل بیت نیز شاهد هستیم که آنها با وعدهی تطهیر الهی مغرور نشدند و حتی به تواضع و احساس مسئولیت آنها افزوده شد و به درستی درک میکردند که این وعدهی الهی جز با مواظبت خودشان تحقق نمییابد؛ از منظر دیگر این آیات را بررسی میکنیم، خدا با علم به اینکه اهل بیت و بدریون حرمتش را نگه میدارند وعدهی تطهیر به آنها میدهد.
نتیجه: پیامبران چون پیوسته از گناه دوری کرده و اوامر الهی را اطاعت میکنند حتی قبل از بعثت به چنین عصمتی نائل آمده و این معصومیت است که برای انبیاء افتخار است و سند بندگی کردن آنهاست.
اما نوعی دیگر از عصمت نیز وجود دارد که به پیامبران اختصاص دارد و قابل انتقال به غیر پیامبر نیست، و هیچ فردی در هر مقامی نه نیازی به این عصمت دارد و نه از آن بهره مند است، و آن عصمت در دریافت و ابلاغ کلام الهی میباشد، یعنی پیامبران کلام الهی را به طور کامل میشنوند و به طور کامل به مردم ابلاغ میکنند و حق دخل و تصرف و کم و زیاد کردن آن را ندارند، اما در عمل به وحی آنچه که مطرح میشود در عصمت نوع اول قرار میگیرد، ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧﴾[القیامة: ۱۶-۱۷]. «ای پیامبر از ترس فراموشی با شتاب و عجله قرآن و آیات نازل شده را تلاوت مکن زیرا جمع و نگه داری آن را ما خود بر عهده گرفتیم».
در رابطه با عصمت اگر معتقد باشیم پیامبران امکان خطا و اشتباه را نداشتهاند، بنابراین آنها نمیتوانند سرمشق و الگوی انسانهای دیگر شوند، زیرا طبق این نظریه پیامبر معصوم از گناه، نمیتواند گناه کند در نتیجه گناه نمیکند و انسانهای دیگر مختارند گناه کرده یا از آن صرف نظر کنند و باید از آن صرف نظر کنند. زمانی که خداوند به پیامبرانش عصمتی داده که آنها را از گناه باز میدارد و از دیگران دریغ کرده، اگر انتظار داشته باشیم سایر انسانها مانند پیامبران گناه نکنند بیعدالتی و توهین به خداست و حتی این اعتقاد توهین به پیامبرصاست، زیرا انسانی که نتواند گناه و اشتباه کند گناه نکردنش افتخار نیست و موجب برتری او نمیشود و آیهی: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱]. بیمعنا میشود، پیامبرصطبق این نظریه از سنخ بشر خارج شده و یک فرشته نمیتواند الگو و سرمشق انسانها شود.
اعتقاد درست در رابطه با عصمت این است که پیامبران علیرغم اینکه میتوانستند گناه، خطا، اشتباه کنند ولی سعی میکردند از گناه و اشتباه دوری جویند، حتی در مسائل کوچکی که برای بندگان دیگر عیب محسوب نمیشد، پیامبران سعی میکردند مواظب بوده و رعایت کنند.
اما آیا همیشه این عصمت ارادی آنها را از خطا و اشتباه باز میدارد؟ و آیا تمام گفتار و رفتار پیامبران مصداق آیات ۳ و۴ سورهی نجم ﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۳-۴]. میباشد یا نه؟ و آیا واجب است همه رفتار، گفتار و کردار پیامبران اطاعت و کپی برداری شود؟
جواب این سؤالات در قرآن و سنت رسول اللهص نمایان است. پیامبران الهی همیشه تلاش میکردند اوامر الهی را به نحو عالی به انجام رسانند، اما چون بشر بودند گاهی لغزشهایی در حد خطا یا ترک اولی از آنها سر زده و هرگاه این گونه عمل کردهاند خداوند آنها را توبیخ و نکوهش کرده است، البته این لغزشها با پیامبری و نبوت آنها منافات ندارد، و بارها خداوند، پیامبران را به صورت متفاوت و در طول زندگی امتحانات سخت کرده است که در بسیاری امتحانات پیامبران موفق و در مواردی ناموفق بودند، به طور مثال خداوند به آدم÷امر میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأعراف: ۱۹]. «به این درخت حتی نزدیک نشوید تا از ظالمین نباشید».
ولی آدم و همسرش نه تنها به درخت نزدیک شدند بلکه از میوه آن نیز خوردند و از بهشت اخراج شدند و چون به زمین فرستاده شدند، توبه کرده به درگاه خدا این گونه زاری میکنند: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣﴾[الأعراف: ۲۳]. «پروردگارا ما به خویشتن ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و به ما رحم نکنی قطعاً از زیان کاران خواهیم بود».
علی÷نیز فریب خوردن آدم÷به وسیله شیطان و توبه ایشان را در خطبهی ۱و۹۱ نهج البلاغه تأیید میکند. همچنین موسی÷وقتی با بنده آگاه خدا همراه میشود به او قول میدهد که هر چه دید و شنید چیزی نگوید ولی موسی÷سه مرتبه قولش را فراموش میکند و آن انسان عالم بعد از سه بار اشتباه موسی ÷، او را از خود جدا میکند و همراه خود نمیبرد، ﴿قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَبَيۡنِكَۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا ٧٨﴾[الکهف: ۷۸]. «گفت: این جدایى میان من و توست. به زودى تو را از تأویل آنچه که نتوانستى بر آن صبر کنى آگاه خواهم ساخت».
نکته که در این ماجرا نهفته است عدم آگاهی موسی÷ از باطن خیلی از اعمال است با وجود اینکه موسی÷از برترین پیامبران خدا بود.
حضرت محمدصگل سر سبد مخلوقات نیز وقتی مشغول دعوت سران شرک در مکه است صحابی نابینا، عبدالله بن ام مکتومس، در رابطه با اسلام میخواهد از پیامبر سؤال کند؛ در این زمان پیامبرصلحظهای تحت تأثیر افعال بشری بر عبدالله که بیموقع وسط کلام پیامبرصپریده اخم میکند، اخم پیامبرصبر نابینایی که حتی نمیبیند و شاید اندکی بیتوجهی پیامبرصبه فرد نابینا، باعث نکوهش پیامبرصمیشود شاید این عمل برای هر انسانی جز پیامبرصایرادی نداشته باشد و مقنضیات بشری نیز در خیلی موارد ایجاب میکند که چون فردی صحبت میکند و مشغول مباحثه با دیگران است اجازه دهیم تا کلام و گفتارش با آنها تمام شود و بعد به او مراجعه کنیم، ولی محمدصپیامبر خداست و رفتارش باید یک درجه از همه بهتر باشد لذا خدا آیات عتاب بر وی نازل میکند، ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠ كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ ١١ فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ١٢﴾[عبس: ۱-۱۲]. «چهره در هم کشید و روى گردانید، که آن مرد نابینا پیش او آمد؛ و تو چه دانى، شاید او به پاکى گراید، یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد. اما آن کس که خود را بىنیاز مىپندارد، تو بدو مىپردازى؛ با آنکه اگر پاک نگردد، بر تو [مسؤولیتى] نیست و اما آن کس که شتابان پیش تو آمد، در حالى که [از خدا] مىترسید، تو از او به دیگران مىپردازى زنهار [چنین مکن] این [آیات] پندى است تا هر که خواهد، از آن پند گیرد».
و میبینیم که در آیه اول برای تنبه و تنبیه پیامبرصضمیر مخاطب به کار نرفته است یعنی این عمل شایستهی رسول و کسی که بر او وحی میشود نیست و خداوند خشم خود را از این عمل پیامبرصکه شاید در نزد ما خیلی کوچک باشد اعلام میدارد و به راستی ارزش انسان و انسانیت در نزد الله تا جایی است که رسول و فرستادهاش را به خاطر آن نکوهش میکند و هم نشان میدهد که برتر و والاتر از آنست که نتواند فرستاده، پیام آور و بندهاش را نکوهش و توبیخ کند، و همان گونه که خداوند در این سوره وعده داد عبدالله بن ام مکتوم مسلمان شد و بزرگان قریش ایمان نیاوردند، در حالی که پیامبرصبه دلیل خصلت بشری دوست داشت بزرگان ایمان بیاورند، ولی چه میشود که خواست پیامبرصیکی نبود و بزرگان قریش نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر دشمنی با دین محمدصافزودند وحال آن که در فکر پیامبرصشاید این بود که اگر سران قریش ایمان آورند ثروت و قدرتشان باعث پیشرفت اسلام و آسایش مسلمانان میشود. آری سران قریش در مقابل محمد امین قریشی ایستادند ولی آن کور که خداوند به خاطر او پیامبرصرا نکوهش کرد علیرغم نابینایی هجرت کرد و صحابه پیامبرصشد.
حضرت موسی÷نیز وقتی غیر عمدی یک قبطی و طرفدار فرعون را میکشد اقرار میکند که این عملش، عملی شیطانی بوده و شایسته انسانی چون موسی÷نیست، ﴿فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾[القصص: ۱۵].«پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: «این کار شیطان است».
موسی همچنین اعتراف میکند این عملش گمراهی بود، ﴿قَالَ فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ ٢٠﴾[الشعراء: ۲۰]. «گفت: آن را هنگامى مرتکب شدم که از گمراهان بودم».
بنابراین به درگاه خدا توبه میکنند و طلب بخشش میکند، ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي﴾[القصص: ۱۶]. «من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش».
حال دانستیم که پیامبران علیرغم اینکه سعی داشتن عصمت ارادی خود را حفظ کنند ولی در موارد نادر کوتاهیهایی از آنها سر زده و خداوند به همین خاطر آنها را گاهی نکوهش و سرزنش کرده است.
با این جواب، سوالی دیگر به ذهن میرسد و آن این است که آیا مطالب فوق متضاد اصل نبوت نیست؟ و با بیان این مطالب که در قرآن آمده است آیا خداوند بر تصمیم خود در انتخاب پیامبران و برگزیدن آنها شک نکرده است؟
باید توجه داشت مطالب ذکر شده بافته خیالات فلسفی و کلامی نیست بلکه حقیقت و آیه قرآن است و توجیه آنها برای ارزش دادن به پیامبران، نقض کلام صریح و واضح خداوند است. زمانی که خدا در کتاب هدایت به وضوح پیامبرانش را نکوهش میکند و اشتباهات آنها را ذکر میکند دلیلی ندارد خلاف آن را با بحثهای فلسفی و کلامی ثابت کنیم. پیامبران بشر بودند و بشر به علت نوع آفرینش، جایز الخطاست، و اگر پیامبران فرشته بودند برای فرشتگان مبعوث میشدند،﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا ٩٥ ﴾[الإسراء: ۹۵].«بگو: اگر در روى زمین فرشتگانى بودند که با اطمینان راه مىرفتند، البته بر آنان نیز فرشتهاى را بعنوان پیامبر از آسمان نازل مىکردیم».
آیا حضرت یونس÷کاری شایسته کرد که قومش را بدون اجازه الهی ترک کرد، یا آدم کاری نیکو کرد که از بهشت اخراج شد؟ آیا کشتن انسان به دست موسی امری پسندیده بود؟
ما نباید کلام الهی را با خیابافی منکر شویم، ولی با وجود همه مطالب پیامبران گناه، خطا و اشتباهی که با نبوت آنها در تضاد باشد انجام ندادند و اگر چنین میکردند نبوت از آنها گرفته میشد، ﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَكُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾[الأنعام: ۵۶]. «ای پیامبر بگو مرا از پرستش غیر خدا منع نمودهاند و اگر هوسهای شما مشرکان را پیروی کنم گمراه میشوم».
به طور مثال اگر پیامبران یگانگی خدا، نبوت پیامبران یا معاد، اعتقاد به غیب و ... را منکر میشدند این گناهان با نبوت در تضاد است و پذیرفتی نیست و هیچیک از انبیاء این گونه نبودند و خداوند با علم به اینکه آنها اصول و فروع و حقیقت دین الهی را رعایت خواهند کرد پیامبران را برگزید ولی در رفتارهای شخصی از عصمت خود ساختهای برخوردار بودند که گاهی به علت بشریت و عدم تساوی با الله از آنها اشتباهاتی سرمی زد که مسلمانان به دلیل احترام به انبیاء، نام ترک اولی را به این اشتباهات دادهاند، هر چند عدهای معتقدند زمانی که پیامبران بین دو عمل نیکو، بهترین آن را انتخاب نکنند ترک اولی کردهاند و آنچه در قرآن از اشتباهات پیامبران آمده ترک اولی است، اما به واقع آیا خوردن آدم÷از میوه درخت ممنوعه کار شایسته بود؟
آیا کشتن یک انسان که شایسته کشته شدن نیست توسط موسی÷ترک اولی است وعملی است شایسته؟
در همین جریان کشتن موسی÷یک قبطی را، باید توجه داشت اگر موسی÷آن قبطی را به عمد میکشت دیگر لیاقت پیامبری را نداشت، زیرا کشتن یک انسان که با انسان دیگری درگیری فیزیکی دارد کار غیر انسانی است و اگر موسی÷به عمد این کار را میکرد طبق قانون الهی قصاص میشد ولی چون غیر عمدی بود و موسی÷ توبه نیز کرد خداوند گناهش را بخشید و اندوهش را کاست.
باید توجه داشت هنگام درگیری قبطی با فرد بنی اسرائیلی، اگر موسی÷بدون توجه به درگیری از ماجرا میگذشت این رفتار شایسته جوانمردی نیست، یا اینکه آنها را جدا کند و یا آنها را جدا کرده آشتی دهد، که این هر دو نکوست و دومی نکوتر، و یا اینکه عمدی قبطی را بکشد که شایسته نبوت نیست یا مشتی کنترل نشده نثار قبطی کند که به غیر عمد موجب مرگ قبطی شود، که موسی÷این عمل را انجام داد و عملی است اشتباه ولی با مقام آینده او منافات ندارد.
بنابراین پیامبران میتوانند اشتباه کنند و در مواردی اندک اشتباه هم کردهاند ولی اشتباهات آنها و خطاهایشان باید در زمینهای باشد که با پیامبری منافات نداشته باشد و البته این گونه نیز بود و هیچ پیامبری از پیامبری عزل نشد زیرا خدا میداند رسالتش را کجا قرار دهد .
اما آیه: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «و از سر هوس سخن نمىگوید. این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست».
آیهایست که در جواب انکار قرآن توسط مشرکان، آمده است و در رابطه با قرآن است و منظور آیه این است که قرآنی که اکنون میشنوید سخن شخصی پیامبرصو ساخته خیالات ایشان نیست بلکه این قرآن کلام الهی و وحی میباشد و آنچه که وحی میباشد مصون از خطا و اشتباه است.
﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓ﴾[یونس: ۱۶].«بگو: اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم، و [خدا] شما را بدان آگاه نمىگردانید. قطعاً پیش از [آوردن] آن، روزگارى درمیان شما به سر بردهام».
«... زیرا من عمری در بین شما بدون ادعای رسالت زیستم».
وسؤال دیگری که مطرح شد، اینکه آیا همه گفتار و رفتار پیامبران واجب است اطاعت شود یا نه؟
باید توجه داشت آنچه که به پیامبرصوحی شده و بر انسانها واجب شده است، واجب است انجام گیرد، حال آن چه اوامری باشد که در قرآن آمده است مانند نماز خواندن و چه آن اوامری باشد که در سنت آمده است مانند شکل نماز خواندن.
علاوه بر این، مواردی است که واجب نیست اطاعت شود ولی اگر اطاعت شود بهتر است، و به این موارد سنتهای مستحبی میگویند مانند مسواک زدن که هم خواهش پیامبرصاست و هم موجب سلامتی میشود. اما آنچه خارج از محدوده موارد یاد شده باشد رفتارهای شخصی پیامبرصاست و عمل کردن به آنها حکمی ندارد مانند لباس عربی پوشیدن، حنا کردن سر و خظاب کردن ریش، پوشیدن کفش شبیه کفشهای پیامبرص، سوار شتر شدن چون پیامبرص شتر سواری کردهاند و غذا خوردن در حالت نشسته روی زمین به دلیل اینکه پیامبرصروی زمین غذا خورده است و حرف « فی» که در آیهی: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱]. آمده است، «فی بعضیه» میباشد یعنی اینکه در رفتارهای شخصی پیامبرصتقلید و تبعیت از ایشان یا غیر ایشان تفاوت نمیکند و گاهی لازم و ضروری است به دلیل مقتضیات زمان همراه علم حرکت کرد و عملکرد شخصی پیامبرصکه مرتبط به وحی نیست را رها کرد.
برای درک بهتر مطلب فوق به موارد زیر توجه کنید...
اگر امروز فردی فاصله مکه تا مدینه را با اسب و شتر بپیماید یا زمانی که از مکه برمی گردد سه شبانه روز در غار ثور بماند و از بیراهه به مدینه بیایند به این بهانه که پیامبرصدر زمان هجرت به خاطر ترس از مشرکان چنین کرده ما نیز باید چنین کنیم و این عمل را نشانه نزدیکی به خدا بداند و سنت رسول اللهص قلمداد کند، آیا گفتار و کردار چنین فردی پذیرفته است؟
آیا به راستی اگر پیامبرصدر روزگار ما بود فاصله مکه تا مدینه را با شتر میپیمود؟ یا با اسب به جنگ دشمنان میرفت و با شمشیر میجنگید؟
بنابراین اوامر الهی چه آنها که در قرآن آمده وچه آنهایی که در سنت آمده در همه مکانها و همه زمانها واجب است اطاعت شود.
گفتار و رفتار پیامبرصکه توسط ایشان پیشنهاد شده و خوبی آن با عقل به اثبات رسیده مستحب است و سزاوار اطاعت.
انسانها بنابر حدیث پیامبرصکه در صحیح بخاری آمده است، «أنتم أعلم بأمور دنياكم»«در امور دنیایی و پیشرفتهای مادی و رفتار شخصی آزاد و مختارند».