مقدمۀ ناشر
بسم الله الرحمن الرحیم
آخ کشتنم! خرابم کردند! ویرانم کردند! شکنجهام دادند! آتشم زدند! نابودم کردند! وا اسلاماه! گناه من چیست؟! من که مسجدم، خانۀ خدایم، من که عبادتگاهم، تقصیر من چیست؟ به چه گناهی در و دیوارم را خراب میکنید؟ چرا نمیگذارید بندگان خدا در چهار دیواری من به عبادت الله یکتا و متعال بپردازند؟ دیروز اگر هندوهای گاوپرست و جاهل و متعصب در هندوستان مرا خراب کردند گلهای نداشتم زیرا آنها کافر بودند، اما شما که ادعای مسلمانی دارید! شما چرا؟ شما که مدعی اسلام ناب محمدی هستید! کدام اسلام ناب با مسجد دشمنی کرده و مسجد و عبادتگاه را به خاک و خون کشیده است؟! مگر شما نمیدانید که خداوند متعال در کلام محبوبش چه فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[التوبة: ۱۸].
«مساجد خدا را تنها کسى آباد مىکند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده است».
پس آیا کسانی که مساجد را خراب میکنند به خدا و روز آخرت ایمان دارند؟ و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآ﴾[البقرة: ۱۱۴].
«و کیست ظالمتر از آن که مانع پرستش و عبادت و ذکر خدا در مساجد میشود و سعی میکند که آن را ویران کند؟!».
پس از کسی که در تضعیف و تخریب مسجد سعی و تلاش دارد کسی ظالمتر نیست، تعجب من از این است کسانی که امروز خود را پیرو و عاشق اهل بیت پیامبرصمعرفی میکنند و حکومتشان را حکومت اهل بیت و امام زمان! میخوانند چگونه به خودشان جرأت میدهند که مرا تخریب کنند! و یا درم را قفل بزنند! یا از ساخت و توسعه من جلوگیری کنند! عجبا! این چه معمایی است؟! آیا اهل بیت پیامبرصمسجد خراب میکردند؟ مسجد قفل میزدند؟ آیا امام زمان چنین دستوری صادر کرده؟ اگر اینطور نیست پس شما چگونه این جسارت را میکنید؟! و چگونه تعظیم و حرمت مرا پاس نمیدارید؟! مگر نخوانده و نشنیدهاید که پیامبر اکرم اسلامصدرباره من چه فرمودهاند؟!
حال ممکن است توجیه دیگری داشته باشید، شاید بگویید من مسجد ضرار هستم! به همین علت لازم میبینید که با من برخورد خصمانه داشته باشید! خیر اینطور نیست، مسجد ضرار به مسجدی اطلاق میشود که بانیانش همانند منافقین مدینه قصد ضربه زدن به اسلام را داشته باشند، آیا به نظر شما نمازگزاران مسجد شیخ فیض محمد مشهد منافق بودند و مسجدشان مسجد ضرار بود؟ آیا مسجد مکی زاهدان مسجد ضرار بود و نمازگزارانش منافق بودند؟! آیا مسجد جامع لنگه و مسجد صالح آباد و مسجد بجنورد و مسجد قباء تربت جام و مسجد امام شافعی آبادان و دهها مسجدی که بدست شما تخریب شده یا گر چه در و دیوارش باقی است اما از لحاظ معنوی تخریبش کردهاید یا از ساخت و توسعه آن جلوگیری کرده اید، همۀ اینها مسجد ضرار! و بانیان و نمازگزاران و علماء و دانشمندانی که در ساخت و اداره آنها نقش داشتهاند همه منافق بودهاند؟ آیا اکنون مسجد شیراز مسجد ضرار است و بانیان و نمازگزاران آن منافقند؟! آیا به همین دلیل قفلش زدید؟! و آیا حیلۀ تبدیل به احسن که به کار بردید به همین دلیل بود که پارک عمومی احسن و بهتر از مسجد است؟! مگر از خدا نمیترسید؟! از عذاب و قهر الهی حذر نمیکنید؟! آیا میدانید که دشمنی با خانه خدا دشمنی با خود خداست؟! آیا میدانید از لحاظ ارزش، حیثیت، مقام، منزلت و جایگاه، بین بزرگترین مسجد که مسجدالحرام در مکه مکرمه باشد و کوچکترین مسجد در هر جای دنیا، هیچ فرقی نمیکند؟! فقط فضیلت سه مسجد استثناء شده که سفر به قصد عبادت به این سه مسجد جایز است و به سایر مساجد جایز نیست که این سه مسجد عبارتند از: مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالأقصی. بنابراین آیا میدانید که خراب کردن کوچکترین مسجدی در هر گوشه جهان که باشد مصادف با خراب کردن کعبه است؟. آیه: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١﴾[الفیل: ۱].
کعبه اولین مسجد و خانهای است که جهت عبادت ساخته شده است، همانطور که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ ٩٦﴾[آلعمران: ۹۶].
پس با این وضع شما چگونه به خود اجازه میدهید که دستان خود را به خون بندگان مخلص الله متعال رنگین کنید و مسجد و عبادت خانه را نابود و ویران گردانید، آیا میدانید که عمر شما نیز به سر خواهد رسید و تاریخ و آیندگان همانندی که شما درباره دیگران قضاوت کردید دربارۀ شما قضاوت خواهند کرد؟ آیا فکر میکنید حافظه تاریخ ضعیف است و به همین سادگی حوادث و جریانات را فراموش میکند؟! آیا گمان میکنید که مسجد شیخ فیض مشهد از خاطرهها محو و فراموش شده است؟! آیا فکر میکنید کسانی که در آن مسجد نماز خوانده و عبادت کرده و تلاوت و دعا و ذکر و اعتکاف انجام داده و در برابر پروردگارشان اشک عبودیت و بندگی ریختهاند و داستانهای ظلم و ستم شما را از داخل آن مسجد به پروردگارشان شکایت کردهاند فراموش شدنی هستند؟!.
آیا فکر میکنید پیرمردان و پیرزنانی که مظلومیت اسلام و مسلمانان اهل سنت ایران را نیمه شب از آن مسجد به آسمان مخابره میکردند، این خاطرهها را فراموش کردهاند؟! آیا گمان میکنید کودکان و نوجوانان اهل سنت که به مناسبتهای مختلف در آن مسجد جمع میشدند و قرآن تلاوت و حفظ میکردند و سرود میخواندند و پای منبر مولوی کرمپور اشک میریختند، آن خاطرهها را فراموش کردهاند؟! آیا فکر میکنید نمازهای جمعه و عیدی که در آن مسجد (که اکنون تبدیل به احسن! یعنی پارک کردهاید) برگزار میشد از خاطرهها فراموش شده است؟! آیا فکر میکنید کسانی که در آن مسجد به مناسبتهای مختلف جمع میشدند و اکنون وقتی از آنجا عبور میکنند جز یک پارک خالی چیز دیگری در آنجا نمیبینند، گلوهایشان بغض نمیکند؟! و اگر هر کدام آنها دست به دعا بردارند، برای شما چه دعایی خواهند کرد؟! دعای عزت و سربلندی؟! طول عمر؟! البته من به عنوان مسجد یعنی یک مخلوق جامد فهم و فراست و دانش و بینش شما را ندارم و از شما شناختی هم ندارم و نمیدانم که آیا شما از دعای بد و دعای مظلوم میترسید یا خیر؟! اما این را میدانم که مسلمانان با الهام از کتاب و سنت سخت به این امر معتقدند و از دعای مظلومان میترسند و بقیه را نیز میترسانند، حتما شنیدهاید که میگویند:
بترس از آه مظلومان که هنگام دعا کردن
به اجابت از در حق بهر استقبال میآید
در حدیث هم رسول اکرمصمیفرمایند: «اتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَه وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَاب».
«از دعای مظلوم بترس که بین او و بین خداوند هیچ پرده و حائلی وجود ندارد».
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾[غافر: ۶۰].
«مرا بخوانید، دعای شما را اجابت میکنم!».
شاید شماها ندیده و یا نشنیده باشید و یا خیرخواهان شما نگذاشته باشند که ببینید و بشنوید، اما من گواهی میدهم شبی که اطراف مرا محاصره کردید و بلدوزرها و کمپرسیها شروع به کار کردند و آه و نالۀ من به آسمان هفتم و عرش پروردگار میرسید، هنگامی که مینالیدم و داد و فریاد میکشیدم، و هنگامی که در و پنجره و دیوار و سقف مرا فرو میریختند و بار میکردند، هنگامی که کتابخانهام با صدها جلد قرآن و کتاب به داخل دستشوییها فرو ریخت!، آخ چه لحظات سختی بود، چه خاطره تلخ و فراموش نشدنی بود! که هزاران خاطره شیرین را از بین برد، در آن شب آه و فغان و ناله من فرشتگان آسمان را به گریه انداخت و شنیدم که فرشتگان آسمان فریاد میکشیدند و ناله میکردند و از خداوند اجازه میخواستند که به حساب دشمنان خانه خدا برسند، اما پروردگار مهربان، خیلی رحیم و بردبار است هر کاری کردند اجازه بگیرند، خداوند اجازه نداد، آن شب زمین اجازه خواست، آسمان اجازه خواست، باد و طوفان و حتی حیوانات درنده اجازه خواستند که از من حمایت کنند. اما خداوند اجازه نداد و گفت عجله نکنید من غافل نیستم: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢﴾[ابراهیم: ۴۲].
«گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تاخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمىایستد».
من خودم سرفرصت حسابشان خواهم رسید، ﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ١٢﴾[البروج: ۱۲].
«گرفتن قهرآمیز و مجازات پروردگارت به یقین بسیار شدید است».
خیال نکنید میتوانند پنهان از من کاری کنند:﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾[الفجر: ۱۴].
«به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است».
من که عجلهای نداشتم، درد و رنج و ستمی که بر من وارد شده بود قابل تحمل بود زیرا مطمئن بودم و هستم که إن شاء الله خداوند همانطور که فرموده است به وعدهاش وفا خواهد کرد و خداوند راست میگوید. ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۸۷].
«و کیست که از خداوند، راستگوتر باشد؟».
﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾[النساء: ۱۲۲].
«و کیست که در گفتار و وعدههایش، از خدا صادقتر باشد؟!».
من از خودم ناراحت نبودم، ناراحتی من برای نمازگزاران، دوستان و هوادارانم بود. زن و مرد و پیر و جوان و کوچک و بزرگ و حتی کسانی که به دیدنم نمیآمدند و نماز هم نمیخواندند به شدت مرا دوست داشتند. به هر حال آن شب گذشت و آنچه نباید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد و مرا تبدیل به احسن! کردند. یعنی از من یک پارک بالغ عمر رسیده، ساختند!! وقتی فردا دوستانم به دیدنم آمدند تا نماز صبح را ادا کنند و با من تجدید پیمان کنند مرا نشناختند، چون از من چیزی باقی نمانده بود، اما آه و ناله و جیغ و فغانم چنان بلند بود که همه را به گریه انداخت باور نمیکردم اینقدر دوست و هوادار داشته باشم و اینقدر در دل مردم عزیز باشم اگر خداوند به آنها صبر و هوش و تدبیر نمیداد ممکن بود دست به اقداماتی بزنند که در نهایت به نفع اسلام نبود، علمای مدبر و باهوش صحنه را کنترل کردند، آه و نالۀ مردم چنان خروشان بود که کاش میتوانستم آن صحنه را ترسیم کنم، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور ایران گریه و ناله طنین افکنده بود. مبالغه نمیکنم اگر بگویم که مردم برای بچههایشان اینقدر گریه و ناله نکرده بودند که برای من اشک ریختند. کاش میتوانستم ترسیم کنم، خبر شهادت من همچون برق سراسر کشور را فرا گرفت، در زاهدان مردم به خیابانها آمدند بلافاصله مسجد مکی و اطراف آن پر شد. علمای باهوش اهل سنت که میدانستند چه ترفندی در انتظار مردم است سعی کردند مردم را آرام کنند و الحمدلله آرام هم کردند. حوالی ساعت ۱۲ ظهر بود که قرار بود علمای بزرگوار برای مردم سخنرانی کنند که ناگهان نیروهای مسلح که بیشتر با لباس شخصی بودند، در داخل مسجد شروع به تیر اندازی کردند. هلیکوپتر هم از بالا مناره مرا هدف قرار داد و بخش عمدهای از منارهام سقوط کرد، بهسوی مولانا عبدالحمید که در دفتر کارشان نشسته بودند مستقیما به قصد شهادت ایشان تیراندازی شد، اما خداوند نخواست. مسجد مکی از داخل تا امروز هم آثار تیرها را در خودش محفوظ نگه داشته است، پیرامون تعداد شهدا و زخمیهای مسجد اخبار و گزارشها، ضد و نقیض است. اما آنچه مسلم است تعدادی از طلبه و قاریان قرآن و بعضی نمازگزاران شهید و عدهای دیگر زخمی و عده زیادی هم دستگیر شدند. در و دیوار و فرش من پر از خون بود. به هر حال خیلی صبر کردم و به لطف خداوند توانستم به دوستان و هوادارانم بقبولانم که بهانه دست دشمن ندهند، در هندوستان هم خیلی درد و غم و رنج دیده بودم، اما از دست مسلمانانی که مدعی اسلام ناب و دوستی اهل بیت هستند!! سابقه نداشت، فقط جریان مسجد جامع لنگه شاید اولین موردی بود که بعد از انقلاب اسلامی اتفاق میافتاد. البته در زمان طاغوت مسجد گوهرشاد مشهد نیز در تاریخ ثبت است اما آنها طاغوت بودند و به مسجد اهمیت نمیدادند، اما در زمان حکومت اسلامی مدعی دوستی آل بیت که اصلا انتظار نداشتم، زیاد به من لطمه زدهاند، زیاد اذیتم کردهاند، شکنجهام دادهاند، من فکر میکنم اگر در جریان شهادتم در مشهد با درایت وآگاهی عمل نمیشد، به احتمال زیاد در خیابانها سیل خون جاری میشد! اما خداوند اینطور نخواست، این پیشینۀ پر درد و رنج من بود و اما آخرین غم مرا هم بشنوید، همین دو سه روز پیش یعنی اول ماه مبارک رمضان امسال (۱۴۲۷ ﻫ.ق مهر ماه ۱۳۸۵ ﻫ.ش) بود که برادران دلسوز اسلام! به شیراز تشریف آوردند و در مسجد قدیم شهر را قفل زدند و به اهل سنت ابلاغ کردند که اگر دوست دارید از مسجد جدید بهرهبرداری کنید این مسجد قفل خواهد شد! البته نقل قولهایی هم شده که گویا آقای ناصر مکارم شیرازی گفتهاند که اگر این مسجد افتتاح شود من کفن خواهم پوشید و در وسط شهر شیراز خواهم ایستاد، اگر ایشان همت و شجاعت کفن پوشیدن را داشته باشند ما مطمئنیم که حتی از نظر خود ایشان بهترین جای کفن پوشیدن مرز دولت صهیونیست است و نه رو در روی اهل سنت شیراز؟! مگر چه شده که ایشان کفن بپوشند؟! مگر قرار است در مسجد شیراز بت پرستیده شود! یا خدای نکرده به اسلام و مقدسات اسلامی توهین شود؟! اهل سنت که در اعتقاداتشان سب و شتم و نفرین ندارند، پس نماز خواندن یا در خطبهای از خلفای راشدین ن نام بردن، خاطر مبارک ایشان را پریشان میکند که کفن بپوشند؟! هر وقت اسلام در خطر بود اهل سنت هم دوشادوش ایشان کفن خواهند پوشید و بلکه هزینه کفن ایشان را هم خود اهل سنت پرداخت خواهند کرد زیرا که قرار است در این کشور شیعه و سنی با هم مثل برادر زندگی کنند البته این شعاریست که در ابتدا آقای خمینی آن را اعلام کردند، نیتها را خداوند بهتر میداند، بلکه ایشان تا جایی پیش رفت که فتوا داد نماز خواندن پشت سر اهل سنت مانند نماز خواندن پشت سر پیامبرصاست، به راستی اگر چنین است پس چرا افتتاح یک مسجد آن هم توسط کسانی که نماز خواندن پشت سر آنان به منزله نماز پشت سر پیامبرصاست، خاطر مبارک عدهای را مکدر و اوقات شریفشان را تلخ میکند که کفن بپوشند؟!.
یک پرسش سالهاست که ذهن اهل سنت ایران و جهان و خیلی از شیعیان را مشغول کرده و هنوز هم این پرسش باقی است، و آن اینکه منظور از وحدت و تقریبی که علمای حاکم شیعه شعارش را میدهند، چیست؟ چه میخواهند؟ کدام وحدت و کدام تقریب منظور نظر آنهاست؟ حقیقت این است که جز خود آنها کسی نمیتواند دریابد که منظورشان چیست، اما قرینههایی وجود دارد که ممکن است انسان را به واقعیت نزدیک کند، چند پرسش ضمنی نیز در ذیل این پرسش به طور طبیعی مطرح میشود تا این پرسش را روشنتر و آشکارتر بیان کند.
اگر منظور از وحدت و تقریب واقعا و حقیقتا متحد شدن و به یکدیگر نزدیک شدن است، پس چرا اهل سنت در تمام مسائل کشور بیگانه و غیر قابل اعتماد شناخته میشوند و با گذشت حدود سه دهه از آغاز انقلاب تاکنون هنوز هم مانند گذشته بیگانه هستند؟
• اگر واقعا وحدت و تقریب معروف آن چنان که از لفظ و ظاهر این دو کلمه دانسته میشود مقصود هست، چرا تاکنون برای تحقق این نوع وحدت زمینهسازی نشده، بلکه برعکس همواره کارشکنی صورت گرفته است؟
• اگر واقعا مقصود و هدف این پروژه، وحدت و تقریب است، چرا زمام ابتکار و اداره آن انحصارا در دست یک طرف است و چرا به طور مساوی زمینه را برای بحث و بررسی مسائل مورد نزاع و اختلاف مساعد نمیکنند و به صاحب نظران طرف مقابل اجازۀ مشارکت آزاد را نمیدهند؟!.
• اگر راست میگویند و واقعا وحدت و تقریب حقیقی میخواهند چرا همواره در تمام زمینهها تبعیض حاکم است و طرف مقابل حتی از امکانات علنی دولت و بودجه رسمی کشور حق استفاده عادلانه را ندارد؟
• اگر راست میگویند و دلشان برای اسلام میسوزد و دوست دارند که وحدت وجود داشته باشد چرا همواره در مسائل مذهبی و عقیدتی و بلکه در مسائل شخصی! و خانوادگی! آنان دخالت میکنند و هر کس را هر طور که خواستند عزل و نصب میکنند؟
• چرا طرف مقابل را همواره دشمن معرفی میکنند و چرا اجازه نمیدهند که مردم یک کشور با هم ارتباط داشته باشند و برای سفر از یک استان به استان دیگر احتیاج به روادید نداشته باشند؟. (مثل سفر مولانا عبدالحمید به خراسان و سفر مولانا احمد نارویی به کردستان و غیره که مانع شدند و همواره مانع میشوند).
• چرا تمام کشور را صحنۀ تبلیغات خودشان کردهاند و اجازه نمیدهند که به دروغها، تهمتها، شایعه پراکنیها و مغلطههای افراد مغرض و ضد وحدت و تقریب پاسخ علمی و منطقی داده شود و آنگاه مردم خودشان قضاوت کنند؟!.
• چرا در حل و فصل مسائل و مشکلاتی که آنان آن را مشکل میپندارند متوسل به زور میشوند و اجازه نمیدهند که قانون حاکم باشد و همه در مقابل قانون آن هم قانونی که خود آقایان آن را تصویب کردهاند، برابر باشند؟!.
• مثلا در همین موضوع مورد بحث در این کتاب، تخریب مسجد شیخ فیض، کشتار مسجد مکی زاهدان، کشتار مسجد جامع لنگه، غصب مسجد ۱۷شهریور مشهد و تخریب دیگر مساجد مشهد بویژه مسجد رضائیه مشهد که پس از خریداری زمینهای اطراف مسجد توسط نمازگزاران و برنامۀ توسعۀ مسجد و اجازۀ رسمی، اکنون جلو توسعه آن را گرفتهاند، مساجد دیگری که مثلا به آنها اشاره شد و در نهایت مسجد شیراز، چرا در این موارد به زور و چماق متوسل میشوند؟ اگر مسجد شیراز و هر مسجد دیگری واقعا مشکل دارد چرا از راه قانونی اقدام نمیکنند و مشکل را حل نمیکنند این اقدامات ایشان در کجای قاموس وحدت و تقریب میگنجد؟
• جهت روشن شدن مسأله برای خوانندگان لازم است توضیح داده شود که مسجد قدیمی شیراز همان مسجد دکتر علی مظفریان است که آقای دکتر خانه و مطب خودشان را وقف مسجد کرده بودند، داستان شهادت دکتر مظفریان یکی از صدها داستان غم انگیزی است که دادگاههای تفتیش عقاید در پرتو حکومت عدل الهی! و اسلام ناب محمدی! ایشان را به جرم ارتداد! آری مرتد شدن یعنی سنی شدن پس از متهم کردنش به چندین تهمت ناروای دیگر (به قول آیت الله برقعی که میگفت لایتچسپک) محکوم به مرگ کردند. ولا حول ولا قوة إلا بالله.
این سزای کسی است که درس خوانده و تحصیل کرده و با عقل و دانش و منطق و استدلال مذهبی را که با فطرت انسانی بیشتر سازگاری دارد انتخاب و تصمیمش را اتخاذ و اعلان کرده و به سلک مذهب و عقیدهای در آمده که طبق فتوای آیت الله خمینی نماز خواندن پشت سر پیروانش مانند نماز خواندن پشت سر پیامبرصاست!.
داعیان وحدت و تقریب بیش از پنجاه سال است که گوش جهانیان بویژه مصریان و ایرانیان را کر کردهاند که وا اسلاماه! بدون وحدت و تقریب اسلام در خطر است، صهیونیست جهانخوار و شیطان بزرگ و پدر پیر استعمار دارد اسلام را با تفرقه از بین میبرند، ای مسلمانان! «نه شیعه، نه سنی رهبر فقط خمینی!». «هر کس بر ضد سنی سخن بگوید پیش از آنکه دشمن سنی باشد دشمن شیعه است!». بنابراین داعیان وحدت و تقریب و دلسوزان مصلحت اسلام و مسلمین و دشمنان صهیونیسم و آمریکا! بنابر مصلحت اسلام چنین تشخیص دادهاند که دکتر علی مظفریان که با مطالعه و تشخیص خود، عقیدهاش را انتخاب کرده است سزایش مرگ است! این مرتدها باید کشته شوند تا کس دیگری جرأت چنین جسارتی نداشته باشد! حجت الإسلام دکتر مرتضی رادمهر نیز به همین دلیل چهارده ماه در اوین محبوس ماند و سه بار تیر خورد و در نهایت زهر داده شد و جام شهادت نوشید.
برگردیم به موضوع وحدت و تقریب، در رابطه با این پرسش اگر منظور و مقصودشان واقعا وحدت و تقریب است چرا علمای طرف مقابل را تصفیه میکنند و یا با تحقیر با آنان برخورد میکنند؟ گر چه بعضیها شایسته این تحقیر هستند و حقشان است که تحقیر شوند چون دانش و بینش و شخصیت یک عالم اهل سنت را دارا نیستند. اینها حزب باد و مصلحتند، در گذشته نیز دیدیم که همان ساواکی سابق شد درباری امام جماعت و جمعه امروز و همین درباریها که امروز مخلص ولایت فقیه هستند و بیست و چهار ساعت دست بر سینه ایستادهاند و آنقدر پوست کلفتند که هر اهانتی را به معتقداتشان در راه حصول یک عزت کاذب و نان حرام تحمل میکنند. فردا خواهید دید که هر کس به قول خودشان خر شود اینها پالان خواهند بود.
صحبت ما از علمای واقعی اهل سنت است که الحمد لله در هر جا فراوانند و علم و تقوا و شجاعت و فراستشان در حدی هست که عقیده و شخصیت خودشان را حفظ کنند، به این علماء و شخصیتهای علمی اهل سنت توهین کردن به کل جامعه اهل سنت توهین کردن است، اگر آقایان وحدت و تقریب واقعی میخواهند باید به علمای اهل سنت احترام بگذارند و با هدایای مسخرهشان (یک دست ملامین یا یک پتو یا یک چادر زنانه و غیره) آنان را توهین و تحقیر نکنند.
• اگر وحدت و تقریب واقعی میخواهند کتابهای تبلیغاتی شان را جمع کنند، و از نمایش فیلمها و سریالهای توهین آمیز و دل آزار جلوگیری کنند.
• اگر واقعا خواستار حل مسائل مورد اختلاف هستند به طرف مقابل استقلال کامل بدهند و از طریق مناظرات علنی در صدا و سیما حقانیت خودشان را برای همه ملت بویژه اهل سنت ثابت کنند!.
• اگر راست میگویند برای پاسخ به کتابهایی که پخش میکنند اجازه دهند طرف مقابل پاسخ دهد تا حقایق مشخص شود و هر کس خواست راه خودش را آگاهانه انتخاب کند، این روش و روش قبلی دقیقا مطابق خواسته و دستور قرآن کریم است: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ﴾[الزمر: ۱۷-۱۸].
«پس بندگان مرا بشارت ده!. همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند».
اگر به آنچه پیرامون وحدت و تقریب و در ذیل پرسش مطرح شد به دقت نگریسته شود عمدۀ دغدغۀ اهل سنت و همه پرسشهایی است که ذهن هر جوان سنی را به خود مشغول داشته تا ببینیم که قضاوت چگونه خواهد بود و آیا آقایان خواستار واقعی وحدت و تقریب هستند یا نه؟!.
آنچه عرض شد قرائنی است که ماهیت پرسش را نشان میدهد، پاسخ این پرسش نزد خود آقایان محفوظ است و کس دیگری نمیداند! آنچه هر شهروند اهل سنت و بعضی شیعیان نیز میدانند این است که اقدامات انجام شده طی حدود سه دهه گذشته نه تنها با روحیه وحدت سازگاری ندارد بلکه با الفبای تقریب هم در تناقض است، البته ما این را قبول داریم که بعضی از آقایان در هدف خود جدی هستند و کاملا به آن اخلاص و محبت دارند، به همین دلیل از هیچگونه فداکاری در راه تحقق بخشیدن به آن دریغ نمیکنند، حتی اگر به قیمت خراب کردن خانۀ خدا تمام شود؟!. دیروز مسجد شیخ فیض مشهد و مسجد مکی زاهدان و مسجد جامع لنگه و امروز مسجد شیراز و شاید فردا نوبت مسجد دیگری باشد.
ما امیدواریم که آقایان و دلسوزان اسلام نگذارند بیش از این من بعنوان مرکز عبادت الله متعال مورد رنج و غم و حمله و تخریب قرار گیریم، خدایا! مرا در سراسر جهان حفظ کن و پیروان و نمازگزاران مرا بیش و بیشتر گردان.
آمين يا رب العالمين
مدیر مکتب جامعه اهل سنت ایران در لندن
۲۵/۱۱/۲۰۰۶م