آخرین فریاد مسجد شیخ فیض محمد مشهد

فهرست کتاب

فصل ۲۵: راستی گناه مسجد شیخ فیض چه بود و چرا تخریب شد؟

فصل ۲۵: راستی گناه مسجد شیخ فیض چه بود و چرا تخریب شد؟

اگر بخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم باید در جریان مسائل درون مسجد و به جایگاه آن در میان اهل سنت ایران و اهمیت سیاسی، اجتماعی و استراتژیکی آن پی ببریم آنگاه خواهیم دیدکه رفتن مسجد شیخ فیض چه ضربه جبران ناپذیری بر اهل سنت است، و چرا حکومت شیاطین تحمل مسجد شیخ فیض را نداشت، حتی برای یک ماه رمضان دیگر؟ مسجدی که فریاد مظلومیت چهارده ساله جهاد افغانستان بود، مسجدی که سرپناه فقراء و بی‌کسان بود، مسجدی که در رمضان میزبان صدها انسان مسلمان، هر غروب بر سفره افطار و طعام بود، چرا چنین مسجدی مظلومانه و بی‌کس مورد هجوم شبانه خفاشان کور دل قرار گرفت و هیچ کس صدایش را نشنید؟ چرا؟

چون سیاست کلی حکومت ایجاد تفرقه بین اهل سنت بوده و هست، و ایجاد تفرقه جز با قطع روابط و نقطه‌های ارتباطی امکان ندارد، لذا اول باید مراکز ایجاد ارتباط را از بین ببرند تا رابطه‌ها قطع گردد.

مسجد شیخ فیض نقطه اتصال تمامی اهل سنت در ایران با همدیگر بود، و دریچه اتصال و ارتباط اهل سنت ایران با تمام مسلمین عالم بود.

اولا: چون شهر مشهد بعد از تهران دارای تمرکز اداری حکومت بود، و حتی دادگاه بی‌دادگاه ویژه روحانیت، تمام علماء اهل سنت در ایران را به مشهد احضار می‌کرد، کما اینکه تمام علماء زندانی خارج از خراسان هم اکنون در زندان‌های مشهد بسر می‌برند، این علمائی که برای معرفی خود به دادگاه ویژه روحانیت می‌آمدند ناچار شب‌هائی را در مشهد می‌ماندند، و تنها مسجد شیخ فیض بوده که مطلع می‌شد فلان عالم و فلان شخصیت سنی بر سرش چه می‌آید، مسایل تمام مناطق اهل سنت در ایران فقط در مسجد شیخ فیض زبان به زبان انتقال می‌یافت.

مسافر بندری، بلوچستانی، کردستانی، ترکمن، خراسانی، و همه در مسجد شیخ فیض همدیگر را می‌دیدند، پس مسجد شیخ فیض پناه همه بی‌کسان بود، و چون پدری مهربان و با تجربه فرزندان خود را از دردهای برادرانشان مطلع می‌کرد، پس وجود چنین نقطه اتصال و ارتباطی برای حکومت تفرقه افکن غیر قابل تحمل بود.

ثانیاً: مسجد شیخ فیض هر سال در ایام حج تمام اهل سنت ایران را در پناه خود جای داده، و در حقیقت سفر حج حاجیان ایرانی از مسجد شیخ فیض آغاز می‌شد، یعنی برای سنی ایرانی مسجد شیخ فیض خاطره حج را زنده می‌کرد. برای همین بود که حکومت تفرقه افکن از سال گذشته حجاج بلوچستانی را نه از مشهد بلکه از کرمان به حج بردند، یعنی تنها فرودگاه مشهد استعداد انتقال حجاج را داشت و انتقال حجاج اهل سنت از مشهد از قدیم الایام صورت می‌گرفت، مسجد شیخ محل تجمع تمام حجاج بود.

ثالثا: نمازگزاران مسجد شیخ فیض خود مشکلی دیگر برای حکومت بود اولا صدها افسر و سرهنگ و سرگرد وتیمسار و... که پست‌های حساس نظامی را عهده‌دار بودند جزء نمازگزاران این مسجد بودند و این مسجد در حقیقت برای آن‌ها الگو بود. و صدها معلم، و دبیر و دانشجویی که از سرتاسر ایران در رشته‌های مختلف جزء نمازگزاران مسجد شیخ فیض بودند علت دیگری بود که حکومت شیاطین تحمل نکند، صدها مهندس، دکتر، استاد دانشگاه و..... که مسجد شیخ فیض تنها نقطه اتصال تمام این اقشار با همدیگر بود، علاوه برآن هیئت‌های سیاسی، سرکنسولگری‌های کشورهای اسلامی مثل پاکستان، افغانستان و صدها دانشجوی مسلمان از لبنان، فلسطین، سودان، نامبیا، زامیبا، پاکستان و.... و همنیطور تجار برزگ حتی از کشورهای اروپائی که تمام قضایای جهان اسلام منتقل به مسجد می‌شد و بالعکس، تمامی این عوامل باعث شده بود که مسجد شیخ فیض همچون خاری در چشم حکومت شیاطین باشد، و از طرف دیگر موقعیت مکانی مسجد خود مسئله ساز بود، درست در نقطه‌ای قرار گرفته بود که هیئت‌های عزادار شیعه از آنجاها می‌گذشتند و خطبه‌های آتشین جمعه عزاداران را متوقف می‌کرد تا برای اولین بار سخن اهل سنت را از زبان خود اهل سنت بشنوند، یعنی مسجدی بود که دروغ‌های روضه‌خوانان پنچ تومانی را فاش می‌کرد، پس حکومتی که منطق حقانیت ندارد نباید هم تحمل کند و نکرد، خصوصاً پس از فروپاشی شوروی، هر هفته هیئت‌هائی که از کشورهای مسلمان تازه استقلال یافته شوروی به مشهد می‌آمدند مسجد شیخ فیض در روزهای جمعه میزبان آنان در آن فضای محبت و فیض و رحمت، و آن خطبه‌های مملو ازا شک و آه بود، طبیعتاً برای آن هیئت‌ها سؤال بوجود می‌آمد که چرا در زیرزمینی نماز می‌خوانند؟ آیا اینجا اتحاد جماهیر شوروی سابق است و یا جاهلیت عرب و روزهای نخستین دعوت پیغمبرص؟ پس در جستجوی جواب بر می‌آمدند و بدین گونه از دردهای اهل سنت مطلع می‌شدند، پس مسجد شیخ فیض سند رسوائی حکومت بود، حکومتی که بیش از پانصد ۵۰۰ پارک شادی بصورت را یگان از سرمایه ملت بیچاره ایران در آن کشورها بنا نهاده است و عربده اسلامی خواهی سر مى‌دهد، و اکثریت ملتش در تنگدستی، دست و پا مى‌زنند.

رابعا: وجود ده‌ها کلاس قرآن در سطح مشهد، که تماماً در مسجد شیخ فیض شکل مى‌گرفت:

۱- کلاس قرآن جان نثاران خاتم الانبیاء خوافی‌های مقیم مشهد.

۲- کلاس بیرجندی‌های مقیم مشهد.

۳- کلاس جامی‌های مقیم مشهد.

۴- کلاس قرآن در طُرق و.. چند جلسه هفتگی در منازل که کلا مسجد شیخ فیض سرپرستی آن کلاس‌ها را عهده‌دار بود.

۵- کلاس‌های عقیدتی دانش آموزان اهل سنت در روزهای جمعه قبل از نماز جمعه.

۶- کلاس‌های ورزشی رزمی کونگ‌فو در شب‌ها در انتهای زیرزمینی مسجد که ده‌ها تن از نوجوانان جذب آن‌ها شده بودند، با تلاوت قرآن مجید شروع مى‌شد، با تکبیر تمام مى‌شد.

۷- کلاس‌های مدارس و جلسات قرآن خواهران در روزهای شنبه از عصر تا عشاء.

۸- گروههای سرود فعالی که در سطح خراسان همیشه اول بودند.

۹- و مخصوصاً در این اواخر دو ماه قبل از تخریب مسجد، جلسه دانشجویان رشته‌های مختلف و مقاطع گوناگون و از کشورهای مختلف بعد از نماز جمعه که قریب به صد و پنجاه نفر می‌نشستند و کم کم شکل مى‌گرفتند تا بعنوان نیروهای متعهد و مسلمان در آینده خادم ملت خویش باشند، و قرار بود که در هر نماز جمعه دو نفر از آنان هر یک روی موضوعی مقاله‌ای بنویسند و قرائت کنند و...

تمام این مسائل بود که اهمیت و جایگاه مسجد شیخ فیض را بیش از پیش نشان مى‌دهد و دشمن تنگ نظر و عقده‌ای نمی‌توانست حیات مجدد امت ما را ببیند لذا با تخریب مسجد شیخ فیض فقط می‌توانستند همه این امیدها را برباد بدهند، و جامعه را متلاشی نمایند و طبیعی بود که در مرکز تمام این فعالیت‌ها من قرار داشتم، و باز طبیعی بود که بیشتر از دیگران چهره مرا تخریب کنند، تامبادا آن نیروهای جوان و مسلمان را به حرکت درآورم و برای حکومت مشکل درست کنم، لذا مرا قربانی یک توطئه حساب شده‌ای کردند که خودم ندانسته بدام افتادم و آن جریان رفتن من به پاکستان بود که مرا ضربه پذیر کرد، گرچه در آن رفتن هم بخدا قسم یکی از اهدافم رساندن فریاد مظلومیت مسجد بود.