شناسایی افراد موثر
در سال ۱۳۵۸حکومت، هیئتهایی را تحت ریاست موسوی تبریزی که قبل از انقلاب به تربت جام تبعید شده بود به مدارس اهل سنت فرستاد و این در حالی بود که در ترکمن صحارای ایران جنگ مذهبی بود و در کردستان هم شیخ عزالدین حسینی اعلان جهاد کرده بود و جنگ مسلحانه ادامه داشت و هیئتهای مذکور مبالغی را بعنوان کمک به مدارس اهل سنت دادند که تا آن زمان فقط در خراسان ۳ مدرسه دینی وجود داشت یکی در تربت جام بنام مدرسه احمدیه، در تاییاد مدرسه مولانا ابوبکر تایبادی، در خواف مدرسه احناف خواف. در تربت جام عدهای از طلبهها به این پولها اعتراض کردند که مسئول اعتراضات در مدرسه احمدیه خودم بودم اما اعتراض ما بجائی نرسید. من برای بار دوم بازداشت شدم که با اعتراض و اعتصاب طلاب بعد از پنچ شب آزاد شدم. لازم به ذکر است که همراه با کمکهای مالی که به مدارس دادند برای هر مدرسه چند جلد کتاب نهج البلاغه هم دادند که تدریس شود.
ظاهرا برای حکومت تدریس نهج البلاغه خیلی اهمیت نداشت یعنی چنین وانمود میکردند. مسئولین حوزهها هم پولها را با کتابها دریافت کردند.
لیست اسامی کلیه طلبهها و مدرسین و روحانیهای روستاها را که در هر ماه مبلغ پانصد تومان به آنها هم داده میشد را به حکومت تسلیم کردند. خودم و دوستانم که تعداد تقریبا ۲۵ نفر بودیم آن پول را تحریم کردیم و بخدا قسم هرگز نگرفتیم، گرچه مسئول مدرسه بنام ما میگرفت و مصرف میکرد.
تا اینکه دفتر امور حوزههای علمی اهل سنت در مشهد بوجود آمد و هدف آن زیر سلطه در آوردن مدارس اهل سنت بود، کار این دفتر تدوین برنامههای درسی برای مدارس اهل سنت بود و اهدافی دیگر، لذا پس از مدتی حقوق را از مدارس قطع کردند یا تأخیر میکردند تا اینکه مسئولین مدارس به آن دفتر رجوع کنند و مسئولین دفتر میگفتند که چون دولت ما اسلامی است و مبادا وهابیت در مدارس نفوذ کند باید دولت نظارت بر متون درسی داشته باشد، در غیر اینصورت مدرسه رسمیت ندارد و طلبههایش باید به خدمت سربازی بروند، بدینگونه هم ریاست مدارس را عهدهدار شدند و هم نظام درسی را بدست گرفتند. طبیعتا کسانیکه نظام درسی میدادند امتحانات را نیز عهدهدار شدند لذا امتحانات مدارس کلا بعهده همان دفتر بود، حتی ملاهای روستاها را هم برای شناسائی حدود معلوماتشان مشمول امتحانات کردند برای پانصد تومان. و هر طلبهای که کوچکترین مخالفتی میکرد از طریق مسئولین مدارس از مدرسه اخراج میشد، یعنی خودشان از پشت صحنه کار میکردند و مخالفان خود را به وسیله خود اهل سنت دفع میکردند که از جمله خود من همراه همان ۲۵ نفر همراهانم از مدرسه احمدیه اخراج شدیم، و اگر هم طلبهای را رئیس مدرسه روی هر دلیلی نمیتوانست از مدرسه بیرون کند دفتر حوزههای اهل سنت او را به سربازی میفرستاد بدینگونه حکومت بر کلیه علماء و طلبههای اهل سنت هم نظارت و هم سلطه پیدا کرد.