آخرین فریاد مسجد شیخ فیض محمد مشهد

فهرست کتاب

فصل ۱۸: قضیۀ مغازۀ غلام رضا نام چه بود؟

فصل ۱۸: قضیۀ مغازۀ غلام رضا نام چه بود؟

در همین زمانیکه موضوع مسجد بدین صورت جریان داشت موضوع دیگری نیز در رابطه با مسجد بوجود آورده بودند که شنیدنش خیلی جالب است.

مسجد دارای ۴ باب مغازه بود که از ۳۰ سال پیش، از طرف اوقاف بدون توجه موضوع حقوقی مسجد در اختیار افرادی گذاشته شده بود، چون خادم و مؤذن مسجد جائی برای خوابیدن نداشتند، و همینطور بعضی اوقات افرادیکه مریض داشتند به نماز می‌آمدند مریض آن‌ها تا بعد از نماز در آنجا استراحت می‌کرد، لذا ده سال پیش یکی از این مغازه‌ها را که دربش از داخل سالن مسجد باز می‌شد هیئت امناء مسجد آن مغازه را از شخصی بنام غلام رضا (که او هم بدون اجازه و اطلاع صاحب ملک از زن بیوه‌ای که قبلا آن مغازه شوهرش بوده گرفته بود) گرفتند و درب بیرونی آن را بسته و از داخل سالن مسجد بازکردند، اطلاعات غلام رضا را وادار به شکایت به دادگاه ویژه روحانیت کرده بود که از دست امام جماعت مسجد مولوی مخدومی شاکی باشد (شما بگوئید برادران که این موضوع چه ارتباطی به دادگاه ویژه روحانیت داشت؟).

سالی که مغازه را از او گرفته بودند غلام رضا با التماس گفته بودکه مبلغ ده هزارتومان بمن بدهید، اما بدلیل این که مغازه ملک مسجد بود هیئت امناء مسجد راضی نشده بودند که پول زور بدهند، لذا چیزی نداده بودند.

اطلاعات این موضوع را نیز بزرگ می‌کرد و از علماء اهل سنت می‌خواست به هر نحویکه هست غلام رضا را راضی کنند، که البته رضایت او مشروط به رضایت اطلاعات بود و رضایت اطلاعات بازپس‌گیری مغازه مسجد و سرشکستگی علماء و مردم اهل سنت. غلام رضا که کارگر یکی از افراد اهل سنت در تربت جام بود، از طرف اربابش تحت فشارهای فراوان قرار گرفت تا مبلغ یک صد و پنجاه هزار تومان بگیرد و رضایت دهد، البته اربابش این کار را کرد ولی فردای آن روز چون سیاست حکومت ایجاد تفرقه و نفاق است شخصی از اطلاعات بنام یکی از اعضای هیئت امناء مسجد، تلفن می‌کند به منزل حاجی قاضی در تربت جام که ما راضی نیستیم که حتی یک ریال به غلامرضا بدهید، حاجی قاضی از اینکه بازیچه شده خیلی ناراحت می‌شود و از آن روز به بعد تا مدتی خود را از قضایای مسجد کنار کشید. کنار رفتن حاجی قاضی در حقیقت بحرانی دیگر برای مسجد بود، و در چنین موقعیتی که بحران مسجد به چنین جائی رسیده بود دادگاه ویژه روحانیت مولوی مخدومی را احضار و به او گفته بود که امام جماعت شدن شما از نظر ما بلا مانع است لذا مخدومی با خوشحالی این قضیه را در جلسه هیئت امناء مطرح کرد و اولین کسیکه به او تبریک گفت من بودم و دو مرتبه به هیئت نظار تلفن کردیم و قصیه بلا مانع بودن مخدومی را مطرح و از آن‌ها خواستیم که بیایند و موضوع را رسمی ‌کنند. حاجی قاضی که به اصطلاح ناراحت بود نیامد وحتی نماینده‌ای هم نفرستاد علماء بیرجند وخواف آمدند و من را بعنوان امام جمعه و مولوی مخدومی را امام جماعات مقرر کردند. شب بر این مبنی فیصله شد و صبح که آقایان علماء باید گزارش کار به نماینده اوقاف دیروز و اطلاعاتی امروز احمدی و علوی می‌دادند به شدت با آن‌ها برخورد کردند گفتند که مخدومی دروغ گفته مگر ما روز اول به شما نگفتیم که او از نظر ما مسئله‌دار است؟ پس چرا دوباره او را انتخاب کردید؟ آن‌چنان آقایان ترسیده بودند که بخدا قسم ماهها که به مشهد می‌آمدند جرأت نداشتند در اطراف مسجد بیایند برخورد آن‌ها برای ما معلوم نبود، فکر می‌کردیم که هیچ انفاقی نیافتاده چون طبق قضایای گذشته به هرکسی چیزی می‌گفتند تقریبا ده روزی مولوی مخدومی ادای وظیفه کرد تنها کسیکه همیشه در مسجد حضور داشت خادم مسجد بود شبانه او را به اطلاعات برده بودند، نمی‌دانیم و ندانستیم که بر سر او چه آورده بودند که هنگام صبح زود تمام وسایل خود را برداشته گریخته بود لذا مسجد بدون خادم ماند و روز بعد مولوی مخدومی را برده بودند به اطلاعات که بعدا فهمیدم. البته همان روز که مخدومی را برده بودند همان احمدی و همان علوی آمدند به درب خانه من و گفتند که علمایی که شما را نصب کرده بودند شمارا عزل کردند و تا دو مرتبه خودشان بدنبال شما نیامدند حق نداری که به مسجد جز برای نماز جمعه بروی والا... . در اطلاعات به مخدومی گفته شده بود که چرا دو مرتبه مسئولیت مسجد را عهده‌دار شدید؟؟ ا وگفته بود: «که آقای عرب دادستان دادگاه ویژه روحانیت گفته بود که بلامانع است» آن‌ها گفتند: که عرب غلط کرده و.... دیگه حق ندارید در اطراف مسجد بروید. شخصی از هیئت امناء مسجد آمد درب منزل من و گفت: مخدومی به مسافرت رفته شما چند روزی بیائید مسجد من هم بهانه مسافرت آوردم از ترس به مسجد نرفتم، لذا مسجد بدون پیش نماز و خادم و بی‌صاحب ماند تا که یکی از نمازگزاران که آدمی ساده‌لوحی بود کلیددار مسجد شد، تا اینکه به اینطرف و آن طرف شکایت‌ها نوشتیم و فرستادیم و همان جواب ندادن‌ها و.... تکرار شد و از علماء هم خواستیم که بیایند و تکلـیـف مسجد را روشن کنند درمیان تمام این فشارها و بدبختی‌ها جلسه‌ای با هیئت امناء گرفتیم، گرچه هیئت نظار مسجد فقط همان سه منطقه خواف بیرجند تربت جام بود، لذا من فکر کردم که پای تمام مناطق اهل سنت را در قضیه مسجد دخیل کنیم شاید مؤثرتر باشد، لذا دعوتنامه‌هائی به مولانا عبدالحمید رهبر اهل سنت و امام جمعه زاهدان، مولوی عبدالرحمن سربازی امام جمعه چابهار، تکه آخوند گنبد

شهید شیخ ضیائی بندر عباس، سعید فاضلی امام جمعه تایباد و... تا اینکه در مورخه ۱۹/۳/۱۳۷۰ جلسه‌ای با حضور تمامی آقایان یا اکثریت آن‌ها برگزار شد. در این جلسه که صورت جلسه آن نیز حاضر است، افرادی به هیئت امناء نیز اضافه شد بخاطر سهم‌گیری بیشتر مردم به مشکلات مسجد و من هم بعنوان امام جمعه و جماعت مسجد بمدت بکسال انتخاب شدم تا در صورت رضایت من و مردم پس از یکسال دائمی باشم.

اما ادامه داستان غلام رضا و دکان مسجد، این موضوع را همانند غده سرطانی کرده بودند که هر وقت می‌خواستند زنده کنند می‌کردند و علماء را توی دست انداز می‌انداختند و برادر محترم مخدومی را نیز عذاب روحی و جسمی می‌دادند تا اینکه در یکی از روزها غلام رضا بمسجد آمد تا با آقای مخدومی جارو جنجال کند و مانع رفتن او به سفر حج شود چون لحظه حرکت حاجیان بود و مخدومی هم قصد سفر حج نیابت را داشت غلام رضا که با بعضی از اقوام من رابطه داشت با گرمی با او سخن گفتم و از او بعنوان یک مسلمان گلایه کردم که چرا چنین می‌کند؟ او با وحشت بمن گفت فلانی من یک عمر نان و نمک شما خورده‌ام بخدا قسم من نمک نشناس نیستم، اما حقیقت این است که من اختیاری ندارم و... گرچه خود من از اول این مطلب را می‌دانستم اما اعتراف او شک را تبدیل به یقین کرد. و بالآخره دو ماه قبل از شهادت مسجد دادگاه ویژه روحانیت با افراد مسلح و بی‌سیم‌دار آمدند و درب ورودی مغازه مسجد را بستند و درب خارجی را باز کردند، و این در حالی بود که بقیه مغازه‌های مسجد را بدون توجه به صاحب ملک از اجاره کنندگان خریداری کرده بودند و در برابر این قضیه هم به تمام مسئولین شکایت‌های فرستاده شد که همانند قبلا بی‌جواب ماندند، علماء اهل سنت هم جرات مداخله نداشتند، در همین دوران اطلاعات نیز به بهانه شکایت مردم محل از مزاحمت بلندگوهای مسجد خواستند تا که بلندگوهای پشت بام را پایین بیاوریم و آوردیم، در همین گیر و دار مصائب مسجد شیخ فیض یک مسجد و یک حسینیه با فاصله تقریبا ۵۰ متر از مسجد در ۷ طبقه ظرف یکسال ساخته شد با سرمایه اوقافیکه برای ابولؤلؤ هم زیارتگاه می‌سازد در ادامه مطالب از روی نقشه مساجد و حسنیه‌هائی که از روز مصائب مسجد تا شهادت مسجد در محدوده مسجد ساخته شد را نشان خواهم داد تا ببینید که چرا مسجد شیخ فیض فدای حسینیه‌ها شد؟