فصل ۱۰: روشهای بدنام کردن علمای اهل سنت
چون حکومت ایران از منفورترین حکومتها نزد اهل سنت به حساب میآید به دلائل و علل زیاد، لذا هر کس که با افراد و دست اندرکاران این حکومت رابطهای داشته باشد مردم او را دین فروش و خود فروش، مزدور و جاسوس میدانند، لذا هیچکس با رضایت خود با چنین حکومتی تماس نمیگیرد مگر عده معدودی که بیمایه ایمانی و دنیوی باشند. حکومت روش بسیار جالبی در بدنام کردن علماء اهل سنت دارد، اولین تعهدیکه پس از بازداشت افراد میگیرند این است که از هرآنچه که در اطلاعات میبیند و میشنود هرگز در هیچ جا و به هیچ کس نگوید. با جو بیاعتمادی که بوجود آوردهاند هیچکس جرأت گفتن مطالب را در جائی ندارد، لذا هیچ کس از وقایع تلخ درون اطلاعات باخبر نمیشود مگر زمانیکه خودش برود و ببیند. از لحظه اول که بدنبال شخص میآیند خیلی محترمانه انسان را میبرند در اطلاعات چندین نفر از صبح تا عصر با پیچیدهترین روشهای شیطانی شخص را در حالت روانی قرار میدهند، و یا تنها یک سؤال را از صبح با اشکال مختلف مینویسند، مثلاً احمد را میشناسید؟ ج: بله.
س: از کی، چگونه آشنا شدید و....؟ مثلاً در پاسخ شخص میگوید که من با احمد رفتم به خیابان در فلان هتل نشستم چای خوردم.
س: با احمد چند چای خوردی؟ کدام یک از شما چای را در لیوانها میریختید؟ چه نوع لیوانی بود؟ اگر در جواب دادن کمی مکث بکند شلاق حاضر است. (ضمناً بگویم که بمجرد وارد شدن عالمی به اطلاعات، اول لباسهای او را بیرون میکنند، یعنی لباسهای روحانیت را)، پس از ساعاتی چند، لحن سخن عوض میشود که ما میدانستیم که شما آدم خوبی هستید و... یکی به دیگری میگوید که آقای مولوی را با ماشین تا منزل شان برسان، اگر بگوئید که لازم نیست با زهم سیلی حاضر است، با چشم بسته شخص را به ماشین سوار میکنند در وسط خیابان میگویند چشمهایش را بازکن، یعنی چشم بند را بردار، آنگاه شخص را میبرد نزدیک خانه احمد به بهانهای از ماشین پیاده میشود، همانجا به بهانه انتظار کسی قدم میزند سپس شخص را میبرد در محلهای که زندگی میکند با احترام تمام خودش از ماشین پیاده میشود و با التماس دعا جلوی چشم افراد اهل سنت با شخص بگرمی خدا حافظی میکنند، روز بعد احمد را میبرند میگویند که فلانی را میشناسید و همان قصه تکرار میشود، گرچه شخص متهم اول چیزی از هزاران موضوع بین خود و احمد را نگفته اما همان موضوع رفتن به هتل و چند چای نوشیدن و... کافی است که احمد را قانع کند که رفیقش تمام مسائل را گفته و با آنها همکار بوده، شهادت اشخاص محل هم مزید بر علت میشود. بدینگونه حکومت بین تمام رجال مؤثر در جامعه بیست میلیونی اهل سنت در ایران نفاق و سوء تفاهم بوجود آورده، برای هیچ یک از رجال اهل سنت نیست مگر اینکه شماره تلفنی در اختیارش گذاشتهاند تا در هر هفته یک بار با اطلاعات تماس بگیرند.
تلفنهایی که به من داده بودند: چند سال ۸۲۵۰۰۹ مشهد، بعداً ۶۲۰۰۱۱، بعداً ۶۴۲۰۹۲. یعنی همیشه در کنترول میباشد. و هر زمانیکه در مسیر اطلاعات بروید حتما علماء اهل سنت را در آن اطراف زیاد میبینید که حیران حقیر و سرگردان بگرد خود میچرخند و هر یک فکر میکند که دیگری با دستگاه همکار صمیمی است.