آخرین فریاد مسجد شیخ فیض محمد مشهد

فهرست کتاب

فصل ۹: تقسیم بندی علمای اهل سنت و روش‌های برخورد

فصل ۹: تقسیم بندی علمای اهل سنت و روش‌های برخورد

پس از شناسای کامل هریک از افراد و علماء اهل سنت، روش‌های جدیدی برای فریب مردم آغاز شد: هفته وحدت. از یک طرف تمام رسانه‌های گروهی مثل رادیو و تلویزون و مجلات و حتی بلندگوهای مساجد، حسینیه‌ها، و مهدیه‌ها معتقدات اهل سنت را مورد حمله قرار می‌دادند، و از طرف دیگر بنام وحدت روحانیون و سخن رانان آنان بلندگوهای مساجد ما را نیز در اختیار گرفتند. گرچه در سال اول اعلان هفته وحدت، مراسم وحدت در مساجد آن‌ها نیز برگزار شد، اما عمدا از کسانی بنام اهل سنت برای سخنرانی استفاده شد، که آبروی اهل سنت را می‌بردند باعث حقارت اهل سنت می‌شدند. چند نمونه: یکی از عالم نمایان بنام عالم اهل سنت در هفته وحدت سال ۱۳۶۳ در تلویزون با او مصاحبه شد او از علماء گنبد بود، خبرنگار از او پرسید: شما در این هفته وحدت از جمهوری اسلامی چه توقعی دارید؟

گفت: خیلی وقت است که تقاضای تراکتور کردیم هنوز نداده‌اند، توقع دارم که هرچه زودتر بدهند. تصویر را قطع کرده و دو مرتبه و سه مرتبه نشان دادند.

مثال دوم: در مسجد جامع اهل تشیع در تایباد، یکی از علماء قدیمی اهل سنت را برای سخنرانی به منبر بردند او بدون مقدمه، گفت: «پرتوکن پرتوکن گپ شیعیه وسنی را پرتوکن خود را به ریسمان خدا لکتوکن». و از این نمونه‌ها بسیار است.

در جلسات بنام وحدت بخوبی می‌توانستند که نظرات علماء مخالف خویش را که خواهان وحدت و اقعی می‌شدند درک کنند و شناسائی کنند. در سال دوم وحدت هرگز مجلسی تحت این عنوان جز در مساجد اهل سنت که از آن‌ها فقط یکی دو نفر برای شعر خواندن و سخنرانی کردن می‌آمدند در مساجد شیعه این جلسات تشکیل نشد لذا پس از شناسایی علماء برخوردها با علماء اهل سنت به شدت آغاز شد البته باکسانیکه تا آن زمان هنوز صدد رصد تسلیم آن‌ها نشده بودند.

اولین کسی که بدین علت در بین کل علماء اهل سنت در خراسان دستگیر شد من بودم، در سال ۱۳۶۴ در مشهد، که در آن زمان امام جمعه و جماعات مسجد توحید در مهرآباد مشهد بودم که برای من قضیه‌ای به وجود آوردند که مجبور شدم تعهد دهم که دیگر فعالیت سیاسی نکنم، که آن قضیه را در ادامه بحث خواهم نوشت. همینطور مردم زیادی هم بخاطر زندانی شدن من اجتماع کرده بودند که پس از ازادی من بخانه‌های خود رفتند.

نفر دوم مولوی محی الدین بلوچستانی بود که تمام زندگی‌اش ماجرا و قصه‌های دارد که بعدا به آن خواهم پرداخت.

نفر سوم مولوی سید احمد حسینی از استای بود پنچ سال زندانی و مبلغ دویست هزار تومان جریمه نقدی شد و پس از سپری شدن زندان با روحیه‌ای ضعیف و جسمی بیمار آزاد شد و ده‌ها عالم دیگر. در خراسان و بلوچستان و کردستان و در منظقه‌ی هشتپر و طالش، آقای قریشی که پس از زندانی شدن و اتهامات بی‌جای زیاد هم مدرسه و هم مسجد الفاروق را در طالش بستند و خودش را نیز خلع لباس کردند اما [هزاران حیله‌ای که دشمن درباره خودم پیاده کرد من ندانسته گرفتار شدم].

زمانیکه من در سال۱۳۶۳ در پاکستان در شهر گوجرانواله در جامعه عربیه درس می‌خواندم، روزی شخصی آمد و گفت که از اهل سنت ایران از مناطق خوزستان است، گرچه کاملا باور نکردم، بعدا دیدم که اسامی علماء بزرگ اهل سنت در ایران را می‌داند و تا اندازه‌ای به مسائل آنان آشنا است و در هرصورت در آن مدرسه ماند، پس از چند مدتی ماندن در مدرسه بعداً بمن گفت که عراقی است و از فراریان ارتش عراق است، قبلا در اردوگاه ایران بوده و چون در ایران خیلی فشار مذهبی می‌دیده به پاکستان آمده من هم باورم شد تا زمانی که من در پاکستان بودم او هم بود، تا اینکه من به ایران آمدم او گفت من هم می‌خواهم بروم به ایران تا از آنجا به عراق بروم، چون دلگیر خانواده‌ام شده‌ام، من هم باور کردم گرچه بفهم خودم هوشیاری کردم و همراه او به کنسولگری ایران در لاهور رفتم تا از آن طریق به ایران برود.

کنسولگری گفت امکان ندارد که ما نامه بدهیم ولی همینطور آزاد برود خودش را به اردوگاه معرفی کند اشکالی پیش نمی‌آید، لذا با هم به ایران آمدیم تا مشهد همراه من بود در مشهد از هم جدا شدیم. تقریبا اوایل سال ۱۳۶۴ بود وقتیکه من بازداشت شدم و تعهد عدم فعالیت سیاسی دادم درست یک هفته بعد بود که همان شخص عراقی بخانه‌ام آمد، همراه مدارکی که قصد رفتن به عراق از مناطق کُردنشین را داشت و تقاضای کمک کرد من هم مبلغ پنج هزار تومان به او دادم و صبح زود هنگام نماز صبح او را بدرقه کردم که برود، پس از او و خواندن نماز صبح مأموران اطلاعات آمدند و مرا بردند و آنجا درباره مرد عراقی پرسیدند و از من خواستند که کتبا همه چیز را بنویسم ومن هم همه وقایع را نوشتم و پس از تمام شدن مطلب گفتند که او شب گذشته یکی از مأموران اطلاعات را کشته و فرار کرده شما به او پناه دادی و... لذا باید با ما همکاری کنی. در آن زمان که جنگ ایران و عراق بود چنین اتهامی که کتبا از من اعتراف به پناه دادن او داشتند چه سرانجامی داشت که در همان زمان با افراد زیادی از جمله مولوی عبدالملک ملازاده پسر مولوی عبدالعزیز اصل موضوع را درمیان گذاشتم که مولوی عبدالمک هم نظر داد که ناچار باید با آن‌ها همکاری کنید. البته بعدا شنیدم که همان عراقی به ملاقات عده زیادی از علماء اهل سنت نیز رفته بود، حتی نزد مولوی عبدالحمید در زاهدان، و جماعت دیگری را نیز بدبخت کرده بود از این قبیل حیله‌ها بر سر خیلی از علماء اهل سنت آورده بودند. یعنی کسی وجود ندارد که در دام چنین حیله‌های نیفتاده باشد و هزاران‌گونه حیله‌های دیگر که توان نوشتن نیست، لذا تمام علماء اهل سنت در موقعیتی هستند که جرأت هیچگونه اعتراض به فشارهای حکومت علیه اهل سنت را ندارند، و هر نامه‌ای را که نزدشان ببرند امضاء می‌کنند به ضرر هر کس هر چه که باشد مثلا علیه مولوی سید احمد حسینی همین علماء امضا کردند که وهابی است.

علیه مولوی محی الدین در صالح آباد گفتند که او وهابی است، علیه مولوی ابراهیم صفی زاده فارغ التحصیل جامعه اسلامیه در مدینه منوره همین‌ها امضاء کردند. یعنی علماء اهل سنت را با علماء اهل سنت کوبیدند که مولوی صفی زاده و مولوی محی الدین هر یک ماجراها دارند مولوی صفی زاده بفکر تشکیل مجمع بین المدارس شد و همه مسئولین مدارس تایید کردند اما روزی در داخل مدرسه علوم دینی که مولوی صفی زاده مدرس بودند در تایباد طلبه‌ها اوراق پاره شده قرآن را جمع‌آوری کردند و از مولوی صفی زاده پرسیدند که با این‌ها چه کنیم؟ گفت: در جایی دفن کنید. گفتند که چنین جایی نسیت ایشان هم گفتند: سوزانیده خاکسترها را در جای پاک دفن کنید. بعد از این کار، در همان روز مولوی صفی زاده به اتهام آتش زدن آیات قرآنی زندانی شد و همه‌ی مسئولین مدارس دینی کار او را تقبیح کردند، علیه او امضا کردند و بدین جرم مولوی صفی زاده را آوردند در تایباد و جلو چشم مردم و علماء شلاق زدند.

مولوی محی الدین را هم یک سال در زندان نگهداشتند، به طوریکه در همین یکسال تمام موهایش سفید شد، و پس از آزادی ۷ سال به نجف آباد اصفهان تبعید شد وقتیکه هفت سال تبعیدی‌اش تمام شد باز هم اجازه برگشت به صالح آباد که در آنجا مدرسه دینی تاسیس کرده بود را ندادند.

علامه مفتی زاده هم باوزن ۹۰ کیلو وارد زندان شده و با ۳۵ کیلو وزن طوری آزاد شد که هفته بعد از آزادی وفات کرد.

کاکا ناصر سبحانی نیز که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بود نیز اعدام شدند و این وضعیت همچنان ادامه دارد.