یک داستان یک جنایت!:
از علی ابن جعفر باقر روایت است که:
«به حضرت رضا ÷گفته شد: در میان ما- اهل بیت- رنگ سیاه نبوده است، فرمود: او پسر من است، گفتند رسول اکرم صدر هنگام لزوم از قیافه شناس کار میگرفتند بنا براین بهتر است قیافه شناس بین ما و شما قضاوت کند..... همه ما را در باغ جمع کردند، و خواهران و برادران و پسر عموهایش را به صف نشاندند، آنگاه حضرت رضا÷ را در حالی احضار کردند، که عبایی پشمی بر تن، کلایی برسر و بیلی هم بر شانه داشت، به ایشان گفته بودند خود را کارگری ظاهر کند که در باغ کار میکند، آنگاه ابو جعفر را آوردند و گفتند پدر این پسر را شناسایی کن، گفت پدرش درمیان حضار نیست این عموی پدرش، و آن یکی عمویش و آن دیگری عمهاش هستند اگر پدرش داخل این باغ شد جز این باغبان کس دیگری نیست چونکه پاهای هر دو کاملا مثل هم است، آنگاه قبول کردند که حضرت رضا پدر محمد قانع است»[۴۴] .
[۴۴] اصول کافی: ۱/۳۲۲.