هشام بن الحكم
احادیث هشام در کتب صحاح هشت گانه ما بسیار بچشم میخورد، همین هشام بن الحکم بود که سبب زندانی شدن امام کاظم ÷و سپس شهادت ایشان گردید، ملاحظه فرمائید: «هشام بن الحکم گمراه و گمراه کننده بود، در خون امام کاظم ÷شریک بود»[۱۲۱] .
هشام به امام کاظم ÷گفت مرا نصیحت کنید، امام فرمودند:
«نصیحت من به تو این است که در باره خون من از خدا بترسی!»[۱۲۲] .
تاجائیکه امام کاظم ÷از او خواسته بودند که حرف نزند، یکماه صبر کرد، اما مجددا شروع به حرف زدن کرد، امام به او فرمودند:
«ای هشام! آیا خوشحال میشوی که در خون یک شخص مسلمان شریک شوی؟ گفت خیر، فرمودند: پس چگونه در ریختن خون من داری کمک میکنی، ساکت میشوی یا اینکه راضی هستی مرا سرببرند؟ ساکت نشد تااینکه امام ÷را بشهادت رساندند»[۱۲۳] .
آیا یک دوستدار اهل بیت علیهم السلام که واقعا مخلص باشد قصداً باعث شهادت امام معصومی میشود!؟ ملاحظه فرمائید:
«از محمد بن فرج الرخجی روایت است که گفت به امام کاظم ÷نامه نوشتم و پرسیدم که در باره قول هشام بن الحکم در «جسم» و قول هشام بن سالم جوالیقی در «صورت» چه میفرمایید؟ نوشتند: «دع عنك حيرة الحيران، و استعذ بالله من الشيطان، ليس القول ما قال الهشامان» «به سرگردان توجه نکن و از شر شیطان به خداوند پناه بجوی، آنچه دو هشام گفتهاند درست نیست»[۱۲۴] .
هشام بن الحکم معتقد بوده که خداوند جسم است و هشام بن سالم میگفته خداوند صورت است، و از ابراهیم بن محمد الخراز و محمد بن الحسن روایت است که گفتند:
«خدمت امام رضا ÷رسیدم و پرسیدم: درباره روایتی که میگوید حضرت محمد صپروردگارش را بشکل جوانی شاداب و سی ساله دیده است که «رجلاه في خصره» پاهایش در کمرش!!! بوده چه میفرمایید؟ و گفتیم که هشام بن سالم و شیطان طاق و میثمی میگویند خداوند تا ناف! تو خالی است! و بقیهاش «صمد» است. «إنه أجوف! إلي السرة! والباقي صمد!».
این دقیقاً عقیده یهود است در توارت تحریف شده در سِفر تکوین آمده است که «خداوند عبارت از انسانی!! است که ضخامت! بزرگ دارد».
پس این عقاید یهودیت است که توسط هشام بن حکم و هشام بن سالم و شیطان طاق و علی بن اسماعیل میثمی مؤلف کتاب امامت، به تشیع رخنه کرده است، اگر به کتب معتبر ما بویژه صحاح هشتگانه دقت کنیم میبینیم که روایات اینگونه افراد منحرف در راس قرار دارد!.
[۱۲۱] رجال کشی: ص/۲۲۹. [۱۲۲] رجال کشی: ص/۲۲۶. [۱۲۳] رجال کشی: ص/۲۳۱. [۱۲۴] اصول کافی: ۱/۱۰۵ بحار الانوار: ۳/۲۸۸ الفصول الـمهمة: ص/۵۱.