كاش شعر فارسی میگفت!
در پایان مبحث خمس لازم میدانم قولی از دوست عزیز مبارزم شاعر چیره دست آقای احمد صافی نجفی /نقل کنم که پس از اخذ مدرک اجتهاد -با توجه به تفاوت سنیای که بین من و ایشان وجود داشت که چیزی حدود سی سال از من بزرگتر بود- با هم خیلی دوست شده بودیم، میفرمود فرزندم! حسین عزیزم!: «خودت را به خمس ملوث نکن که حرام است» آنقدر با من بحث کرد تا سرانجام قانع شدم که خمس حرام است، آنگاه چند بیتی که در این زمینه سروده بود برایم خواند و نوشتهاش را به من داد که آن را در کیف یاد داشتهایم نگه داشتم اینک آنرا بدون کم وکاست برای خوانندگان عزیز نقل میکنم:
«عجبتُ لقوم شـحذهم باسم دينهم وكيف يَسوغُ الشحذُ للرجل الشهم؟!
لئن كان تحصـيل العــلوم مسوَّغا لذاك فإن الجهـل خـيرٌ من العـلم؟!
وهل كان في عهــد النبي عصابـة يعيشون من مال الأنام بذا الاسـم؟
لئـن أوجب الله الزكاة فلـم تكــن لتعطي بـذل بل لـتؤخـذ بالرغــم».
ترجمه: «تعجب میکنم بحال مردمیکه گداییشان به نام دین است!.
برای مرد باشهامت چگونه مناسب است گدایی کند؟!.
اگر تحصـــــیل علم انگیزهاش همـــین باشد!.
پس جهــــــل بهتر از این علـــم است!.
آیا در زمان پیامــبرهم گروهی بودهاند؟
که با این نام از مال مردم امرار معـاش کنند؟.
اگر خداوند زکات را واجب کرده است برای آن نبوده!.
که با ذلت پرداخته شود بلکه با زورگرفــته میشد».