حدیث پنجم
دیگر از احادیثی که شیخ صدوق در کتاباکمال الدین و عیون اخبار الرضا آورده، که در آن نام أئمة اثنا عشر به صراحت قید شده، این حدیث است:
«حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحق قال: حدثنا محمد بن همام قال: حدثنا أحمد بن مابندار قال: حدثنا أحمد بن هلال عن محمد بن أبي عمیر عن المفضل بن عمر عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن أمیر المؤمنین ÷قال: قال رسول الله ص: لما أسري بي إلى السماء أوحَى إليَّ ربِّي جلَّ جلاله فقال: یا محمد! إني اطلعت إلى الأرض إطلاعةً فاخترتك منها فجعلتك نبیاً وشققت لك من اسمي اسماً فأنا المحمود وأنت محمد، ثم اطلعت الثانیة اخترت منها علیّاً وجعلته وصیك وخلیفتك وزوج ابنتك وأبا ذریتك وشققت له اسماً من أسمائي فأنا العلي الأعلى وهو عليٌّ، وخلقت فاطمة والحسن والحسین من نورکما، ثم عرضت ولایتهم على الملائکة فمن قبلها کان عندي من المقربین، یا محمد لو أن عبداً عبدني حتى ینقطع ویصیر کالشن البالي ثم أتاني جاحداً لِولایتهم فما أسکنه جنتي ولا أظلله تحت عرشي؛ یا محمد تحبُّ أن تراهم؟ قلت: بلى، فقال عزوجل: ارفع رأسك. فرفعت رأسي وإذا أنا بأنوار عليّ وفاطمة والحسن والحسین وعلي بن الحسین ومحمد بن علي وجعفر بن محمد وموسی بن جعفر وعلي بن موسی ومحمد بن علي وعلي بن محمد والحسن بن علي ومحمد بن الحسن القائم في وسطهم کأنه کوکب درّيّ. فقلت: یا ربِّ ومن هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمة وهذا القائم الذي یحلِّل حلالي ویحرِّم حرامي وبه انتقم من أعدائي وهو راحة أولیائي وهو الذي یشفي قلوب شیعتك من الظالمین والجاحدین والکافرین یخرج اللات والعُزَّی طریین فیحرقهما ولفتنة الناس یومئذ بهما أشد من فتنة العجل والسامري».
این حدیث که از مضمون آن دروغ میبارد باز از کسی نقل شده که خود مطعون بزرگان تشیع و موسوم به «احمد بن هلال» (متولد سال ۱۸۰ و متوفی به سال ۲۶۷هـ) و مذموم تمام کتب رجال است از جمله:
۱- شیخ طوسی در الفهرست گفته: «أحمد بن هلال مات سنة ۲۶۷هـ کان غالياً متهماً= احمد بن هلال که در سال ۲۶۷ مرده اهل غلو و متهم به دروغگویی است».
۲- همو در تهذیب فرموده: «أحمد بن هلال مشهور باللعنة والغلوّ= مشهور است که او اهل غلو و مورد لعنت بوده....».
۳- در رجال طوسی آورده: «أحمد بن هلال بغدادي غال= احمد بن هلال غالی است».
احمد بن هلال، که خود راوی این حدیث است، مورد لعن امام دوازدهم بوده و از قول به امامت او برگشته! و عجیب است که چنین شخصی که خود اینگونه حدیث منصوصیت ائمة اثنی عشر را از فرمودة خدا میآورد، چگونه خود منکر میشود، آیا خود همین امر دلالت ندارد که خودش میدانسته دارد دروغ میگوید؟ شیخ طوسی در کتاب «الغَیبة» خود گفته: محمد بن عثمان (یکی از وکلای اربعه) که بعد از پدرش عثمان بن سعید ادعای نیابت از جانب امام زمان کرد، چون دید که احمد بن هلال منکر آن شد و گفت: «لم أسمعه ینص علیه بالوکالة= من نشنیدم که امام دربارة او به وکالت تصریح کرده باشد»، گفت: اگر تو نشنیدهای دیگران شنیدهاند. «فقال أنتم وما سمعتم= پس گفت شما دانید و آنچه شنیدهاید»! لذا در امامت حضرت امام محمد تقی توقف کرد و ائمه بعد از او را قبول نداشت، لذا لعنتش کردند و از او برائت جستند. آن گاه توقیعی به وسیلة حسین بن روح بیرون آمد که امام او را لعن کرده بود! شیخ طوسی میگوید: همین دلیل است بر اینکه او از قول به امامت ائمة اثنی عشر رجوع کرده و بر إمامت حضرت امام محمد تقی ÷توقف کرده است.
وی نه تنها قائل به امامت ائمة اثنی عشر نبوده بلکه آنچه صدوق در همین «اکمال الدین» آورده، دلالت بر ناصب او دارد زیرا روایت میکند که: «قال سمعت سعد بن عبدالله یقول: ما سمعنا ولا رأینا متشیّعاً یرجع من الشيعة إلى النصب إلاَّ أحمد بن هلال= شنیدم سعد بن عبدالله میگوید: جز احمد بن هلال نشنیدم و ندیدم که کسی از شیعیان از تشیع به نصب رجوع کند»! آری، محمد بن همام، که این روایت را از او نقل میکند، او را ناصبی میداند شاید میخواسته بگوید: «الفضل ما شهدت به الأعداءُ»!!