شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت

فهرست کتاب

اصحاب ائمه از نصوص بی‌خبر بودند

اصحاب ائمه از نصوص بی‌خبر بودند

اگر این احادیث که اسامی ائمة منصوص و نام پدران و دعاهایشان به طور صریح و روشن در آنها آمده صحیح بود، پس چرا بسیاری از خواص اصحاب ائمه که خیلی بیشتر از راویان این احادیث در نزد ائمه تقرب داشتند، جملگی بی‌خبر بودند و از این احادیث اطلاعی نداشتند و امامان دوازده‌گانه، حتی امام پس از امام معاصر خود را نمی‌شناختند، ولی فقط راویان این اخبار مجعول، که اکثراً مذموم علمای رجال‌اند، آن را می‌دانستند؟!

مطالعة مختصری در اخبار و احوال خواصّ اصحاب ائمه، این حقیقت را به وضوح تمام روشن می‌‌کند، البته تعداد این اصحاب بسیار زیاد است و ذکر همة آنها در اینجا ممکن نیست، از این رو فقط به عنوان نمونه نام چند تن از آنان را از کتب معتبر حدیث می‌‌آوریم:

۱- از آن جمله جناب أبو حمزة ثمالی ثابت بن دینار (ابو صفیّه) است که در کتب رجال خاصّه و عامّه ممدوح است و حضرت صادق÷دربارة او فرمود: «أبوحمزة في زمانه مثل سلمان في زمانه وکَلُقمان في زمانه= ابو حمزه در زمان خود به منزلة سلمان فارسی و لقمان حکیم در زمان خود شان بود». او چهار امام یعنی حضرات سجاد، باقر، صادق و کاظم را درک کرده است، مع ذلک او، چنان که در کتاب «خرائج» راوندی (ص ۲۰۲) و بحار الانوار (ج۱۲/ص۱۳۶) آمده، امام بعد از حضرت صادق را نمی‌‌شناخته و چون وفات حضرت صادق را از اعرابی شنید صیحه زد و دست به زمین کوبید و آنگاه از اعرابی پرسید: آیا شنیدی وصیتی کرده باشد؟ اعرابی گفت: او به فرزندش عبدالله و فرزند دیگرش موسی و به منصور دوانیقی وصیت کرده است؛ آنگاه ابو حمزه گفت: «الحمد لله الذی لم یضلّنا= سپاس خداوندی را که گمراه‌مان نکرد». اما نص‌تراشان خواسته‌اند از همین ابو حمزه و پسرش حدیثی برای نص ائمة اثناعشر بتراشند و لذا حدیث علی بن ابی حمزه البطائنی بدنام را که به عنوان حدیث هشتم در همین کتاب ذکر شد، به ابو حمزة ثمالی نسبت داده‌اند، حال آنکه توضیح دادیم که این نسبت نابجاست.

۲- ابو جعفر محمد بن علی الأحوَل معروف به مؤمنُ الطاق که، مخالفانش او را شیطان الطاق می‌گفتند و مباحثات و مناظراتی را با ابو حنیفه به او نسبت داده‌اند، از اصحاب خاص حضرت زین العابدین و امام باقر و امام صادق و امام کاظم است و در کتب رجال، همه از او به نیکی یاد کرده‌‌اند و او همان است که با زید بن علی بن الحسین ÷دربارة امام منصوص بحث می‌‌کند، و بر خلاف زید معتقد است که امامان منصوصی از جانب خدا هستند، چنان که شرح آن گذشت. این شخص با این همه فضیلت و ارادت به خاندان رسالت، امام پس از حضرت صادق را نمی‌‌شناخته چنانکه در رجال کشی (ص ۲۳۹) و خرائج راوندی (ص ۲۰۳) و اثبات الوصیه مسعودی (ص ۱۹۱) و بصائر الدرجات آمده: «عن هشام بن سالم قال: كُنَّا بِالمَدِينَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أبِي عَبْدِالله؛ أنَا وَصَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ عَلَى عبدالله بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ صَاحِبُ الأمْرِ بَعْدَ أبِيهِ، فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ أنَا وَصَاحِبُ الطَّاقِ وَالنَّاسُ عِنْدَهُ وَذَلِكَ أنَّهُمْ رَوَوْا عَنْ أبِي عَبْدِالله؛ أنَّهُ قَالَ: إن الأمر فِي الْكَبِيرِ،مَا لَمْ تَكُنْ بِهِ عَاهَةٌ. فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ نَسْألُهُ عَمَّا كُنَّا نَسْألُ عَنْهُ أبَاهُ، فَسَألْنَاهُ عَنِ الزَّكَاةِ فِي كَمْ تَجِبُ ؟ فَقَالَ: فِي مِائَتَيْنِ خَمْسَةٌ، فَقُلْنَا: فَفِي مِائَةٍ؟ فَقَالَ: دِرْهَمَانِ وَنِصْفٌ، فَقُلْنَا: وَالله مَا تَقُولُ المُرْجِئَةُ هَذَا، قَالَ: فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: والله مَا أدْرِي مَا تَقُولُ الْمُرْجِئَةُ، قَالَ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ ضُلاّلاً، لا نَدْرِي إِلَى أيْنَ نَتَوَجَّهُ أنَا وَأبوجَعْفَرٍ الأحْوَلُ، فَقَعَدْنَا فِي بَعْضِ أزِقَّةِ المَدِينَةِ بَاكِينَ حَيَارَى لا نَدْرِي إِلَى أيْنَ نَتَوَجَّهُ وَ إلَی مَنْ نَقْصِدُ؟ وَ نَقُولُ إِلَى الْمُرْجِئَةِ، إِلَى الْقَدَرِيَّةِ، إِلَى الزَّيْدِيَّةِ، إِلَى المُعْتَزِلَةِ، إِلَى الْخوَارِجِ... الخ= هشام بن سالم گفت: پس از وفات حضرت صادق من و ابو جعفر احول مؤمن الطاق در مدینه بودیم و مردم در پیرامون عبدالله بن جعفر اجتماع کرده بودند بدین عنوان که وی امام بعد از پدرش می‌باشد، من و مؤمن الطاق بر او وارد شدیم از آن جهت که مردم از حضرت صادق روایت آورده بودند چنانکه در پسر بزرگ‌تر عیبی نباشد امر امامت با اوست. ما از او مسائلی را پرسیدیم که از پدرش می‌پرسیدیم، از جمله این که زکات در چه قدر واجب می‌‌شود؟ عبدالله گفت: در هر دویست درهم، پنج درهم، گفتیم: در صد درهم چه قدر؟ گفت: دو درهم و نیم. گفتیم: به خدا سوگند مرجئه هم چنین چیزی را نمی‌گویند (عبدالله متهم بود که در مذهب، از مرجئه است) پس عبدالله دست خود را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: به خدا سوگند من نمی‌‌دانم مرجئه چه می‌‌گویند، پس از نزد او حیران و سرگردان بیرون آمدیم و نمی‌‌دانستیم به کجا روی آوریم من و ابو جعفر احول در گوشة از کوچه‌ها گریان و سرگردان نشسته بودیم و نمی‌دانستیم که به کجا روی آوریم و چه کسی را قصد کنیم و با خود می‌‌گفتیم به مرجئه روی آوریم؟ یا به قدریه؟ یا به زیدیه؟ یا به معتزله؟ یا به خوارج ...... تا آخر گفتار» [۲۱۲].

پس اگر شخصی چون مؤمن الطاق و هشام بن سالم ندانند امام بعد از امام موجود کیست، می‌توان گفت که مسلماً از چنین احادیث منصوصی خبری نبوده و گر نه چرا اشخاصی که تقرُّب بسیار به ائمه داشته‌اند، باید اینگونه حیران و سرگردان باشند؟! در حالی که اگر واقعا نصی وجود می‌‌داشت، قطعاً آن دو و امثال‌شان قبل از دیگران با خبر می‌‌شدند و ائمه نصوص شرع را لا اقل از آنان پنهان نمی‌‌کردند!

جناب هشام بن سالم که جاعلین جاهل یکی از احادیث مهم نصیّه را از زبان او ساخته و به او نسبت داده‌اند (و ما آن را به عنوان حدیث دهم در این رساله آوردیم)، چنانکه دیدیم (و البته در ذیل همان حدیث نیز متذکر شدیم) خود از متحیرین است!! اما عجیب‌‌تر این است که هم راویان متصل به امام و هم راویان منفصل از امام، در هردو حدیث (حدیث نص و حدیث حیرت) یکی هستند!! زیرا حدیث نصّ (حدیث دهم کتاب حاضر) را صفار از ابن ابی عمیر و او از هشام نقل می‌‌کند، و حدیث حیرت را نیز صفار به دو واسطه از ابن ابی عمیر از هشام روایت می‌‌کند؟! واقعاً عجیب است که اینان ضد و نقیض را هم نمی‌‌فهمند!

البته ناگفته نگذاریم، صرف نظر از اینکه به جهات متعدد، آثار کذب در حدیث نص آشکار است، حدیث مذکور تنها در یک کتاب آمده ولی حدیث حیرت را در تمام کتب معتبر شیعه آورده‌اند.

۳- یکی از متحیرین بسیار معروف و از خواصّ ائمه جناب زراره بن اعین است. وی که در میان اصحاب، از خاصّان و خالصان است؛ چنانکه در رجال کشی (ص ۲۰۷) و سایر کتب رجال، از جمیل بن درّاج منقول است که گفته: «سمعتُ أبا عبدالله یقول: أوتادُ الأرض وأعلامُ الدین أربعة: محمد بن مسلم ویزید بن معاویة ولیث البختري وزرارة بن أعین= افراد مهم روی زمین و بزرگان دین چهار نفرند: محمد بن مسلم و یزید بن معاویه و لیث البختری و زرارة بن اعین». نیز در همان کتاب (ص ۲۰۸) «عن أبي عبدالله أنه قال أربعة أحب الناس إليَّ، أحیاءً وأمواتاً، بُرید العجلي وزرارة ومحمد بن مسلم والأحول= در میان زندگان و مردگان چهار تن برایم از دیگر مردمان محبوبتر‌ند: بُرید عِجلی و زراره و محمد بن مسلم و احول/ مؤمن الطاق). و باز در همین کتاب آمده است: «بشّر المخبتین بالجنة یزید بن معاویة وأبو بصیر لیث البختري ومحمد بن مسلم وزرارة، أربعة نجباء أمناء الله على حلاله وحرامه، لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوة= بشارت باد بر فروتنان را به بهشت: از جمله یزید بن معاویه و ابوبصیر لیث بُختری و محمد بن مسلم و زرارة، که چهارتن نجیب و امین خداوند در امور حلال و حرام‌‌اند؛ اگر اینان نبودند آثار نبوت قطع می‌‌شد». اما با این حال در رجال کشی (ص ۱۳۷) از علی بن یقطین روایت شده که گفت: همین که امام صادق وفات یافت، مردم قائل به امامت عبدالله بن جعفر شدند و اختلاف در این باره واقع شد. عده‌ای به امامت موسی کاظم قائل شدند، زراره پسر خود عُبید را خواند و گفت: پسرم مردم در این امر اختلاف کرده‌‌اند، آنان که قائل به امامت عبدالله هستند از آن‌ روست که امامت در فرزند بزرگ است، تو راحلة خود را آماده و محکم کن و به مدینه برو تا خبر صحیح برایم بیاوری. عبید راحلة خود را آماده کرد و به مدینه رفت و زراره مریض شد و همین که وفات او در رسید دربارة عُبید پرسید، گفتند هنوز نیامده، آن گاه زراره قرآن طلب کرد و گفت: «اللهم إني مصدّق بما جاء به نبیك محمد فیما أنزلته علیه وبیّنته لنا على لسانه وإني مصدّق بما أنزلته علیه في هذا الجامع وإنّ عقیدتي ودیني الذي یأتيني به عُبیدٌ ابنی وما بیّنته في کتابك فإن أمتَّني قبل هذا فهذه شهادتی على نفسي وإقراري بما یأتي به عبید ابنی وأنت الشهید عليَّ بذلك= پروردگارا، همانا من آنچه را که پیامبرت محمد صآورده و آنچه که به او نازل و با زبان او بیان فرمودی و آنچه در این کتاب جامع= (قرآن) بر او نازل فرموده‌ای، تصدیق می‌‌کنم و عقیده و دینم همان است که عبید پسرم برایم می‌آورد و آنچه که در کتابت بیان فرموده‌ای، پس اگر مرا قبل از این بمیرانی، شهادت من در مورد خودم همین است و به آنچه پسرم بیاورد اقرار دارم وتو خود در این مورد بر من گواهی). و در صفحة ۱۳۹ همین کتاب از طریقی دیگر حیرت زراره در أمر امامت را با این عبارت آورده: «عن نصر بن شعیب عن عمَّة زرارة قالت: لما وقع زرارة واشتدّ به، قال: ناولیني المصحف، فناولتُهُ وفتحتُهُ فوضعتُهُ علی صدره وأخذه مني ثم قال: یا عمَّةُ! أشهدي أن لیس لي إمامٌ غیر هذا الکتاب= عمة زراره می‌‌گوید: همین که حالت احتضار بر زراره رخ داد گفت: آن مصحف را به من بده، من آن را آورده و باز کرده و بر سینة او نهادم، قرآن را از من گرفت و گفت ای عمه گواه باش که من امامی غیر از این کتاب ندارم!».

اگر احادیث نص آنقدر فراوان بود که حتی ابو هریره و معاویه و ابوبکر و عمر و اسحق بن عمار و جابر و صدها نفر دیگر آن را شنیده بودند، چرا به گوش زراره که از تمام اینان به امامان مقرّب‌تر بود نرسید و او ناچار شد فرزند خود را برای تحقیق، از کوفه به مدینه بفرستد و آخر هم امام زمان خود را نشناخته، از دنیا برود؟!

همچنین کتاب رجال کشی (ص ۲۴۱) ضمن تحیّر هشام بن سالم، داستان حیرت مفضل بن عمرو و ابو بصیر را- که از خواص اصحاب حضرت صادق بودند و امام پس از آن حضرت را نمی‌‌شناختند و با راهنمایی هشام بن سالم به امامت حضرت موسی بن جعفر ÷هدایت شدند- آورده است؛ در حالی که در اصول کافی از شانزده حدیث که در نصّ بر امامت موسی بن جعفر بعد از امام صادق ÷آورده، دو حدیث آن یعنی حدیث چهارم و هشتم، از همین مفضل بن عمرو است؟!

۴- یکی دیگر از متحرین خواص ائمه محمد بن عبدالله الطیار است که امام باقر به فقاهت و علم او افتخار می‌‌کرده، اما او نیز امام بعدی را نمی‌‌شناخته و در حال تحیر بسر برده است و طبق روایت کشی (ص ۲۹۷) می‌‌گوید: من به در خانة حضرت باقر ÷آمده و اجازة ورود خواستم لیکن به من اجازه ندادند، و به دیگری اجازه دادند، من متحیر و مغموم باز گشتم و خود را روی تختی که در خانه بود انداختم، خواب از سر من پرید و در فکر بودم و با خود می‌‌گفتم مگر مُرجئه نیست که چنین می‌‌گوید، مگر قَدَریه نیست که چنین می‌‌گوید و حروریّه چنین می‌گوید، مگر زیدیه چنین قائل نیست؟ در این حال بودم که کسی مرا صدا زد و درب خانه صدا کرد، گفتم: کیستی؟ گفت: فرستادة ابو جعفر، آن حضرت می‌گوید او را اجابت کن. لباسم را پوشیده و با او رفتم و داخل شدم، همین که حضرت مرا دید فرمود: «يا محمد! لا إلى المرجئة ولا إلى القدریة ولا إلى الحروریة ولا إلى الزیدیة ولکن إلینا، إنما حجبتك لکذا وکذا، فقبلت وقلت به= ای محمد! نه به مرجئه نه به قدریه و نه به حَروریه و نه به زیدیه، بلکه به سوی ما بیا، من خود را به سبب فلان و فلان از تو پنهان داشتم، من نیز پذیرفتم وبدان گرویدم» [۲۱۳].

۵- دیگر از متحیرین اصحاب ائمه احمد بن محمد بن خالد برقی است که شرح حال او ذیل حدیث منقول از او خواهد آمد.

چنان که گفتیم، اگر می‌خواستیم متحیرین اصحاب ائمه را در این اوراق بیاوریم مطالب این فصل بسیار طولانی می‌‌شد، از این رو به همین مقدار اکتفا کردیم و به عنوان مشتی نمونة خروار، چند تن از خواص و نیکان اصحاب ائمه را آوردیم تا دانسته شود که این احادیث نصیّه با آن همه تفصیل و توضیح، حقیقتی ندارد و ساخته و پرداختة وضّاعان و کذّابان است و الاّ چرا این مؤمنین خالص و مخلص و بزرگان و اَوتاد و اعلام از آن بی‌خبر بودند؟!: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا[الأنعام:۲۱] آری چراغ دروغ همواره بی‌فروغ است.

[۲۱۲]الأصول من الکافی، دار الکتب الإسلامیة، ج ۱ ص ۳۵۱. [۲۱۳] برای اطلاع از چیستی این فرقه‌ها و عقایدشان به کتاب الملل والنحل عبدالکریم شهرستانی مراجعه کنید.(حنیف).