گزیده ای از اعتقادات سلف

فهرست کتاب

جهاد صادقانه در راه عقیده

جهاد صادقانه در راه عقیده

امام ابن تیمیه بعنوان مجدد قرن در ایمان و عقیده میان مردم بحساب می‌آید و این تجدید ‌ایمان، برابر بود با جهادی طولانی، صبورانه و صادقانه که امام در أثنای کار خود با آن روبرو بود، و به انواع شکنجه و آزار مبتلا می‌گشت ولی او ثابت قدم بود و آن را تحمل نمود و مدام به حق و حقیقت دعوت می‌کرد.

امام ابن تیمیه/در وصف آنچه میان او و دشمنانش به وقوع پیوست برای نمونه می‌گوید:

«هنگامی که جلسه دوم را در روز جمعه دوازدهم رجب برگزار کردند، و بیشتر شیوخ و علمای خود را که در جلسه نخست نبودند در آن جمع کرده بودند و علاوه بر آن‌ها شیخ صفی الدین هندی را هم آورده بودند و گفتند: این بزرگترین این جمع و پیشوای همه آن‌ها در علم کلام می‌باشد و در بین خود بحث و گفت‌وگو کردند و به اتفاق دست یافتند و با تمام قوا آماده شدند، که قبلاً در جلسه اول این چنین نبودند زیرا جلسه نخست بدون آمادگی و وقت قبلی بود، اگر چه این عدم آمادگی برای مخاطب هم بود، کسی که هم جواب‌گو بود و هم با او مناظره می‌شد و تنها از او سوال می‌شد!!

وقتی که جمع شدیم آنچه که قبلاً پرسیده بودند و خواسته بودند که جواب آن را به تأخیر بیاندازیم، به صورت مکتوب با خود داشتم.

حمد و ستایش خداوند را با خطبه ابن مسعودبکه خطبه (خطبه الحاجه) است خواندم و سپس گفتم:

خداوند ما را به اتحاد و ائتلاف دعوت نموده و ما را از تفرقه و جدایی نهی کرده است و در قرآن می‌فرماید:

﴿ وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ١٠٣ [آل عمران: ۱۰۳].

«و همگى به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده نشوید».

و یا می‌فرماید:

﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ ١٥٩ [الأنعام: ۱۵۹].

«کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته‏هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه‏اى با آن‌ها ندارى».

همچنین می‌فرماید:

﴿ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ١٠٥[آل عمران: ۱۰۵].

«و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‏هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید».

و خدای ما یکی است، کتاب آسمانی ما هم یکی است، و اصول دین هم تفرقه و اختلاف را نمی‌پذیرد، و من چیزی را می‌گویم که موجب اجتماع و اتحاد مسلمانان است، و چیزی است که سلف صالح بر آن اتفاق نظر دارند، اگر این جمع هم موافق آن بود که خدا را سپاس می‌گوییم، و گرنه هر کس با من بعد از این مخالفت نماید، اسرار را هویدا می‌نمایم و نهاینها را بر ملا می‌سازم، و آراء و مذاهب فاسد را خواهم گفت، نظراتی که ملتها و دولت‌ها را فاسد نموده است.

و من بلافاصله از طریق پُست به نزد حاکم وقت می‌روم و چیزهایی که در این مجلس خواهم گفت، به او می‌گویم، همانا برای صلح سخنی، و برای جنگ و دعوا هم کلامی هست [۸۹].

و معلوم و معین است که عزت از آن خدا و رسول و مؤمنین است، هر کس که باشد.

خداوند می‌فرماید:

﴿ وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٣٩ [آل عمران: ۱۳۹].

«و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید».

پس هر که مؤمن باشد او بلند پایه است، هر کس که باشد، و هر کس با خدا و رسولش دشمنی ورزد، خداوند در حق او چنین می‌گوید:

﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡأَذَلِّينَ٢٠ [المجادلة: ۲۰] [۹۰].

«کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می‌کنند آن‌ها در زمرهء ذلیل‌ترین افرادند».

و بعد امام ادامه می‌دهد و می‌گوید:

هنگامی که من را به زندان بردند، آنچه که خود خواسته بودند، حکم کردند و اثبات نمودند و در حکم حکومتی به آن دستور دادند!! و آیا کسی از میان یهود و نصاری خواهد گفت که بگذار این حکم اجرا شود که حکمی قانونی و بجا است؟! تا برسد به اینکه بگویند این حکم، شرع محمد بن عبدالله است؟! این چیزی است که بچه‌ها هم می‌دانند که این حکم مخالف قانون و شرع محمد بن عبدلله می‌باشد [۹۱].

در ادامه امام می‌گوید:

سپس به من گفت: این حضار شاهد هستند و نوشته‌هایت هم دیده شده‌اند.

گفتم: شما در آن روز حاضر بودی؟ آیا در آن روز کسی از من نوشته‌ای یا محضری را دیده است؟ یا به من گفته شد: که بر علیه تو این شهادت داده شد، یا اینکه اصلاً از من کلامی و سخنی صادر شد؟ بلکه وقتی خواستم شروع کنم و حمد ثنای خدا را بگویم زیرا بنابر فرموده‌ی پیامبرص: «كل أمرٍ ذی بالٍ لا یبدأ فیه بالحمد لله فهو أجذم» [۹۲].

«هر کار خیری که با حمد و ثنای خدا نباشد بی‌برکت می‌ماند، من را منع کردند و گفتند: حمد و ثنا را نگو بلکه فقط جواب را بدهید» [۹۳].

به ابن مخلوف گفتم: آیا جواب تو را بدهم یا جواب این مدعی را؟ و هر یک از آن‌ها چیزهایی را گفتند که بیشتر آن‌ها دروغ بود گفت: جواب مدعی را بده.

گفتم: شما، تنها حکم را صادر می‌کنید یا شما و این قضات؟

گفت: من به تنهایی

گفتم: شما خصم من هستی چگونه حکم تو بر من روا است؟ و دربارۀ خصم بودن از من توضیح نخواستى، زیرا او از وجوه متعدد با من مخاصمه داشت که همه مردم می‌دانستند.

سپس گفتم: آنچه که با خط من نوشته شده است که قبول دارم، ولی دربارۀ محاضر، کسانی که در آن شهادت داده‌اند، از راه‌های متعدد شهادتشان مردود می‌باشد که نمی‌توان شهادت آنان را قبول کرد، زیرا آنچه که بر سر آن شهادت می‌دهند، اهل شام خاص و عام می‌دانند که بر خلاف واقع و حقیقت شهادت داده‌اند [۹۴].

من ابن تیمیه‌ام، از چی ‌می‌ترسم؟ اگر کشته شدم، جزو بزرگترین شهیدانم، و این سعادتی خواهد بود در حق من که تا روز قیامت برایم بوسیله آن رضایت خدا می‌طلبند، و کسی که در راه کشتن من بکوشد تا روز قیامت نفرین می‌شود، و همه مردم و مسلمانان می‌دانند که من بخاطر حقی که بر محمد نازل شده است کشته می‌شوم. و اگر زندانی شوم، بخدا سوگند این از بزرگ‌ترین نعمت‌های پروردگار خواهد بود، و من چیزی ندارم که بخاطرش ترس داشته باشم، نه مدرسه، نه دارایی نه ریاست و نه هیچ چیز دیگر [۹۵].

امام در ادامه می‌گوید:

ولی این داستان ضررش به خود شما بر می‌گردد، کسانی که در شام برای ایجاد این مسأله کوشیدند، من خوب می‌دانم هدفشان این است که شما را مورد حیله و نیرنگ قرار دهند، و می‌خواهند مردم شما را فاسد کنند، و دولت را تباه نمایند، و برخی از آن‌ها بسوی حکومت تاتار رفته‌اند، و بعضی هم در همان جا مانده‌اند، و همین‌ها هستند که می‌خواهند دین و دنیای شما را تباه گردانند، و من را پنهانی امام شما می‌خوانند، چون می‌دانند که من شما را پشتیبانی و نصیحت خواهم کرد، و این را بدانید که من خیر دنیا و آخرت شماها را می‌خواهم، این قضیه اسراری دارد که هر از گاهی کشف می‌گردد و گرنه میان من و مردم مصر هیچ عداوت و نگرانی نبود، و همیشه من مورد احترام و محبت همه آن‌ها قرار داشتم چه أمُرا و چه مشایخ و قضات [۹۶].

[۸۹] مرجع قبلی: ص (۱۸۱-۱۸۲). [۹۰] مرجع قبلی: ص ۲۵۲. [۹۱] مرجع قبلی: ص ۲۵۳. [۹۲] ابو داود این حدیث را در کتاب الادب باب الهدی فی الکلام: (۴۸۴۰)، و ابن ماجه در کتاب النکاح باب خطبه النکاح: (۱۸۹۴) و امام احمد در مسندش: (۲/۳۵۹) نقل نموده‌اند. [۹۳] مجموع الفتاوی: (۳/۲۵۵). [۹۴] مرجع سابق: (۳/۲۵۶). [۹۵] مرجع سابق: (۳/۲۵۹). [۹۶] مرجع قبلی: (۳/۲۶۰).