گزیده ای از اعتقادات سلف

فهرست کتاب

۸- مقید بودن عقل و بی‌اعتبار بودن آن در غیر میدان خودش

۸- مقید بودن عقل و بی‌اعتبار بودن آن در غیر میدان خودش

عقل وسیله‌ای محدود برای شناخت است که بطور یقین تنها محسوسات را در می‌یابد، و نسبت به امور غیبی، تنها می‌تواند معنی آن را فهم کند نه کیفیت آن.

سلف معتقد به آن دسته از نصوص هستند که متعلق به امور غیبی می‌باشند و آن را تصدیق می‌کنند منت‌ها وارد مقوله کیفیت آن نمی‌شوند زیرا عقل نمی‌تواند حقیقت آن را در یابد. و اینکه می‌گوییم عقل در برخی زمینه‌ها معتبر نیست، بدین معنی نیست که آن را به طور کلی نپذیریم زیرا می‌دانیم که مسلمانان بطور اجماع می‌گویند کودک و دیوانه مکلف نیستند، و این حکم را بوسیله عقل استنباط کرده‌اند، به همین خاطر خداوند دستور فرموده که در وضعیت آنان تدبر نمایید، و تدبر بدون عقل غیر ممکن است.

و آنچه که ممنوع است، بکار بردن عقل در غیر مکان خویش است، یا اینکه برای استدلال، عقل را در خدمت منهجی قرار داده باشند که برخلاف منهجی باشد که قرآن و سنت می‌گویند.

سلف، شأن و منزلت عقل را از آنچه که هست بالاتر نمی‌برند و پایین‌تر هم نمی‌آورند و نمی‌گویند که عقل کافی و استقلال تام را دارد، بلکه آن را در جایگاه شایسته خویش قرار می‌دهند، و آن را در میدان قدرت و امکانات خویش قرار داده و برای نظر در ملکوت آسمان‌ها و زمین بکار می‌گیرند، و نیز برای اجتهاد در قضایای عملی و کشف علوم مادی که هدفش پیشرفت وترقی جامعه است آن را بخدمت می‌گیرند. و این اندیشه نشانگر دارابودن علم تام، دورنگری و تفکر سالم آنان است، زیرا اگر می‌شد به واسطه عقل هر چیزی را تفسیر نمود، دیگر نیازی به فرستادن پیامبران و فرستادن کتاب‌های آسمانی نبود.

ابن خلدون در مقدمه خویش می‌گوید: [۱۲۰]

عقل میزانی صحیح و درست است پس احکام آن هم یقینی و دروغی در آن‌ها نیست. منت‌ها نمی‌توان طمع به خرج داده و امور مربوط به توحید، آخرت، حقیقت نبوت، حقیقت صفات الهی و امثال این‌ها را با آن وزن نمود، زیرا چنین کاری پا گذاشتن در حیطه محالات است، و این همچون کسی است که میزانی را که با آن طلا وزن می‌کنند می‌یابد و می‌خواهد بوسیله آن یک کوه را وزن کند، این کار بدان معنی نیست که میزان در حق او دروغ گفته باشد بلکه میزان در آن حد نیست که بتواند کوه را وزن کند، عقل انسان هم همچون این میزان است، زیرا خداوند آن قدرت و توان را به آن نداده که بتواند محیط بر خدا و صفات او باشد چون این یکی از ذرات وجود باریتعالی است.

سرهندی می‌گوید [۱۲۱]:

مساله‌ی نبوت ماورای عقل و تفکر است یعنی حقایقی که عقل عاجز از درک و فهم آن است، نبوت می‌آید آن را ثابت و متحقق می‌سازد، زیرا اگر عقل به تنهایی کافی بود، پیامبرانمبعوث نمی‌شدند و عذاب آخرت را برای کفار منوط به بعثت پیامبران نمی‌کرد:

﴿ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥ [الإسراء: ۱۵].

«و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند)».

عقل هم حجت است، منت‌ها حجت بالغه نیست، یعنی حجیت عقل کامل نیست، بلکه اتمام حجت وقتی صورت می‌پذیرد که پیامبر فرستاده شده باشد و تعذیرات و فرامین خویش را اعلام کرده باشد. خداوند چنین می‌فرماید:

﴿ رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥[النساء: ۱۶۵].

«آنان پیامبرانى که بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود؛) و خداوند، توانا و حکیم است».

وقتی که ناتوانی عقل در برخی زمینه‌ها ثابت شد، پس درست نیست که تمام احکام شرعی را با میزان عقل بسنجیم زیرا تطبیق دادن میان عقل و احکام شرعی بطور دائم و ملتزم شدن به آن، به معنی بی‌نیاز بودن عقل از شرع و انکار نبوت خواهد بود، خدا ما را از آن پناه دهد.

سرهندی باز می‌گوید:

اینکه گفتار صادقانه پیامبران را در اختیار عقل قرار دهیم تا آن را بررسی و تحقیق و مورد تامل و تفکر قرار دهد و میان آنان توفیق حاصل نماید، در حقیقت این کار رد نبوت و انکار نمودن آن است، پس در این قضایایی که ماورای عقل هستند باید بطور کامل تبعیت نمود و نسبت به پیامبرانبدون طلب دلیل و برهان باید باوری صادقانه داشته باشیم.

نباید کسی گمان ببرد که روش و طریق نبوت با طریق عقل در تعارض است، نه چنین نیست بلکه طریق عقل که همانا طریق نظر و استدلال است نمی‌تواند بدون تقلید از انبیاء و پیروی کردن آن‌ها، راه بجایی ببرد، در اینجا تعارض چیزی و عجز و قصور هم چیزی دیگر است، چون تعارض بعد از قدرت و توانایی تصور می‌شود.

[۱۲۰] ص: (۳۶۴-۳۶۵). [۱۲۱] در نامه شماره (۳۶)، مجموعه سوم.