روش فلاسفه و متکلمین
برخی دیگر از انسانها، به هدایت انسانساز پیامبران گردن نهادند؛ ولی باز هم در زمینهی امور غیبی و نامحسوس خارج از دایرهی نفوذ و فعالیت عقل انسان، از گرایش استقلالطلبانهی انسانی در امان نماندند.
برخی از آنان، از جمله معتزله و خوارج [۲]، استناد به قرآن کریم و احادیث متواتر در زمینهی اثبات امور اعتقادی را جز در صورت قطعی بودن نپذیرفتند. بنابراین، احادیث آحاد را به طور کلی مردود میدانستند و استناد بدانها را در زمینهی عقاید یا احکام، نمیپذیرفتند [۳].
تفاوت روش ایمانی اثبات عقاید با روش فلاسفه و همفکرانشان، در دیدگاه دانشمندان و پیشگامان فلسفه تبلور یافته است. این گروه خواستند با رها کردن علوم الهی و تفکر ژرف در هر آنچه که بخواهند، به هدف خویش دست یابند. ولی در پایان کار متوجه شدند که روزهای گرانبهای عمرشان را صرف چیزهایی بیفایده نموده و به یقین گمشدهی خویش نرسیدهاند. چهرههای سرشناس این علم را در بستر مرگ میبینیم که به امید پذیرش و آمرزش، دست به درگاه حق بلند کرده و از گناهان گذشتهی تلخ و ناکام خود آمرزش میخواهند. پیروانشان را سفارش کرده و اندرز میدهند که مبادا تجربهی تلخشان را تکرار کرده و راه شکستخوردهی آنان را دوباره بپیمایند.
ولی با کمال تاسف، بیشتر مردم چراغ پرفروغ تجربهی دیگران را فرا راه خویش قرار نمیدهند و باری دیگر، همان راهی را میپیمایند که دیگران در آن ناکام ماندهاند؛ در نتیجه، به سرنوشت ناگوار آنان دچار میشوند. گاه نیز در دریای متلاطم هوسرانی خویش آنگونه غوطهور میشوند که امکان بیرون رفتن از آن را از دست میدهند.
[۲. [ ] خوارج گروهی بودند که پس از ماجرای داوری میان علی و معاویه باز سپاهیان علی سجدا شدند و همهی کسانی را که به ماجرای تحکیم گردن نهادند، از جمله علی، برخی از صحابه شو حتی خودشان را نیز تکفیر کردند. آنان میپنداشتند که به ایمان برگشتهاند و آنانرا که گناه میکردند کافر و ماندگار در آتش جهنّم میدانستند. معتزله هم پیروان «و اصلبنعطا» بودند که معتقد بود: مرتکب گناه کبیره، نه مؤمن است و نه کافر؛ بلکه میان ایندو قرار دارد ولی برای همیشه در آتش دوزخ میماند. [۳] در مقدمهی کتاب: «العقیدة في الله» به روش و دیدگاه این طیف اشاره کردهام.