افسانه مذهب جعفری

فهرست کتاب

پیامبران هیچ گاه به «تقیه» عمل نکردند

پیامبران هیچ گاه به «تقیه» عمل نکردند

وقتی دانستیم که شیعه معتقدند که «امام» به منزله یک پیامبر و بلکه بالاتر از پیامبر است و وقتی به قرآن کریم مراجعه می‏کنیم، حتی یک پیامبر -از نوح و هود و صالح و لوط و موسی و شعیب و عیسی و دیگر پیامبران تا حضرت محمد ص- نمی‌یابیم که به تقیه پناه برده باشد و آیات خداوند را کتمان نماید و از ترس جان خود یا با اختیار و بدون هیچ ترسی، آن را ابلاغ ننماید در حالی که اغلب آنان از جانب قوم خود به استضعاف کشیده شده و مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. اگر چنین می‏بود و آنان به تقیه پناه می‏بردند، آن وقت هدف از پیامبری و بعثت وی منتفی می‏شد. چرا مبعوث شود و به عنوان پیامبر برگزیده شود در حالی که پیام الهی را ابلاغ نمی‏نماید؟ یا خیر پیام الهی را ابلاغ نماید اما به گونه‏ای که به موافق خواسته ها و آرزوهای کافران سرکش باشد؟ آیا هیچ عاقلی -صرف‌نظر از اینکه مسلمان هم باشد- این را می‏گوید؟ [۱۳۲]

بسیاری از احکام شرعی در فقه جعفری بر اساس این قاعده باطل بنا شده‌اند. و اقوال صحیح ائمه به خاطر حمل بر تقیه باطل اعلام شده‌اند، از آن جمله روایتی است که طوسی از محمد باقر نقل کرده که او گفت: «پدرم در خانه اش برای نماز اذان گفت و در اذانش عبارت «الصلاة خیرٌ من النوم». «نماز بهتر از خواب است» بر زبان جاری ساخت. طوسی می‏گوید: این قول امام، بر تقیه حمل می‏شود، چون علمای امامیه بر عمل نکردن به آن، اتفاق نظر دارند [۱۳۳].

به نظر ما شیعه به اختراع «تقیه» پناه برده‌اند تا راهی را بیابند تا از طریق آن از روایات زیادی از ائمه‌ای که آنان ادعای پیروی شان را دارند و موافق آراء و عقاید اهل سنت است، فرار کنند. به همین خاطر شیعه تمام روایاتی که با آراء و عقاید اهل سنت موافقت و سازگاری دارند، بر تقیه حمل نموده‌اند. اما آنان دچار امر بدتری شده‌اند، آنان همانند کسی هستند که از گرمای سوزان به آتش پناه می‏برد، چون «تقیه» به دو دلیل، اطمینان به روایت نقل شده از ائمه را بعید می‏گرداند:

اول: جایز بودن کذب ناقل در آنچه که از «معصوم» نقل می‏کند، چون کسی که دروغ را بر امامش جایز می‏داند، به طریق اولی، کذّاب و دروغگوست.

دوم: اگر به فرض تمامی ‏آنچه که از «امام» نقل شده، صحیح هم باشد، ولی ما نمی‏دانیم که مقصود اصلی امام از سخنی که به او نسبت داده شده کدام است؟ آیا منظور حقیقی امام همان است که گفته، یا خیر آنچه گفته، از روی تقیه بوده و منظور اصلی امام نبوده است؟ و این به طور کلی منجر به برداشته شدن ثقه و اطمینان از فقه امامیه می‏شود حتی اگر ما صحت نقل روایات از امام را به فرض بگیریم، چون آنان بنا به قاعده «تقیه» تنها هنگام تبدیل و تحریف روایات نقل شده از ائمه عمل می‏نمایند.

تازه این، در صورتی است که قول نقل شده از امام در مسأله ای، تنها یک قول باشد، پس اگر اقوال نقل شده در یک مسأله مختلف و متعدد باشد، وضعیت چگونه است؟ همچنان که واقعیت عملی فقه امامیه چنین است که اقوال نقل شده از ائمه در یک مسأله، مختلف و متعدد است.

علمای شیعه در چگونگی تطبیق «تقیه» متحیر‌اند و نمی‏دانند چه کار کنند:

شگفت‌تر آنکه هنگامی‏که به طور مفصل بر مسائل فقهی شیعه اطلاع یابی، می‏بینی که فقهای شیعه در تعیین اینکه کدام یک از اقوال منسوب به امام از روی تقیه بوده و کدام یک، قول حقیقی امام بوده، در میان خود به شدت اختلاف نظر دارند!! علمای گذشته و حال شیعه، پیش از دیگران از این امر رنج برده و اعتراض کرده‌اند. این جعفر شاخوری است که می‏گوید: «همانا ما علمای بزرگ شیعه را می‏بینیم که در تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک به خاطر بیان حکم واقعی از ائمه سر زده، اختلاف نظر دارند، به عنوان مثال نجاست خمر را در نظر بگیر: بسیاری از علمای شیعه از جمله شیخ طوسی به نجاست آن فتوا داده‌اند، چون آنان روایت وارده درباره طهارت خمر را بر تقیه حمل کرده‌اند. اما با این حال می‏بینیم که عده‌ای از فقهاء از جمله «مقدس اردبیلی» به طهارت آن فتوا داده‌اند، چون آنان به عکس، روایات وارده درباره نجاست خمر را بر تقیه حمل نموده‌اند. و این امر، سردرگمی متقدمین را در به کارگیری تقیه و کیفیت تطبیق آن را نشان می‏دهد».

در جای دیگری می‏گوید: «اگر بخواهیم غیر از آن ده ها مثال را بیاوریم، کتاب خاصی را تألیف می‏کردیم که آشفتگی و بی‌نظمی‏تعیین موارد تقیه را مؤکد می‏ساخت، چیزی که شبیه آشفتگی و بی‌نظمی ‏ادعای اجماع در مسائل فقهی است، که این آشفتگی در تعیین موارد تقیه منجر به اختلاف زیادی در فتوای علماء شده که این اختلاف بر اثر تعیین و تشخیص اینکه کدام یک از روایات صادره از ائمه از روی تقیه بوده و کدام یک از روی تقیه نبوده، ایجاد شده است» [۱۳۴].

[۱۳۲] یکی از بزرگان شیعه کتابی نوشته که در آخر آن آمده است: «... پاسخ راستگویان آل محمد -سلام و درود خداوند بر او و سایر پیامبران باد!- در اینکه اگر فردا در پیشگاه پروردگار بلند مرتبه از ما بپرسند که هنگام ظهور فتنه و بدعت و خرافات چه کار کردیم از ترس اینکه مبادا لعنت خداوند شامل حالمان گردد، لعنتی که خداوند آن را به عالمانی که هنگام پیدایش بدعتها و خرافات، علم خود را آشکار نمی‏کنند، وعده داده‌است». (عصمۀ الـمعصوم ÷وفق الـمعطیات القرآنیۀ، جلال الدین علی الصغیر، چاپ دوم، بغداد، سال ۲۰۰۳ میلادی (۱۴۲۴ﻫ ق، ص۴۲۷). ما نمی‏دانیم آیا بیان حق و آشکار نمودن آن هنگام پیدایش بدعتها و خرافات تنها مختص به علماست و شامل حال ائمه نمی‏شود؟ بنابراین، نقش ائمه چیست؟ یا در زمان ائمه حق آشکار بوده و بدعتها و خرافات وجود نداشته‌اند؟ پس در این صورت علت تمایل آنان به بکارگیری «تقیه» چیست؟! تقیه‌ای که هیچ هدف و نتیجه‌ای ندارد جز منصرف کردن مردم از حقی که با باطل آمیخته شده و آنان نمی‏دانند کدام حق است و کدام باطل؟! پس آیا نقش و وظیفه امام در حیات، این است که مردم را از حق منع کند و برایشان دامی قرار دهد تا عمداً آنان را در باطل غوطه ور سازد؟ یا اصلاً نقش و وظیفه امام در دین چیست؟ [۱۳۳] تهذیب الأحکام: طوسی، ۱/۱۵۱. [۱۳۴] حرکیۀ العقل الاجتهادی لدی فقهاء الشیعۀ الإمامیۀ: جعفر شاخوری، ص۷۲-۷۵.