نمونههایی از اسانید بخاری در کتابش «الصحیح الجامع»
آنچه در زیر میآید، اسانید نخست ده حدیث (بدون تکرار) است که امام محمد بن اسماعیل در صحیح خود از علی بن ابی طالب سروایت نموده است:
۱- علی بن جعد به ما گفت که شعبه به ما خبر داد و گفت: منصور به من خبر داد و گفت: از رِبعی بن حِراش شنیدم که گفت: از علی شنیدم که میگفت: پیامبر صفرمودند: «لاَ تَكْذِبُوا عَلَىَّ ، فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ فَلْيَلِجِ النَّارَ». «بر من دروغ نبندید، زیرا هر کس بر من دروغ ببندد، باید به آتش جهنم پناه ببرد».
۲- محمد بن سلام به ما گفت که وکیع از سفیان، از مُطَرَّف، از شعبی، از ابوجحیفه به ما خبر داد که ابوجحیفه گفت: «قلت لعلي بن أبي طالب: هل عندکم کتاب؟ قال: لا، إلاَّ کتاب الله...» «به علی بن ابی طالب گفتم: آیا در نزد شما نوشتهای هست؟ گفت: نه، بجز کتاب خدا (قرآن)...».
۳- علی گفت: «حدثوا الناس بما یعرفون...». «با مردم به نسبت فهمشان سخن بگویید...» عبیدالله بن موسی از معروف بن خربوذ، از ابوطفیل، از علی این گفته را روایت کرده است.
۴- مسدّد به ما خبر داد و گفت که عبدالله بن داود بن اعمش از منذر ثوری، از محمد بن حنیفه و او هم از علی بن ابی طالب روایت کرده که علی گفت: «کنت رجلاً مذّاء فأمرت الـمقداد بن الأسود أن یسأل النبی جفسأله فقال: فیه الوضوء». «من مردی مذاء بودم (یعنی زیاد آب مذی از من خارج میشد) به مقداد بن اسود گفتم که در این مورد از پیامبر صسؤال کند. او هم از پیامبر صدر این باره پرسید. ایشان فرمودند: باید -در هر بار خارج شدن آب مذی- وضو بگیرد».
۵- ابویمان به ما خبر داد و گفت که شعیب از طرف زهری به ما خبر داد و گفت که علی بن حسین به من خبر داده که حسین بن علی به وی خبر داده که علی بن ابی طالب به وی خبر داده که رسول الله صشبی او و فاطمه، دخترش را زد...
۶- عثمان به ما خبر داد و گفت که جریر از منصور، از سعد بن عبیده، از ابوعبدالرحمن، از علی سروایت کرده که او گفت: «کنا فی بقیع الغرقد فأتانا النبی جفقعد...» «ما، در «بقیع الغرقد» [۶۴]بودیم که پیامبر صنزد ما آمد و نشست...».
۷- محمد بن بشار به ما خبر داده و گفت که غندر به ما خبر داده و گفت که شعبه از حکم، از علی بن حسین، از مروان بن حکم روایت کرده که مروان بن حکم گفت: «شهدت عثمان وعلیاًب...» «عثمان و علی برا دیدم...».
۸- قبیصه به ما خبر داد که سفیان از طرف ابن ابونجیح، از مجاهد، از عبدالرحمن بن ابولیلی، از علی سبه ما خبر داد که علی سگفت: «أمرنی رسول الله جأن أتصدق بجلال البُدن التی نحرت وجلودها» «رسول الله صبه من امر فرمود که پوشش شتران قربانی و پوستهایشان را به صدقه بدهم».
۹- محمد بن کثیر به ما خبر داد که سفیان به ما خبر داد و گفت: ابن ابونجیح از طرف مجاهد، از عبدالرحمن بن ابولیلی، از علی سبه من خبر داده که او گفت: «بعثنی النبی جفقمت علی البدن...» «پیامبر صبه دنبال من فرستاد و من بلافاصله حاضر شدم...».
۱۰- عَبدان به ما خبر داده که عبدالله به ما خبر داده که یونس از ابن شهاب روایت کرده که گفت: علی بن حسین به من خبر داد که حسین بن علی به او خبر داده که علی ÷گفت: «کانت لی شارف من نصیبی من الغنم...» «چند تا ماده شتر پر سال سهم من بود...».
اینها اسانید بخاری هستند و آنها اسانید کلینی. پس آیا برتریای برای اسانید کلینی بر اسانید بخاری میبینی طوری که بتوان گفت: همانا شیعه روایات خود را از اهل بیت میگیرند؟ و اهل سنت از اهل بیت احادیث روایت نمیکنند؟
همانا تمامی آنچه که کلینی و بعد از او سایر نویسندگان منابع حدیثی شیعه انجام دادهاند، این است که روایتی را آوردهاند که به یکی از ائمه منتهی میشود ولی تمامی راویانی که در سلسله سند آن احادیث هستند، از ائمه اهل بیت و حتی عموم اهل بیت نیستند. در حالی که بخاری احادیث را با سلسله اسنادی روایت میکند که به رسول الله صمنتهی میشود. اگر ما فرض کنیم که همه راویان بین بخاری و رسول اللهصاز اهل بیت نیستند، پس در این صورت امتیاز روایات کلینی و دیگر راویان شیعه بر روایات بخاری چیست؟ آنها هم از افرادی روایت کردهاند که از اهل بیت نیستند! اما در واقع امتیاز حقیقی، از آنِ راویان اهل سنت است، زیرا آنان از خود رسول الله صحدیث روایت کردهاند در حالی که راویان شیعه از ائمه و غالباً از جعفر بن محمد حدیث روایت کردهاند. و بدون شک روایت حدیث از پیامبر صبه مراتب بهتر و والاتر از روایت از دیگران است. به دو سند زیر بنگر و آن دو را با هم مقایسه کن:
کلینی- محمد بن یحیی– احمد بن محمد – ابن فضال – حسن بن جهم – رضا.
بخاری – علی بن جعد – شعبه – منصور- ربعی بن حراش– علی– رسول الله ص.
پس به چه دلیلی کسی که از رضا روایت میکند، دینش را از اهل بیت گرفته ولی کسی که از خود پیامبر ص- که سرور امت بلکه تمامی جهانیان، گذشته از اهل بیت است- از اهل بیت روایت نکرده است؟! چنین قضاوتی نوعی کم کردن شأن پیامبر صاست. آیا دلیل و حجت شیعه در روایت از اهل بیت این نیست که روایت آنان صحت نقل از رسول الله صرا بیشتر ضمانت میکند؟ در حالی که آنان جز یک روایت که به «امام» منتهی شده - و در آن راوی دیگری از اهل بیت نیست که آن را از شخص امام روایت کرده باشد - دیگر حدیثی روایت نکردهاند. پس کسی که از خود رسول الله صروایت میکند، چرا روایتش ضامن صحت نقل از رسول الله صنباشد در حالی که از خود او روایت میکند؟!.
اگر کسانی که از «امام» روایت کردهاند همه شان از اهل بیت میبودند. و یا جعفر صادق -یا هر کسی دیگر از امامان- کتابی را با قلم خودشان که از رسول الله صروایت کردهاند، برای ما به جا میگذاشتند، آن وقت ادعای شیعه، به جا بود. اما و هر آنچه هست و نیست تنها یک روایتی است که به یکی از امامان اهل بیت نسبت داده میشود. و عجیب آنکه در سند این روایت منسوبه کسی از اهل بیت بچشم نمیخورد!.
پس این قاعده که (تنها باید دین از ما فرا آموخته شود، و ما تنها گنجینههای علم آل محمد و وارثان آنهاییم...) سخنی است که به هیچ وجه با حقیقت و علم همخوانی ندارد، و از حق و حقیقت هیچ بویی نبرده است!!.
میتوانی ملاحظه کنی که چهار روایت از مجموع ده روایت قبل که بخاری از حضرت علی سروایت کرده، در سندهای آن روایانی از اهل بیت قرار دارند. پس روایت چهارم، محمد بن علی از پدرش، علی آن را روایت کرده است. روایت پنجم هم از علی روایت شده، از طریق علی بن حسین از پدرش، حسین بن علی، از پدرش، علی بن ابی طالب ش. روایت دهم هم به همین صورت. اما روایت هفتم از طریق علی بن حسین، وارد شده است. اما کلینی در ده روایت قبلی اش، یک روایت را از امام که در سندش یکی از اهل بیت باشد، روایت نکرده است. همچنین است تمامی روایاتش بجز تعداد اندکی.
البته بجز روایت هفتم که از «حسن بن علی» وارد شده، اما متأسفانه معلوم شده که آن راوی، «ابن یقطین» فارس شعوبی [۶۵]است و «پسر ابوطالب» عربی قریشی نیست!!!.
هم اکنون آیا همراه من مطمئنی که آنچه شیعیان ادعا میکنند که آنان علم خود را از اهل بیت دریافت میکنند و احادیث خود را از اهل بیت روایت میکنند، افسانهای از جمله افسانه هایی است که میان مردم به خاطر اینکه زیاد به گوششان خورده، شایع شدهاند. ما شاء الله افسانه ها خیلی زیادند و این هم یکی از آن افسانههاست.
[۶۴] نام گورستانی است در مدینه. [۶۵] گروهیاند که عرب را خوار شمرده و بر عجم تفضیل ندهند. (مترجم)