افسانه مذهب جعفری

فهرست کتاب

۵- راویان شیعه در خود منابع شیعه مورد جرح و ضعف قرار گرفته‌اند

۵- راویان شیعه در خود منابع شیعه مورد جرح و ضعف قرار گرفته‌اند

با مراجعه به کتاب‌های رجال در نزد شیعه (کتاب‌هایی که شیعه در اواخر قرن پنجم هجری و بعد از آن تألیف کرده‌اند) می‏بیینم که همه روایانشان مورد جرح و ضعف قرار گرفته‌اند و هیچ کدام ثقه نیستند.

اینک دلیل آن به طور خیلی خلاصه بیان می‏شود و هر کس تفصیل و توضیح در این مسأله را می‏خواهد به آن منابع از جمله رجال کشی مراجعه نماید.

در اینجا به خاطر اختصار به بیان احوال چهار راوی‌ای که مدار و محور روایات شیعه‌اند، اکتفا می‏کنم. که اینان عبارتند از: زراره بن اَعین، ابوبصیر لیث بن عدی مردای، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی.

الف- زراره بن أعین: حائری درباره وی می‏گوید: جماعت محدثین بر تصدیق او و قبول حدیث و اطاعت کردن از او اتفاق نظر دارند. [۶۷]اما «کشی» از علی بن ابوحمزه از ابوعبدالله ÷ درباره او روایت می‏کند که علی بن ابوحمزه گوید که گفتم: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲] [۶۸]. جعفر ÷ گفت: خداوند ما را از آن ظلم پناه دهد! گفتم: آن ظلم کدام است؟ گفت: بدعتی است که زراره و ابوحنیفه آن را آورده‌اند [۶۹].

همچنین از کلیب صیداوی روایت می‏کند که آنان نشسته بودند و همراهشان عذافر صیرفی و تعدادی از اصحابشان همراه با ابوعبدالله ÷ بودند، ابوعبدالله گفت: لعنت خدا بر زراره! لعنت خدا بر زراره! لعنت خدا بر زراره! سه بار این را گفت [۷۰].

در جای دیگری از ابوعبدالله روایت می‏کند که او گفت: «زراره» انسان بدتر و تبهکارتر از یهود و نصاری و کسانی است که می‏گویند: همانا الله سومین خداست. اگر بیمار شد به عیادت او نرو، و اگر وفات یافت، به تشیع جنازه اش نرو.

باز از عمران زعفرانی روایت می‏کند که می‏گوید: از ابوعبدالله ÷ شنیدم که می‏گفت: هیچ کس به اندازه زراره در اسلام بدعت ایجاد نکرده است. لعنت خدا بر او باد! [۷۱].

و از لیث مرادی روایت کرده که او گفت: از ابوعبدالله÷ شنیدم که می‏گفت: زراره نمی‌میرد مگر با حالت گمراهی و سرگردانی [۷۲].

همچنین از طرق زیادی از امام صادق روایت شده که او زراره را مورد مذمت و نکوهش قرار داده است و امام باقر، او را از جمله جاسوسان پادشاه و اطلاعاتیهای او می‌دانست [۷۳].

حتی «کشی» نقل کرده است که «زراره» در امامت و علم امام جعفر و پسرش، امام موسی کاظم، شک داشته است. روایت اخیر از نضر بن شعیب از عمه زراره روایت شده که او گفت: هنگامی‏که بیماری زراره شدت یافت گفت: قرآن را برایم بیاورید من هم قرآن را برایش آوردم و بر سینه اش نهادم. او، آن را از من گرفت و گفت: ای عمه، شاهد باش که برای من غیر از این کتاب، امام دیگری نیست [۷۴].

این، حال و وضعیت زراره‌ای بود که حائری قبلاً درباره اش گفت: «جماعت محدثین بر تصدیق او و قبول حدیث و اطاعت کردن از او اتفاق نظر دارند».

همچنین امامیه درباره او گفته‌اند: فقیه ترین علمای نخست شش نفرند و از میان این شش نفر، زراره از همه فقیه‌تر بود [۷۵]. و او از جمله اصحاب باقر و صادق و موسی کاظم قلمداد شده است. و نقل شده که امام صادق به او گفته: ای زراره، همانا اسم تو در میان اسامی‏بهشتیان وجود دارد [۷۶].

خوئی در کتاب «معجم رجال» خود سعی کرده از این تنگنا خارج شود و به همین خاطر روایات وارده در خصوص مذمت و نکوهش زراره را به سه دسته تقسیم نموده است:

دسته اول، روایاتی هستند که دلالت می‏کنند بر اینکه زراره در امامت موسی کاظم شک کرده، زیرا هنگامی‏که جعفر صادق وفات یافت، پسرش عبید را به مدینه فرستاد تا امر امامت را در بوته آزمایش بگذارد.

دسته دوم، روایاتی هستند که دلالت می‏کنند بر اینکه چیزهایی از زراره صادر شده که با ایمانش منافات دارند.

دسته سوم، روایاتی هستند که در آنها سرزنش و نکوهش زراره از طرف امام وارد شده است.

پس چگونه به امثال چنین کسی اعتماد می‏شود؟!.

ب- ابوبصیر لیث مرادی: حال و وضعیت او با حال و وضعیت زراره، فرق چندانی ندارد.

کشی در باره او از حماد نائب روایت کرده که او گفت: ابوبصیر بر در ابو عبدالله÷ نشست تا علم کسب نماید اما ابوعبدالله به او اجازه این کار را نداد و گفت: اگر یک ساعت از روز هم بر عقیده ما می‏بود، به او اجازه داده می‏شد. راوی می‏گوید: آنگاه سگی آمد و پایش را بلند کرد و به صورت ابوبصیر ادرار پاشید. ابوبصیر گفت: آخ! آخ! این چیست؟ گفتم: این سگی است که به صورت تو ادرار پاشید [۷۷].

و روایت کرده که او در حال جنابت داخل خانه های ائمه می‏شد [۷۸].

او جعفر صادق را به جمع آوری مال و دنیا دوستی متهم می‏کرد، از آن جمله روایتی است که کشی از ایویعفور نقل کرده که او گفت: به سوی جماعت مردم رفتم تا چند درهمی‏را برای حج از آنان طلب نمایم، و ما چند نفری بودیم که در میان مان ابوبصیر مرادی بود. ابویعفور گفت: به او گفتم: ای ابوبصیر، از خداوند بترس و با مال خود حج را به جای آر، چون تو مال فراوانی داری. او گفت: ساکت شو، همانا اگر دنیا در اختیار دوستت (منظورش امام جعفر صادق بود) می‏بود، با جامه اش آن را برای خود جمع آوری می‏کرد [۷۹].

همچنین از ابوبصیر نقل شده که او گفت: همانا اگر دوستتان (جعفر صادق) به دنیا دسترسی پیدا می‏کرد، آن را برای خود بر می‏گزید [۸۰].

او معتقد به امامت موسی کاظم پسر امام جعفر صادق نبود و او را به عدم علم و شناخت درباره احکام دینی متهم می‏کرد [۸۱].

ج- محمد بن مسلم: حال و وضعیت او با حال و وضعیت دو نفر قبلی تفاوت چندانی ندارد.

کشی از مفضل روایت کرده که او گفت: از ابوعبدالله÷شنیدم که می‏گفت: لعنت خدا بر محمد بن مسلم باد! او می‏گفت: همانا خداوند چیزی را نمی‏داند تا اینکه آن چیز به وجود آید [۸۲].

و از ابوصباح روایت کرده است که او گفت: از ابوعبدالله÷شنیدم که می‏گفت: ای ابوصباح، سهل انگاران در دینشان نابود شدند. از جمله سهل انگاران در دینشان، محمد بن مسلم است [۸۳].

از جعفر بن محمد÷روایت است که درباره محمد بن مسلم و زراره گفته است: آن دو از ولایت من بهره‌ای ندارند و از پیروان ما نیستند [۸۴].

د- برید بن معاویه عجلی: او از اصحاب باقر و صادق است. امامیه می‏گویند: او از جمله اوتاد و از پایه‌ها و سرشناسان دین است.

اما کشی از ابوعبدالله ÷ روایت کرده که او گفت: لعنت خدا بر برید و زراره باد! [۸۵].

و از عبدالرحیم قصیر روایت کرده که او گفت: ابوعبدالله به من گفت: نزد زراره و برید برو و به آنان بگو: این چه بدعتی است که ایجاد کرده اید، آیا می‏دانید که رسول الله صفرموده‌اند: «کل بدعة ضلالة...» «هر بدعتی، گمراهی است...» اما برید گفت: به خدا سوگند، هرگز از آن کاری که کرده ام بر نمی‏گردم [۸۶].

این حال و وضعیت موثوق ترین و معتمدترین راویان امامیه و بارزترین همه‌شان است!.

پس حال و وضعیت دیگر راویان که در منزلت پایین تری قرار دارند، چگونه باید باشد؟ بنابراین چنین امری مانع از اعتماد و اطمینان به روایاتشان است و ادعای صحت نسبت آن روایات به ائمه، به عنوان ادعایی صرف و تُهی قرار می‏دهد که قابل اعتماد نیست.

[۶۷] جامع الرواۀ: ۱/۳۲۴. [۶۸] «کسانی که ایمان آورده‌اند و ایمان خود را با شرک نیامیخته‌اند...». [۶۹] رجال الکشی: ص۱۳۱-۱۳۲. [۷۰] همان، ص۱۳۵. [۷۱] همان، ص۱۳۴. [۷۲] همان، ص۱۳۴. [۷۳] همان، ص۱۳۹. [۷۴] همان، ص۱۳۱،۱۳۳،۱۳۹. [۷۵] نقد الرجال، تفرشی، ص۱۳۷. [۷۶] رجال الکشی: ص۱۱۲. [۷۷] رجال الکشی: ص۱۵۵. [۷۸] همان، ص۱۵۲. [۷۹] همان. [۸۰] همان، ص۱۵۴. [۸۱] همان. [۸۲] همان، ص۱۵۵. [۸۳] همان، ص۱۵۶. [۸۴] همان، ص۱۵۱. [۸۵] همان، ص۲۰۸. [۸۶] همان.