اختلاف در عقیده
جای بسی شگفت است که اختلاف میان علمای جعفری مذهب تنها به مسائل فقهی منحصر نشده بلکه به اصول و فروع عقیده هم سرایت نموده است.
زمینه بحث ما در این مورد نیست، زیرا موضع بحث ما مسائل فقهی (مسائل عملی) است. اما بد نیست که اشارهای هر چند گذرا بدان داشته باشیم با این امید که این مسائل به کمک همدیگر تکانی در عقل و اندیشههایشان ایجاد نماید تا اینکه برآوردهایشان در امور نادرست که به عنوان مسلمات در آمده، تصحیح شوند.
صدوق درباره عقاید شیعه کتابی را به نام «اعتقاد الصدوق» نوشته است. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که شاگردش «مفید» آمد و کتابی را به عنوان «تصحیح الإعتقاد» در ردّ کتاب استادش نوشت و در آن حملات شدیدی به وی کرده است، گاهی او را به جهل درباره اخبار و روایات متصف میکند و گاهی به جهل در باره مسالک اعتقادات، و عدم آگاهی درباره دیگر مسائل متصف میکند، از جمله میگوید: «برای کسی که هیچگونه آگاهی و شناختی درباره حقایق امور ندارد، شایسته نیست که بی هدف در آن سخن گوید. چیزی که ابوجعفر در ارتباط با روح و نفس گفته، عین اعتقاد تناسخیه است بدون اینکه خودش هم بداند که این گفته، اعتقاد آنان است. بنابراین در خصوص آنچه که اظهار کرده، جنایت و جرم آن بر خود و دیگران، بسیار بزرگ و سنگین است».
در جایی دیگر میگوید: «آنچه که صدوق نقل کرده و آن را توهم نموده، مذهب بسیاری از فلاسفه ملحد است».
اختلاف علمای جعفری مذهب در مسائل اعتقادی در این حد محدود نمیشود و دامنه گسترده تری دارد. وقتی شریف مرتضی آمد جهت مخالفت کردن با استادش «شیخ مفید» در ۹۵ مسأله عقیدتی، آستینش را بالا زد [۴۸]. این عدد، خیلی زیاد است به ویژه آنکه آنان مدعی هستند که در همه مسائل به معصوم مراجعه میکنند.
اکنون سؤالی را مطرح میکنیم: اعتقاد امام جعفر صادق بر اساس چه مذهبی بوده است؟
آیا او مذهب شیخ صدوق یا اینکه شیخ صدوق مذهب او را داشته است؟ و یا اینکه او مذهب شیخ مفید و یا مذهب شریف مرتضی داشته است؟ و کدام یک از این عالمان مذهب جعفر صادق داشتهاند؟ و راستی اصلاً اینان بر اساس چه مذهبی عقاید خود را بنا نهادهاند؟!!.
اگر اهل تشیع در اعتقادات خود، جعفری مذهب نیستند، پس در چه مسائلی جعفری مذهب هستند؟ و بر چه اساسی این نام را بر خود نهاده و خود را به امام جعفر صادق نسبت میدهند؟
باز اختلاف آنان در مسائل اعتقادی در این حد تمام نمیشود -و در خور آن نیست که تمام شود!- بلکه اختلاف کماکان ادامه دارد به گونهای که یک علامت و نشانه و عادتی شده که انکار ناپذیر است، همان طور که محمد حسین فضل الله میگوید: «ما بر این باوریم که حرکت اجتهاد شیعه میبایستی با همان قدرت و اندازهای که با تفاصیل شرعی مسائل در فروع احکام برخورد کرده، با تفاصیل قضایای عقیده نیز برخورد کند» [۴۹]. بلکه حتی میگوید: «همانا کتابهای تألیف شده در مسائل اعتقادی از جانب علمای مسلمان شیعه، به عنوان یک تفکر نهایی و قطعی در اعتقادات شیعه محسوب نمیشود، زیرا کتابهای مذکور از اجتهادات این علماء در فهم قواعد و نصوصی که فرهنگ تشیع بدان توجه کرده، نشأت گرفته است!!» [۵۰].
[۴۸] مرجعیۀ الـمرحلۀ: جعفر شاخوری، ص۱۲۷. [۴۹] مجلۀ الفکر الجدید، مقالهای از محمد حسین فضل الله. [۵۰] همان.