دفن و احکام متعلق به آن
۸٧- دفن میت واجب است، ولو کافر باشد. در این باره دو حدیث آمده است:
۱-گروهی از اصحاب که ابوطلحه انصاری یکی از آنان است روایت میکنند که: [۲۲۸]رسول الله جدر روز بدر، امر کرد تا جسد ۲۴ تن از سران قریش در خندقی یا چاهی از چاههای بدر انداخته شود، [جز امیه بن خلف، که ورم کرده و لباس زرهیاش پر شده بود، وقتی او را تکان دادند، اجزاء بدنش از هم جدا شد. بنابراین، جسد وی را بحال خود رها کردند و بر جسدش سنگ و خاک ریختند تا پنهان گردد]. معمولاً رسول الله جهرگاه در جنگ علیه دشمن پیروز میشد، تا سه روز در میدان توقف میکرد. روز سوم غزوه بدر، امر کرد تا مرکبش را آماده کنند. سپس به راه افتاد و یارانش او را همراهی کردند و گفتند: حتماً برای انجام کاری تشریف میبرد. رسول الله جبه راهش ادامه داد تا اینکه بر دهانه چاه ایستاد و شروع به ندا دادن نامهای سران کشته شده قریش نمود و فرمود: ای ابو جهل و عتبه و شیبه و ولید! آیا آرزو نمیکنید که کاش از خدا و پیامبرش اطاعت میکردید؟ ما وعده پروردگارمان را حق یافتیم، آیا شما نیز وعده پروردگار را حق یافتید؟ عمرسکه سخنان رسول الله جرا میشنید، گفت: ای پیامبر خدا با جسدهای بیروح و مردهای سخن میگویی؟ مگر آنها میشنوند؟ مگر خداوند نگفته است: تو نمیتوانی که مردگان را بشنوانی؟ رسول الله جفرمود: سوگند به خدایی که جان محمد در قبضه او است، شما سخنان مرا بهتر از آنها نمیشنوید. بخدا سوگند آنها اکنون میدانند، آنچه من به آنها میگفتم، حق بود ولی قادر نیستند به سوالهای من پاسخ بدهند. قتاده میگوید: خداوند در آن لحظه آنها را برای شنیدن سخنان رسول الله جزنده کرد تا تحقیر بشوند و حسرت بخورند.
این حدیث از عمر بن خطاب، عبدالله بن عمر و جمعی از صحابه نقل شده است:
همچنین علی میگوید: وقتی ابوطالب فوت کرد، نزد رسول الله جرفتم و عرض کردم: عمویت، ابوطالب فوت شده است. چه کسی او را دفن کند؟ رسول خدا فرمود: او را دفن کن و تا برنگشته ای، سخن مگو. علیسمیگوید: او را دفن کرده و به محضر رسول اللهجحاضر شدم. رسول خدا فرمود: برو و غسل کن و تا پیش من نیامدی، سخن نگو. علی میگوید: غسل کردم و نزد رسول الله جرفتم. آنحضرت برای من دعا کرد، دعاهایی که آنها را از داشتن شترهای آبستن و سرخ رنگ [۲۲٩]ترجیح میدهم. [۲۳۰]
۸۸- مسلمان در کنار کافر و کافر در کنار مسلمان دفن نشود، بلکه مسلمان در مقبره مسلمانان و کافر در گورستان کفار دفن شود. مساله از زمان رسول الله جتا امروز چنین بوده است و حدیث بشیر بن خصاصیه بر این مسئله دلالت دارد.
او میگوید: همراه رسول الله جدر حالی که دست او را گرفته بودم راه میرفتم... به گورستان مشرکین رسیدیم. فرمود: خوبیهای زیادی از کنار اینها گذشت، ولی آنها محروم شدند. بعد به مقبره مسلمانان رسیدیم. فرمود: اینان خوبیهای زیادی را کسب کردند. در همین اثنا نگاهش به شخصی افتاد که با کفش در میان قبرها راه میرفت. رسول الله جفرمود: ای صاحب دو کفش، وای بر تو، کفشهایت را بیرون آور. آن مرد نگاهی کرد. وقتی رسول الله جرا شناخت. کفشهای خود را بیرون آورد و انداخت. [۲۳۱]
ابن حزم به این حدیث احتجاج کرده که مسلمان و مشرک در یک مقبره دفن نشوند. همچنین راه رفتن با کفش در میان قبور را حرام قرار داده است.
۸٩- سنت است که اموات در مقبره دفن شوند. زیرا رسول الله جاموات را در گورستان بقیع دفن میکرد، روایات متعددی در این خصوص آمده است و واضحترین آنها حدیث ابن خصاصیه است که طی مساله (۸۸) بیان گردید. و هیچ روایتی از پیشینیان نداریم که بر این امر حکایت کند که رسول الله جاموات را در غیر مقبره دفن کرده است. البته شخص رسول الله جدر حجره و خانه عایشه دفن گردید و این از جمله ویژگیهای رسول الله جمیباشد، چنانچه حدیث عائشه بر این امر دلالت دارد که میگوید:
«لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج اخْتَلَفُوا فِي دَفْنِهِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج شَيْئًا مَا نَسِيتُهُ قَالَ مَا قَبَضَ اللَّهُ نَبِيًّا إِلاَّ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي يُحِبُّ أَنْ يُدْفَنَ فِيهِ». [۲۳۲]
ترجمه: وقتی رسول خدا فوت کرد، درباره محل دفن ایشان اختلاف نظر بوجود آمد. ابوبکرسفرمود: از رسول الله جشنیدهام و بخوبی آن را یاد دارم که فرمود: خداوند روح هر نبیای را در محلی قبض میکند که، دوست دارد در آن محل دفن شود. آنگاه آنها رسول الله جرا در همان محلی که بسترش پهن بود، دفن کردند.
هر چند که عبدالرحمن بن ابی بکر ملیکی بدلیل سوء حفظ، موجب ضعف این حدیث شده است، اما حدیث بدلیل وجود شواهد زیر معتبر است:
الف) ابن ماجه، ابن سعد و ابن عدی آن را از طریق ابن عباس از ابی بکر نقل کردهاند.
ب) ابن سعد و احمد از دو طریق منقطع از ابوبکر نقل کردهاند.
ج) امام مالک و از ایشان ابن سعد، با الفاظ بلغنا نقل کرده است.
د) ابن سعد به سند صحیح از ابوبکر بصورت مختصر و موقوف روایت کرده که در حکم مرفوع است.
امام بخاری با استدلال از حدیث «إجعلوا في بيوتكم من صلاتكم و لا تتخذوها قبوراً» دفن میت در خانه و منزل را مکروه دانسته است. امام مسلم به نقل از ابو هریرهسروایت میکند که: «لا تجعلوا بيوتكم مقابر» از ظاهر این حدیث چنین بر میآید که دفن میت در منازل مطلقاً ممنوع است. و آنچه که گذشت به رسول خدا و پیامبران اختصاص دارد.
٩۰- همچنین شهدا از حکم مذکور مستثنی میباشند. چرا که شهیدان در محل شهادتشان دفن میشوند و به مقابر منتقل نمیشوند. در حدیث جابرسچنین آمده است: «رسول خدا جبمنظور قتال با مشرکین از مدینه بیرون رفت. پدرم عبدالله گفت: پسرم! تو در مدینه بمان تا روشن شود که جریان به کجا میانجامد. بخدا سوگند اگر بعد از مردن فکر دخترانم را نمیکردم و مساله حفاظت و حضانت آنان موجب ناراحتی من نبود، دوست داشتم که در جلوی چشمانم، در راه خدا کشته میشدی. جابرسمیگوید: سرانجام عمهام، پدر و دائیام را که به شهادت رسیده بودند در حالی که آنان را بر یک شتر حمل کرده بود، به میدنه آورد تا آنها را در مقبره دفن کند. دیری نگذشت که شخصی به ما ملحق شد و با آواز بلند اعلام کرد: ای مردم! آگاه باشید که رسول الله جبه شما امر میکند تا شهدا را به میدان جنگ برگردانید و در آنجا دفن کنید. جابرسمیگوید: آن دو را برگردانده و در جائی که به شهادت رسیده بودند، دفن کردیم. [۲۳۳]
٩۱- دفن میت در شرایط زیر بدون ضرورت جایز نیست:
الف- دفن در اوقات سه گانه: بدلیل حدیث عقبه که قبلا بیان گردید، حدیث مذکور به صراحت دال بر ممنوعیت دفن در اوقات سه گانه است. ابن حزم در «محلی» نیز چنین فتوا داده است. تأویل لفظ «نقبر» به معنای «نصلی» تاویلی بعید و باطل است. ابوالحسن سندی میگوید: بیتردید، «نقبر» را به معنای «نصلی» قرار دادن بسیار بعید است. این معنی از لفظ حدیث متبادر به ذهن نیست. برخی میگویند: معنی «نقبره» به معنی دفن کردن است نه نماز. واقعیت این است که حدیث، دیدگاه امام احمد را که دفن در اوقات سه گانه را مکروه میداند، تایید میکند.
ب- دفن در شب: بدلیل حدیث جابرس
«أَنَّ النَّبِيَّ ج خَطَبَ يَوْمًا فَذَكَرَ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ قُبِضَ فَكُفِّنَ فِي كَفَن غَيْرِ طَائِل وَقُبِرَ لَيْلاً فَزَجَرَ النَّبِيُّ ج أَنْ يُقْبَرَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ حَتَّى يُصَلَّى عَلَيْهِ إِلاَّ أَنْ يضْطَرَّ إِنْسَانٌ إِلَى ذَلِكَ». [۲۳۴]
ترجمه: رسول الله جدر سخنی پیرامون یکی از اصحاب که در شب فوت کرده و در کفنی ناتمام کفن شده بود از اینکه میت در شب دفن شود، نهی نمود. مگر اینکه نیاز شدید به این کار باشد.
دلیل ممنوع بودن دفن میت در شب، شاید این باشد که ممکن است تعداد نمازگزاران در شب کم باشد. به همین خاطر فرمود: «حتي يصلي عليه»تا نمازگزاران بیشتری بتوانند در نماز جنازه شرکت کنند.
این حدیث از دفن میت در شب منع میکند و مذهب امام احمد نیز طبق روایتی همین است، چنانکه وی در «الانصاف» روایت میکند: «لا يفعله الا لضرورة» یعنی میت در شب، دفن نشود مگر در صورت نیاز شدید. و در روایتی دیگر میگوید: دفن کردن در شب مکروه است. البته روایت اول صحیحتر است. چون، لفظ «نهی» احتمال دارد که به معنی کراهیت باشد، اما اصل در «نهی» تحریم است و در این جا قرینهای که آن را از حرمت به کراهیت برساند، وجود ندارد.
٩۲- دفن کردن در شب، در صورت نیاز شدید مانعی ندارد. حتی روشن کردن چراغ و بردن آن داخل قبر بمنظور آسان شدن عملیات حفر و دفن اشکالی ندارد چنانکه ابن عباس میگوید: «ان رسول الله ج ادخل رجلا قبره ليلا و اسرج في قبره». [۲۳۵]
رسول الله جمردی را در شب دفن کرد (و بمنظور انجام دادن عملیات حفر و دفن) در داخل قبر چراغ روشن نمود.
٩۳- واجب است قبر، باندازه کافی عمیق، عریض و نیکو حفر شود. در این خصوص دو حدیث آمده است:
اول: «عَنْ هِشَامِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ لَمّا كان يّوم آحد (فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَفْرُ عَلَيْنَا لِكُلِّ إِنْسَانٍ شَدِيدٌ) فَكَيفَ تأمُرنا فقال: احْفِرُوا وَأَعْمِقُوا وَأَحْسِنُوا وَادْفِنُوا الاِثْنَيْنِ وَالثَّلاَثَةَ فِي قَبْرٍ وقَدِّمُوا أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا قَالَ فَكَانَ أَبِي ثَالِثَ ثَلاَثَةٍ و كانَ آكثَرهم قرآناًفَقَدَّمَ». [۲۳۶]
ترجمه: روز احد عده زیادی شهید و بسیاری زخمی شدند. عرض کردیمای پیامبر خداج! حفر کردن قبر برای هر کدام مشکل است. شما در این باره چه میفرمایید؟ رسول الله جفرمود: قبر را گشاد، عمیق و خوب حفر کرده، دو و یا سه میت را در آن بگذارید. هر کدام که قرآن را بیشتر فرا گرفته است او را مقدم کنید، راوی میگوید: پدرم از میان سه نفر شهید سومی بود و قرآن را از دو نفر دیگر بیشتر فرا گرفته بود. بنابراین جلوتر از دو شهید دیگر در قبر گذاشته شد.
دوم: مردی از انصار میگوید: برای تشییع جنازه مردی از انصار همراه با رسول الله جاز خانه بیرون رفتیم، من نوجوانی، همراه با پدرم بودم. رسول الله جبر کنار قبر نشست و به گورکن فرمود: قبر را از جانب سر و از جانب پاها گشاد کن و افزود که برای او در بهشت خوشههای زیادی منتظر است. [۲۳٧]
٩۴- کندن لحد و شق [۲۳۸]هر دو جایز است. چرا که در زمان رسول الله جاینها معمول بودند، البته لحد بهتر است و در این خصوص سه حدیث آمده است:
۱- روایت است که در مدینه دو مرد وجود داشت که یکی لحد و دیگری راست گور میساخت. وقتی رسول خدا جوفات کرد، اصحاب استخاره نمودند و گفتند: دنبال آنها کسی را میفرستیم هر کدام زودتر آمد حفر قبر را به او میسپاریم. از قضا کسی که لحد میساخت زودتر آمد و قبر رسول خدا را حفر نمود و برای آن لحد ساخت. (ابن ماجه، احمد و طحاوی)
و این حدیث شواهدی نیز از این قبیل دارد:
۱- «عن ابن عباس قال دخل قبر النبي ج العباس و علي و الفضل و سوي لحده رجل من الانصار و هو الذي سوي لحود قبور الشهداء يوم البدر». [۲۳٩]
ترجمه: عباس، علی و فضل در قبر رسول الله جداخل شدند. مردی از انصار لحد قبر رسول الله جرا آماده کرد. او همان کسی بود که لحد قبرهای شهدای بدر را در روز بدر آماده کرده بود.
۲- عامر بن سعد بن ابی وقاص میگوید: پدرم گفت:
برای من لحد حفر کنید و خشت خام روی آن بچینید. همانطور که، با قبر رسول اللهجچنین کردند. [۲۴۰]
۳- «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج اللَّحْدُ لَنَا وَالشَّقُّ لِغَيْرِنَا». [۲۴۱]
(لحد برای ما و شق (شکافتن) برای دیگران است).
امام نووی در المجموع میگوید: علما بر این اجماع دارند که هم لحد و هم راست گور هر دو مشروع هستند. با این تفاوت که در زمین سخت که در آن خطر ریزش وجود ندارد لحد و در غیر اینصورت راست گور بهتر است.
٩۵- دفن کردن دو یا بیش از دو میت در حالت اضطرار در یک قبر اشکالی ندارد و در این صورت حق تقدم با کسی است که از فضل بیشتری برخوردار بوده است. در این خصوص چند حدیث آمده است:
اول: «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِب قَالَ كَانَ النَّبِيُّ ج يَجْمَعُ بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ مِنْ قَتْلَى أُحُدٍ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ ثُمَّ يَقُولُ أَيُّهُمْ أَكْثَرُ أَخْذًا لِلْقُرْآنِ فَإِذَا أُشِيرَ لَهُ إِلَى أَحَدِهِمَا قَدَّمَهُ فِي اللَّحْدِ وَقَالَ أَنَا شَهِيدٌ عَلَى هَؤُلاَءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَأَمَرَ بِدَفْنِهِمْ فِي دِمَائِهِمْ وَلَمْ يُغَسَّلُوا وَلَمْ يُصَلَّ عَلَيْهِمْ، قال: جابر فدُفن أبي و عمي يومئذ في قبر واحد». [۲۴۲]
ترجمه: رسول الله جدو و سه شهید از شهدای احد را در یک پارچه (که آن را قطعه قطعه میکردند) کفن نمود، سپس فرمود: کدام یک از آنان بیشتر قرآن میداند؟ هنگامی که به یکی از آنها اشاره میشد که قرآن بیشتری فرا گرفته است، او را بر دیگری در لحد مقدم میداشت و میفرمود: من روز قیامت در حق اینها گواهی میدهم. رسول الله جدستور داد تا آنان را با خونهایشان دفن کنند و غسل داده نشدند و رسول الله جبر آنان نماز نخواند. جابرسمیگوید: پدر و عمویم آن روز در یک قبر دفن کرده شدند. [۲۴۳]
دوم: «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ أَنَّهُ حَضَرَ ذَلِكَ قَالَ أَتَى عَمْرُو بْنُ الْجَمُوحِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إِنْ قَاتَلْتُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى أُقْتَلَ أأَمْشِي بِرِجْلِي هَذِهِ صَحِيحَةً فِي الْجَنَّةِ وَكَانَتْ رِجْلُهُ عَرْجَاءَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج نَعَمْ فَقُتِلُوا يَوْمَ أُحُدٍ هُوَ وَابْنُ أَخِيهِ وَمَوْلًى لَهُمْ فَمَرَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكَ تَمْشِي بِرِجْلِكَ هَذِهِ صَحِيحَةً فِي الْجَنَّةِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِهِمَا وَبِمَوْلاَهُمَا فَجُعِلُوا فِي قَبْرٍ وَاحِدٍ». [۲۴۴]
ترجمه: عمربن جموح نزد رسول الله جآمد و گفت: ای پیامبر خدا ج! بفرمائید اگر من در راه خدا قتال کنم و کشته شوم، با پای سالم به بهشت خواهم رفت؟ (پایش لنگ بود) رسول الله جفرمود: بلی. سرانجام او و برادر زادهاش و غلامی از آنان، در روز احد کشته شدند، رسول الله جازکنار او رد شد و فرمود: من تو را در بهشت میبینم که با پاهای سالم در آنجا قدم میزنی. رسول خدا جامر کرد تا آن دو، همراه با غلامشان در یک قبر دفن شوند.
سوم: جابرسمیگوید: پدرم اولین شهید معرکه بود و با او کسی دیگر در قبر دفن گردید. این احادیث بیانگر فضیلت قاری قرآن هستند. حافظ ابن حجر میگوید: این برتری شامل اهل فقه و اندیشمندان نیز میشود. امام شافعی میگوید: به وقت ضرورت میتوان دو یا سه جنازه را در یک قبر دفن نمود و هر کدام که دارای فضل و سن بیشتری است، حق تقدم بر دیگران را دارد. البته نباید زنی را با مردی در یک قبر دفن بکنند و اگر چارهای جز آن نبود، زن را پشت سر مرد دفن نمایند و در میان آنها تودهای خاک قرار بدهند.
٩۶- مردان باید میت را دورن قبر بگذارند، نه زنان. حتی اگر میت زن باشد. چرا که:
۱- در زمان رسول الله جعرف چنین بود و تا امروز عمل مسلمانان بر این منوال است و حدیثی به روایت انسسنیز در این باره در بیان مساله شماره ٩٩ خواهد آمد.
۲- مردان در این کار، از توان جسمی بالاتری نسبت به زنان بر خوردار هستند.
۳- اگر مسئولیت قرار دادن میت، درون قبر به عهده زنان باشد، احتمال کشف عورت آنان در انظار مردان بیگانه وجود دارد.
٩٧- اولیای میت، برای قرار دادن میت به داخل قبر بدلیل آیه ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ﴾[الأنفال: ٧۵]. از دیگران حق تقدم دارند. علاوه بر این، حدیث علیسنیز بدین مطلب اشاره داردکه میگوید: رسول الله جرا غسل دادم. آنچه که در دیگر اجساد میدیدم، در جسد رسول الله جنیافتم. رسول الله جدر حیات و بعد از وفات پاک بود. چهار نفر مسئولیت تدفین او را به عهده داشتند. علی، عباس، فضل و صالح غلام رسول الله جکه لحد را حفر نمود و (بعد از دفن) خشت خام روی آن چید. [۲۴۵]
در روایت ابوداود آمده استٍ: علیسبعد از فراغت از دفن گفت: «انما يلي الرجل اهله»
(کار تدفین و تجهیز میت را خویشاونداناش به عهده بگیرند).
عبدالرحمن بن ابزی میگوید: همراه با عمر بن خطابسبر جنازه زینب بنت جحش (همسر رسول الله ج) نماز خواندم. عمر بن خطابسبا گفتن چهار تکبیر، نماز جنازه را خواند و سپس از ازواج مطهرات درباره اینکه چه کسانی یا چه کسی او را داخل قبر بگذارد، پرسید. راوی میگوید: عمرسدوست داشت که این کار را خودش انجام دهد. آنها گفتند:
همان کسی که در زندگی او را سرپرستی میکرد، ایشان را داخل قبر بگذارد. عمر گفت: راست میگویید.
٩۸- برای شوهر جایز است که امر تجهیز و تدفین همسر خود را شخصاً به عهده بگیرد. بدلیل حدیث عایشهلکه فرمود: رسول الله جدر نخستین روز بیماری خود به خانه من آمد و من دچار سر درد بودم. گفتم: وای سرم. رسول الله جفرمود: چه خوب بود که در حیات من میمردی. من شخصاً تو را غسل و کفن داده و دفن میکردم. گفتم به نظرم در آن روز، نزد یکی از زنانت میروی. سپسرسول الله جچون بیمار بود فرمود: وای سرم! پدر و برادرت را طلب کن تا برای ابوبکر مطلبی بنویسم. و از آن بیمناکم که دیگران آرزوها در سر بپرورانند و بگویند: ما حق تقدم داریم. حال آنکه خدا و مومنان، جز ابوبکر کسی را نمیپذیرند. [۲۴۶]
٩٩- مرد، میتواند میت زن را در داخل قبر بگذارد. بشرطیکه شب قبل با همسرش مقاربت نکرده باشد چه شوهرش باشد چه دیگری، محرم باشد یا غیر محرم. در غیر این صورت مرد بیگانه از محرمی که شب قبل با همسرش مقاربت کرده باشد بهتر است. چنانکه انس بن مالک میگوید: ما در جنازه یکی از دختران رسول خدا شرکت کردیم. آنحضرت در حالیکه در کنار قبر نشسته و از چشمانش اشک جاری بود، فرمود: چه کسی از شما دیشب با همسرش مقاربت نکرده است؟ ابوطالحه گفت: من. رسول الله جفرمود: داخل قبر برو. راوی میگوید: ابوطلحه داخل قبر رفت و دختر رسول الله جرا دفن کرد. [۲۴٧]
طبیعی است که ابوطلحه نسبت به رسول الله جبیگانه بود. ولی از جمله آدمهای نیک و شایستهای بود که در آنجا حضور داشت و مرد محرمی جز رسول الله جدر آنجا حاضر نبود و امکان دارد که رسول الله جو همچنین عثمان بن عفانسبرای قرار دادن میت در قبر معذور بودند. از طرفی دیگر یقیناً خواهرش فاطمه و زنان دیگری از نزدیکانش نیز حضور داشتند. این حدیث بیانگر این مطلب است که زنان حق ورود به قبر و دفن میت را ندارند.
در روایتی دیگر از انسسآمده است:
«أَنَّ رُقَيَّةَل لَمَّا مَاتَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لاَ يَدْخُلْ الْقَبْرَ رَجُلٌ قَارَفَ أَهْلَهُ فَلَمْ يَدْخُلْ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَس الْقَبْرَ». [۲۴۸]
ترجمه: وقتی رقیه فوت کرد، رسول الله جفرمود: کسی که دیشب با همسرش مقاربت داشته، داخل قبر نرود. بنابراین عثمان بن عفانسداخل قبر نرفت.
این حدیث را حاکم از انسسروایت کرده و گفته است: این حدیث، صحیح و مطابق با شرایط امام مسلم است. البته بعضی ائمه اسم دختر رسول الله ج(رقیه) را اشتباه ذکر کردهاند. بخاری در «التاریخ الاوسط» میگوید:
«ما ادري ما هذا؟ فان الرقيه ماتت و النبي ج ببدر لم يشهدها».
این برایم قابل توجیه نیست زیرا، رقیه در زمانی فوت کرد که رسول الله جبرای غزوه بدر، در بیرون مدینه بسر میبرد و در تدفین و تکفین او حضور نداشت.
حافظ در «الفتح الباری» میگوید: اشتباه از حماد بن سلمه است. آن دختر رسول اللهجام کلثوم بود نه رقیه، طحاوی در «المشکل الآثار» این جریان را بطور جزم و یقین متعلق به ام کلثوم دانسته و گفته است ام کلثوم در سال نهم هجری در گذشته است.
۱۰۰- سنت است که میت از قسمت پایین قبر، یعنی از محل پاها داخل قبر گذاشته شود. ابواسحاق در این باره میگوید:
«أوصي الحارث أن يصلي عليه عبدالله بن يزيد فصلي عليه، ثم أدخله القبر من قبل رجلي القبر و قال: هذا من السنة» [۲۴٩]
ترجمه: حارثسوصیت کرد که عبدالله بن یزیدسبر وی نماز بخواند. عبدالله بر وی نماز خواند. سپس از طرف پایین قبر (از محل پاها) او را وارد کرد و گفت: سنت چنین است.
همچنین ابن سیرین میگوید: باری با انسسدر تشییع جنازهای شرکت کردم. انس دستور داد تا او را از قسمت پائین قبر داخل کنند. (احمد و ابن ابی شیبه با سند صحیح)
۱۰۱- میت درون قبر بر پهلوی راست، به سوی قبله خوابانده شود. سرش به طرف راست قبله و پاهایش به طرف چپ قبله باشد. تعامل مسلمانان از زمان رسول اللهجتا به امروز چنین بوده است.
۱۰۲- کسی که میت را در لحد میگذارد، بگوید: «بسم الله وعلی سنة رسول الله»یا «وعلی ملة رسول اللهج» در حدیث ابن عمربدر این باره چنین آمده است:
«ان النبي ج كان اذا وضع الميت في القبر قال: (و في لفظ: ان النبي ج قال: اذا وضعتم موتاكم في القبور فقولوا) بسم الله و علي سنة (و في روايه: ملة) رسول الله ج» [۲۵۰]
ترجمه: وقتی رسول الله جمیت را در قبر میگذاشت میگفت (در روایتی فرمود: هرگاه شما میت را در قبر میگذارید، بگوئید) بسم الله علی سنت یا علی ملة رسول الله ج(به نام خدا و بر شیوه و ملت رسول خدا).
و در روایتی دیگر فرمود: بگوئید:
بسم الله وبالله وعلى ملة رسول الله. (روایت حاکم).
۱۰۳- مستحب است کسانی که هنگام دفن حضور دارند، بعد از بستن لحد هر کدام به پری هر دو دست خود سه بار خاک برداشته، درون قبر بریزد. حدیث ابوهریرهسدر این باره چنین است:
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج صَلَّى عَلَى جِنَازَةٍ ثُمَّ أَتَى قَبْرَ الْمَيِّتِ فَحَثَى عَلَيْهِ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ ثَلاَثًا» [۲۵۱]
ترجمه: رسول الله جبر جنازهای نماز خواند. سپس بر سر قبر رفت و سه بار خاک بر داشت و از جانب سر میت، داخل حفره ریخت.
اما اینکه بعضی از متاخرین میگویند: مستحب است با پاشیدن خاکهای مشت اول بگوید: «منها خلقناكم» و در نوبت دوم بگوید: «وفيها نعيدكم» و در نوبت سوم بگوید: «ومنها نخرجكم تارة اخری»، سخنی است بیاصل و اساس. و حدیثی که از ابوامامه نقل است که رسول الله جهنگام گذاشتن دخترش در قبر، آیه منها خلقناکم را خوانده است، ضعیف و غیر قابل حجت میباشد. و اما اینکه نووی گفته است: گر چه این روایت ضعیف است اما در ترغیب و ترهیب اشکالی ندارد، قابل قبول نیست. زیرا در اینجا شما حکمی را با حدیثی که شدیداً ضعیف و بلکه ساختگی است، تثبیت مینمائید.
۱۰۴- بعد از فراغت از دفن میت، انجام امور زیر سنت است:
۱- قبر، حدوداً به اندازه یک وجب از زمین برجسته شود و قبر هم سطح زمین نباشد تا مشخص گردد و از اهانت محفوظ بماند. در حدیثی از جابرسدر این باره آمده است که برای رسول الله جلحد ساخته شد و روی آن خشت خام چیده شد و مرقد مطهر باندازه یک وجب از زمین برجسته گردید. [۲۵۲]
۲- قبر از بیرون مانند کوهان شتر ساخته شود. حدیث سفیان تمار در این باره چنین است: «رأيت قبر النبي ج و قبر أبي بكر و عمر مسنماً» [۲۵۳]
(قبر رسول الله جو قبر ابوبکر و عمر را دیدم که بصورت مسنم (کوهان شتر) بودند).
و آنچه که از قاسم روایت شده است، معارض با حدیث سفیان تمار نیست. قاسم میگوید: نزد عایشه رفتم و عرض کردم، ای مادر! قبر رسول الله و دو همراهانش را به من نشان بده. ام المومنینلسه قبر را به من نشان داد، آنها نه مرتفع بودند و نه با سنگ و ملاط ساخته شده بودند، و بر آنها سنگریزهای قرمز وجود داشت، که هم رنگ زمین بودند. [۲۵۴]
حاکم، سند این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی آن را تایید کرده است! اما بیهقی گفته است: «انه أصح من حديث التمار»(از حدیث تمار صحیحتر است). ابن ترکمانی دیدگاه بیهقی را رد کرده و میگوید: اصح بودن حدیث قاسم خلاف اصطلاح محدثین است. بلکه حدیث تمار اصح است. زیرا، حدیث تمار در صحیح بخاری نقل شده، ولی حدیث قاسم در هیچ یک از صحاح نقل نشده است.
اما به عقیده من (مولف) این دلیل ابن ترکمانی کافی نیست. زیرا احیاناً سند حدیث مخالف با حدیث بخاری، صحیحتر و قویتر از سند حدیث بخاری است. بنابراین ترجیح حدیث تمار بدون بیان علت حدیث قاسم، موجه نیست. و واقعیت این است که حدیث قاسم بدلیل مستور بودن عمرو بن عثمان بن هانی، ضعیف است. همانطور که حافظ در «التقریب» گفته است. ولی کسی آن را بطور قطع توثیق و تایید نکرده است. لذا تایید صحت آن از جانب حاکم نتیجه تساهل ایشان است و موافقت ذهبی با وی از جمله اشتباهات ذهبی است که برای محققین پنهان نیست.
گذشته از این، اگر حدیث قاسم صحیح باشد باز هم با حدیث تمار معارض نیست. زیرا، در حدیث قاسم لفظ مبطوح آمده و مبطوح بمعنی مسطح نیست، بلکه بمعنی این است که روی آن بطحاء ریخته شده است. یعنی سنگ ریزه. همانطور که در «النهایه» گفته شده خود الفاظ حدیث نیز دال بر همین معنی میباشند: «وهو مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء»(سنگ ریزههایی که رنگ قرمز داشتند و از میدان سرخ رنگی جمع آوری شده بودند). این معانی با مسنم (کوهان مانند) منافاتی ندارد. علامه ابن قیم در «زاد المعاد» با بیان همین معنی دو حدیث را تطبیق داده و گفته است:
«قبره مسنم مبطوح ببطحاء الحمراء لا مبني و لا مطين، و هكذا كان قبر صاحبيه».
(مرقد مطهر بصورت کوهان شتر بود که سنگ ریزههایی از میدان سرخ رنگ بر آن ریخته شده بود و مرقد دو یارش نیز به همین منوال بود).
۳- قبر بوسیله سنگ یا امثال آن علامتگذاری شود تا دیگر خویشاوندان و بستگانش در قرب و جوار او دفن شوند. بدلیل اینکه:
وقتی عثمان بن مظعونسفوت کرد و جنازهاش به مقبره برده شد و دفن گردید، رسول الله جمردی را امر کرد تا سنگی بیاورد. آن مرد نتوانست سنگ را حمل کند. رسول الله جآستین را بالا زد و به طرف سنگ رفت. راوی میگوید: کسی که این جریان را از رسول الله جبرای من نقل میکرد، میگفت: این جریان چنان در خاطره من محفوظ است که گوئی هم اکنون رسول الله جرا میبینم که آستین را بالا زده، سنگ را حمل میکند. سپس رسول الله جسنگ را حمل کرد و در جهت سر میت گذاشت و فرمود: با گذاشتن این سنگ، قبر برادرم را علامت گذاری میکنم و اگر از خویشاوندانم کسی بمیرد، او را در قرب و جوارش دفن میکنم. [۲۵۵]
۴- بعد از دفن کردن هیچگونه کلماتی به میت تلقین نشود. چنانچه امروز در برخی از مناطق رواج دارد و حدیثی که در این خصوص آمده است، صحت ندارد. ابن قیم در «زادالمعاد» و امام نووی و غیره آن را ضعیف دانستهاند. . البته آنچه که از رسول الله جثابت است، این است که بعد از دفن، برای میت دعای استقامت و استغفار شود و به حاضرین نیز امر شود تا برای میت دعای ثبات، استقامت و استغفار کنند. حدیث عثمان بن عفانسدر این باره چنین است:
«كَانَ النَّبِيُّ ج إِذَا فَرَغَ مِنْ دَفْنِ الْمَيِّتِ وَقَفَ عَلَيْهِ فَقَالَ اسْتَغْفِرُوا لأَِخِيكُمْ وَسَلُوا لَهُ بِالتَّثْبِيتِ فَإِنَّهُ الآنَ يُسْأَلُ». [۲۵۶]
(رسول الله ج، هرگاه از دفن میت فارغ میشد در کنار قبرش میایستاد و میفرمود: برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید. چرا که اکنون مورد بازخواست قرار میگیرد).
۱۰۵- در هنگام دفن میت، نشستن در کنار میت و قبر، بمنظور یادآوری و تذکر دادن حاضرین درباره موت و قبر و سایر رویدادهای پس از مرگ، جایز است. حدیث براء بن عازبسدر این باره چنین است:
برای تشییع جنازهی مردی از انصار، همراه با رسول الله جرفتیم. وقتی به گورستان رسیدیم، مردم مشغول حفر لحد بودند. رسول الله جرو به قبله نشست و حاضرین گرد او نشستند. ما چنان بیحرکت به سخنان آن حضرت گوش میدادیم که گوئی بالای سر ما پرندگان نشستهاند. رسول الله جدر حالی که چوب کوچکی در دست داشت و آن را پیش روی خود در زمین فرو میبرد و گاهی بسوی آسمان و گاهی به زمین نگاه میکرد، فرمود:
«استعيذوا بالله من عذاب القبر، (مرتين او ثلاثاً) ثم قال: اللهم إني أعوذبك من عذاب القبر (ثلاثاً)»
(از عذاب قبر، به خدا پناه جوئید. اینرا سه بار فرمود، سپس گفت: پروردگارا! از عذاب قبر به تو پناه میآورم)
سپس فرمود: بندهی مومن، وقتی از این دنیا بسوی آخرت میرود، فرشتگانی با چهرههای درخشانی مانند خورشید از آسمان بسوی او فرود میآیند. آنان کفنها و مواد خوشبوئی از بهشت همراه دارند. تا جائی که چشم مومن کار کند اطراف او مینشینند. سپس، ملک الموت (فرشته موت) میآید و بالای سرش مینشیند و میگوید: ای روح پاک (و در حدیثی دیگر، ای نفس مطمئنه) بشتاب بسوی مغفرت و خوشنودیای که از جانب الله برای تو مهیا شده است. روح آن مومن مانند چکیدن قطره از مشک آب بیرون میشود و فرشته موت آن را میگیرد. (در روایتی آمده: هر وقت روح مومن بیرون میآید، تمام فرشتگان موجود میان زمین و آسمان و تک تک فرشتگان آسمان برای او دعای مغفرت میخوانند. تمام درهای آسمان برای او باز میشوند. دربانان آسمان، تمنا میکنند که آن روح از ناحیه آنها به آسمانها برده شود) وقتی فرشته موت روح او را قبض میکند، فرشتگان حاضر، بلافاصله آن را از او گرفته و در کفنهای بهشتی میگذارند و با مواد خوشبوئی که همراه دارند آن را معطر میسازند. آیه ﴿تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ ٦١﴾[الأنعام: ۶۱].
(فرشتگان ما کوتاهی ننموده و جان او را میگیرند). به همین معنی اشاره دارد. چنان عطر و بوی خوشی از کفنها بیرون میآید که نظیر آن هرگز بر روی زمین دیده نشده است. فرشتگان آن روح را به آسمانها میبرند. از کنار هر گروهی از فرشتگان که میگذرند، آنها میگویند: «ما هذا الروح الطيب»؟ این روح پاکیزه از آنچه کسی است؟ فرشتگان در جواب با ذکر بهترین نامی که او در دنیا داشته است میگویند: فلانی فرزند فلانی است. وقتی به آسمان دنیا (نزدیکترین آسمان به زمین) میرسند، دروازه آسمان گشوده میشود. فرشتگان مقرب هر آسمان تا آسمان دیگر آن را تشییع میکنند تا زمانی که به آسمان هفتم میرسند. خداوند متعال میفرماید: أکتبوا کتاب عبدی فی علیین (کتاب (اعمال) بنده مرا در علیین بنویسید). کتاب او در علیین نوشته میشود. بعد از جانب خداوند حکم میشود: آو را به زمین برگردانید، چرا که من وعده کردهام که: آنان (انسانها) را از زمین آفریده و به زمین برگردانم و بار دیگر آنها را از زمین بیرون بیاورم. هنگامیکه روح بسوی زمین برگردانده شود، و دوباره در جسد قرار گیرد صدای پای دوستان و خویشاوندان خود را که تازه از دفن فارغ شدهاند و بر میگردند، میشنود. بلافاصله دو فرشته بصورت ترسناک نزد او میآیند. او را مینشانند و از وی میپرسند: «من ربك»؟ پروردگارت کیست؟ میگوید: پروردگار من الله است. میپرسند: دینت چیست؟ میگوید: دین من اسلام است. سوال میکنند: این مرد که میان شما مبعوث شده است، چه کاره است؟ میگوید: او رسول خدا جاست. سوال میکنند: در دنیا چه عمل نمودهای؟ میگوید: قرآن خدا را خواندم و به آن ایمان آوردم و آن را تصدیق کردم. آن فرشتگان بار دوم با خشونت تمام همان سوالها را تکرار میکنند. این آخرین امتحانی است که بر انسان مومن عرضه میشود. آیه ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[ابراهيم: ۲٧]. به همین لحظات حساس و خطیر اشاره دارد. مرد مومن همان پاسخها را تکرار میکند. از آسمانها ندا میآید: «بنده من راست میگوید. فرش بهشتی برایش پهن کنید و لباس بهشتی بر او بپوشانید و دری به سوی بهشت برایش بگشایید. آنگاه نسیم خوش بهشت از آن روزنه به مشامش میرسد. و تا جایی که چشمش کار میکند قبرش توسعه داده میشود. سپس مردی زیبا و خوش چهره با لباس خوب و معطر، نزد او میآید و میگوید: رضایت پروردگار و باغهایی که نعمتهای جاودان دارند، بر تو مبارک باد. این همان روزی است که در دنیا به تو وعده داده شده بود. انسان مومن از آن مرد خوش چهره و زیبا سوال میکند: تو چه کسی هستی؟ میگوید: من عمل صالح تو هستم. آنگاه دری از جانب بهشت و دری از جانب دوزخ باز میشود و در حالیکه به دوزخ اشاره میشود، به او گفته میگوید: این (دوزخ) منزل تو بود، اگر در دنیا معصیت میکردی. اکنون خداوند در عوض آن، این بهشت (اشاره به بهشت) را به تو داده است. وقتی چشم آن مرد مومن به نعمتهای درون بهشت میافتد میگوید: پروردگارا قیامت را هرچه زودتر برپا کن تا من سریعتر نزد فامیل و مال خود برگردم. به او گفته میشود: آرام بگیر.
اما بنده کافر (و در روایتی فاجر)، وقتی از این دنیا رخت سفر بسته و راهی دیار آخرت میشود، فرشتگانی با چهرهای بسیار تند و خشن و زشت، در حالی که لباس خشن که از مو بافته و با آتش آمیخته است در دست دارند، از آسمان نزد او میآیند و تا آنجائی که چشم او کار میکند پیرامون او مینشینند. سپس، فرشته موت میآید و نزد او مینشیند و میگوید: ای روح پلید! بسوی خشم و غضب خدا بیرون شو. روح در تمام جسد متفرق میشود. سپس آن روح مانند درخت خاردار که شاخههای زیادی داشته باشد و از میان پشمهای خیس خارج شود، بیرون میآید همراه با بیرون آمدن آن، همه رگهای بدن پاره میشوند. تمام فرشتگان موجود از زمین تا آسمان بر او لعنت میفرستند. درهای آسمان به روی او بسته میشوند. تمام دربانان آسمان تمنا میکنند کهای کاش آن روح از ناحیه آنان به آسمانها برده نشود. فرشته موت روح را قبض میکند، بلافاصله ماموران خداوند که در آنجا حضور دارند، آن روح را از وی گرفته در همان پارچه سیاه و خشن میپیچند و بدترین بوئی که در روی زمین دیده شده است از آن خارج میشود. فرشتگان روح را گرفته و به آسمانها صعود میکنند. به هر دستهای از فرشتگان که میرسند، آنان سوال میکنند: این روح پلید از آنچه کسی است؟ همراهان میگویند: «فلانی فرزند فلانی است». و او را با بدترین نامی که در دنیا از وی یاد میشد، یاد میکنند. وقتی به نزدیکترین آسمان میرسند، از مامورین آسمان میخواهند که دروازه را باز کنند، درهای آسمان برایش باز نمیشود. در اینجا رسول الله جاین آیه را تلاوت نمود:
﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِ﴾[الأعراف: ۴۰].
(درهای آسمان برای آنان گشوده نخواهد شد و آنان وارد بهشت نمیشوند. مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن گذرانده شود).
آنگاه خداوند میفرماید: نام او را در لیست دوزخیان (سجین) و در اسفل السافلین (پایینترین مکان) بنویسد و میفرماید: بنده مرا به طرف زمین برگردانید. چون من وعده کردهام که آنان را از زمین خلق کرده و بسوی آن، برگردانم و برای بار دیگر آنان را از زمین بیرون آورم. آن روح از آسمان به زمین انداخته میشود و به درون جسد خود بر میگردد. در اینجا رسول الله جاین آیه را تلاوت نمود:
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾[الحج: ۳۱] [۲۵٧]
به هر حال روح در جسد برگردانیده میشود. رسول الله ج فرمود: آنگاه که روح به جسد بر میگردد صدای پاهای کسانی که برای دفن او آمدهاند و بر میگردند را میشنود.
سپس دو فرشته به صورت ترسناک نزد او میآیند. با چهرهای خشمناک و عبوس او را مینشانند و از وی میپرسند: من ربّک؟ پروردگارت کیست؟ میگوید: «هاهٍ، هاه لا ادري» (وای وای نمیدانم). سپس میپرسند: «ما دينك»؟ دین تو چیست؟ میگوید: «هاه، هاه لا ادري» (وای وای نمیدانم). سپس از وی میپرسند درباره این مرد که به سوی شما مبعوث شده است، نظرت چیست؟ آن شخص نام رسول الله ج را نمیداند به او میگویند «محمد»! میگوید: «هاه، هاه لا ادري» (وای وای نمیدانم). از مردم شنیدم که او را رسول خدا میگفتند. فرشتگان به او میگویند: تو هرگز ندانستی و اعتراف نکردی. در آن هنگام منادیای از آسمان ندا میدهد: دروغ میگوید: جایگاه او را از آتش فرش کنید و دری از دوزخ برایش بگشایید تا گرمی و تپش دوزخ به او برسد. و قبرش چنان تنگ میشود که پهلوهایش در هم فرو میرود و علاوه بر آن مردی بد قیافه با لباسهای زشت و با بوی بسیار تند و متعفن، نزد او میآید و میگوید: مژده باد تو را آنچه که ناراحتت میکند. این همان روز است که در دنیا وعده آن به تو داده شده بود. میپرسد: تو چه کسی هستی؟ میگوید: من همان اعمال نا پاک تو هستم. به خدا سوگند تو در انجام اطاعت پروردگار بسیارکوتاهی میکردی ولی در ارتکاب گناه شتابان بودی. خداوند نیز پاداش جزای کارهای بدت را میدهد. سپس ماموری نابینا، کر و لال بر او گماشته میشود و چوبی در دست دارد که اگر بر کوه بزند به خاک مبدل گردد. با همان چوب یک ضربه، بر او وارد میکند به طوری که او را خاکستر میکند. خداوند بار دیگر او را به حالت اول برمی گرداند. بار دیگر مورد ضربه قرار گرفته و چنان به آه و ناله در میآید که جز انسانها و جنها، سایر موجودات صدای او را میشنوند. سپس از طرف دوزخ دری برایش باز میشود و فرش آتشینی برایش انداخته میشود. او از ترس مراحل بعدی میگوید: پروردگارا هرگز قیامت را برپا نکن. [۲۵۸]
۱۰۶- بیرون آوردن میت از قبر برای مصلحت شرعی مانعی ندارد. مثلا اگر میت بدون غسل و کفن دفن شده بود و غیره. چنانکه جابر بن عبداللهبمیگوید:
بعد از اینکه عبد الله بن أبی را داخل قبر گذاشته بودند، رسول الله جآمد و دستور داد تا جسد او را بیرون بیاورند. بعد جسدش را روی زانوهای خود گذاشت و آب دهن مبارک خود را بر او فوت کرد و پیراهن خود را بر او پوشانید. جابر میگوید: سپس رسول الله جبر وی نماز خواند. [۲۵٩]
راوی میگوید: خدا بهتر میداند که رسول الله جچرا چنین کردو شاید بخاطر اینکه او در حیات لباسی به عموی پیامبر خدا یعنی عباس داده بود. و در روایت دیگری از بخاری آمده است که رسول الله جبخاطر درخواست فرزند عبدالله چنین کرد.
در روایتی دیگر آمده است: وقتی عبدالله بن ابی فوت کرد: پسرش نزد رسول الله جآمد و گفت: ای پیامبر خدا جاگر شما برای جنازه پدرم تشریف نیاورید، این امر برای همیشه باعث ننگ برای ما میشود. وقتی رسول الله جبه محل دفن رسید، او را قبلاً داخل قبر گذاشته بودند، رسول الله جفرمود: چرا قبل از دفن مرا خبر نکردید؟ آنگاه از قبر بیرون آورده شد، رسول الله جبه تمام جسد وی فوت کرد، یعنی آب دهن مبارک خود را بر جسد وی مالید و پیراهن خود را به تن او کرد. [۲۶۰]
۱۰٧- حفر قبر برای خود قبل از مردن پسندیده نیست. زیرا رسول الله جو یارانش چنین نکردهاند و علاوه بر این انسان نمیداند که در کجا مرگ به سراغش میآید. اگر هدف از این کار آماده شدن برای مردن و آمادگی برای آخرت باشد پس، با انجام عمل صالح بهتر میتوان به این هدف رسید. [۲۶۱]
[۲۲۸] بخاری، مسلم، احمد و نسائی. [۲۲٩] شتر سرخ و سیاه در آن روزگار ارزندهترین سرمایه نزد عرب محسوب میشد. [۲۳۰] احمد و پسرش در زوائد المسند، ابوداود، نسائی، بیهقی و احمد. [۲۳۱] ابوداود، نسائی، ابن ماجه، طحاوی، ابن ابی شیبه، حاکم، بیهقی و طیالسی. [۲۳۲] ترمذی و آن را حدیث غریبی تلقی نموده است. [۲۳۳] به روایت احمد و بخشی توسط ابوداود. [۲۳۴] مسلم. [۲۳۵] ابن ماجه و ترمذی. [۲۳۶] ابوداود، ترمذی و نسائی. [۲۳٧] ابوداود، بیهقی. [۲۳۸] لحد به معنی حفر در پهنای قبر در جهت قبله و شق بمعنی ضریح یعنی حفر در جهت پایین مانند نهر میباشد. [۲۳٩] طحاوی در «مشکل الآثار»، ابن جارود و ابن حبان. [۲۴۰] مسلم، ابن ماجه، طحاوی، نسائی، بیهقی و احمد. [۲۴۱] ابوداود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه طحاوی و بیهقی. [۲۴۲] بخاری، نسائی، ترمذی، ابن ماجه، ابن جارود، بیهقی و احمد. [۲۴۳] مراد عمرو جموح است. گرچه ایشان عموی حقیقی جابر نیستند. اما چون دوست صمیمی پدر او بود، جابر او را عموی خود میدانست. [۲۴۴] احمد با سند حسن روایت نموده است. [۲۴۵] حاکم و بیهقی با سند صحیح و ذهبی نیز با آن موافقت کرده است. [۲۴۶] احمد، بخاری و مسلم. [۲۴٧] بخاری، طحاوی در «المشکل»، حاکم بیهقی و احمد. [۲۴۸] احمد و طحاوی و حاکم و ابن حزم. [۲۴٩] ابن ابی شیبه فی «المصنف، ابوداود و بیهقی. [۲۵۰] ابوداود، ترمذی، ابن ماجه و ابن حبان. [۲۵۱] ابن ماجه. [۲۵۲] ابن حبان و بیهقی و سند آن نیز صحیح است. [۲۵۳] بخاری. بیهقی، و ابی نعیم در «المستخرج». [۲۵۴] ابو داود و حاکم، بیهقی و ابن حزم. [۲۵۵] ابو داود (۲/۶٩) بیهقی (۳/۴۱۲). [۲۵۶] ابوداود (۲/٧۰)، حاکم (۱/۳٧۰) و بیهقی (۴/۵۶). [۲۵٧] حج: ۳۱. یعنی: هر کس که با خدا شرک ورزد گویا (به خاطر سقوط از اوج ایمان به کفر) از آسمان فرو افتاده است ( و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند یا اینکه تند باد او را به مکان بسیار دوری پرتاب میکند. [۲۵۸] ابوداود (۲/۲۸۱) حاکم (۱/۳٧-۴۰) طیالسی و احمد. [۲۵٩] بخاری (۳/۱۶٧) مسلم، نسائی، ابن جارود، بیهقی و احمد. [۲۶۰] احمد (۳/۳٧۱) طحاوی (۱/۱۴/۱۵) و نسائی. [۲۶۱] الإختیارات العلمیة (ابن تیمیه).