نظر مردم در حق دیوان حافظ
دانشمندان قرآنی با دیوانهای طرب و غزل و تصنیف موافق نبوده و آن را مخالف قرآن و اخبار صحیحه میدانند.
اما مردم دیگر: عدهای از خیر و شر آن بیخبر و بیطرفند و میگویند اگر باطل است نام آن را نبرید و عیب و مفاسد آن را نگویید تا خود به خود از بین برود ولی توجه ندارند بعضی از اهل غرض آن را بزرگ کرده و نمیگذارند از بین برود و به ترک ذکرش مهجورگردد؛ زیرا ایشان مطالب مخالف قرآنی را ترویج و کسانی را که به زهد و تقوی و سایر مقدسات دینی بدگویی کنند بزرگ میکنند.
عدۀ دیگر هم کسانیاند که استقلال فکری نداشته و به صرف تقلید از فلان و فلان حافظ را چنین و چنان گویند ولی باید بدانند در اعتقادات حقه و باطله، مسلمان باید تحقیق و جستجو کند.
به هر حال کسانی که اهل فهم و اِدراکند و به تعریف اشخاص قناعت ننمودهاند اگر به عقاید حقۀ صحیحه آشنا باشند به اندک مراجعۀ به دیوان و مختصر رسیدگی روشن میشوند که حق با ما میباشد. ای اهل فضل و دانش و ای برادران اسلامی ما بدانید ما برای انجام وظیفۀ دینی این کتاب را نوشتیم و نظر ما در این مورد بر وجوب روشن کردن افکار است. و چون کسی این واجب کفایی را انجام نداده بر ما واجب شد که اقدام نماییم اگر کسی بیدار و هشیار باشد ضرر و خطر دیوانهای عشقی و میخواری و مخالف عقل را میداند و هدف ما در این اقدام بیداری مردم است چنانکه گفتهایم:
با بیخبر بگویید آئین حقپرستی
مگذار تا بمیرد در حال جهل و مستی
اکنون کسانی که استقلال فکری دارند به طور بیطرفانه این گفتگوی ما با حافظ را بررسی کنند و عقل و دین خود را به داوری حاضر، و اشعار ما را بسنجند سپس اگر دیدند گفتار ما صحیح است مردم را آگاه کنند. هرکس استقلال فکری داشته باشد درک میکند بسیاری از شعرای معروف مصداق آیۀ ﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ٢٢٤﴾[الشعراء: ۲۲۴] میباشند.
در اینجا تذکر چند نکته لازم است:
۱- حافظ تقریباً شصت سال عمر خود را صرف شاعری نموده و بیشتر این مدت را به حکّ و اصلاح و زینت اشعار خود پرداخته ولی ما عمر خود را صرف خیالات شعریه نکردهایم و استاد این فن هم نبودیم و فقط در مدت یک ماه حافظ شکن را سروده و به وزن غزلهای حافظ جواب او را دیدهایم. حافظ همت خود را بیشتر برای دریافت جایزه صرف آرایش اشعار نموده ولی ما با گرفتاریهای زیاد و بدون توقع جایزه این کار را نمودیم و ادعا نداریم اشعار ما بدون نقص است. پس خواننده باید فواید این کار را در نظر بگیرد و خردهگیری نکند.
۲- غزلهایی که در بیشتر از نسخ دیوان حافظ و نسبتِ آن به حافظ مسلم بوده ما ذکر نموده و انتقاد کردهایم و از آنچه در اکثر نسخ نبوده و یا مورد توجه نبوده صرفنظر نمودیم.
۳- آقای شیخ جواد محولاتی خراسانی غزلیاتی چند در برابر حافظ در دسترس ما گذاشته که بدین وسیله از ایشان تقدیر میشود. و چون در غزلیات ایشان قافیه مکرر بوده نخواستیم قلم ببریم. و نیز در بعضی از موارد ما شعر و مصرعی از حافظ نقل نموده و در اشعار خود گنجانیده و به همان قافیه جواب دادهایم لذا مکرر به نظر میرسد درحالی که ما قافیه را مکرر نکردهایم و اشکال بر آن بجا نیست.
۴- اگر کسی بخواهد از مذهب و مشرب و حال حافظ کاملاً آگاه گردد بکتاب رضوان الاه و یا کتاب شعر و موسیقی ما مراجعه کند، اگرچه در خود دیوان حافظ مذهب و مشرب و هویت او کاملاً برای اهل علم و دانش آشکار است.
۵- منظور ما از دیوان حافظ شکن ترویجِ کار و صنعت و علم و دانش و دفع استعمار بوده لذا هر جا حافظ از دلبر عیار و غمزۀ نگار گفته ما از صنعت و کار گفتهایم و جائی که از عشق و مستی و پیرپرستی دم زده ما به عقل و هوش و خدا پرستی تحریص کردهایم، و در هر غزل ببعضی از اشعار حافظ که مورد اعتراض ما بوده اشاره شده، اول اشعار حافظ را بعنوان حافظ ذکر نموده و بعد بعنوان حافظ شکن جواب دادهایم تا خواننده ببیند و ندیده قضاوت نکند.
۶- علماء شیعه یزید را کافر میدانند برای خواندن اشعار ابن الزبعری که دارای طعن بدیانت بود مانند شعر ذیل:
لَعِبَت هاشِمٌ بِالمُلك فَلا
خَبرٌ جاءَ ولا وحی نَزَل
با این حال بسیار مورد تعجب است که شعراء معروفرا مسلمان بدانند؛ زیرا اینان هزاران طعن و تمسخر بدین دارند که بدتر و صریحتر از اشعار یزید است چگونه اهل اسلام این شاعران را با این همه کفریات تکفیر نکرده بلکه بآنان ارادت میورزند البته این نیست مگر از بیخبری آیا ندیدهاند که حافظ میگوید:
منکه امروزم بهشت نقصد حاصل میشود
وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم
بخلدم دعوت ایزاهد مفرما
[۵]
که این سیب زنخ زان بوستان به
چون طفلان تا کی ای واعظ فریبی
بسیب بوستان و جوی شیرم
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
و هزاران شعر مانند اینها در تشبیه خدا بخلق و وحدت وجود و جبر و انکار قیامت، با اینکه پیغمبر اسلام و امام فرمودهاند هرکس خدا را تشبیه بخلق کند و یا قائل بجبر شود و یا توهین بامور دین کند کافر و مشرکست. اشعار این شعراء بدتر از اشعار ابن سعد و یزید است؛ زیرا یزید شعر دیگری را میخوانده ولی اینان از خود انشاء کردهاند. اشعار یزید مهجور و متروک شد اما اشعار این هر روز با آب و تاب چاپ و منتشر میگردد.
۷- اگر در زمان ما شعر و عرفان از حافظ بسیار تعریف کرده و او را قطب العرفاء و بزرگترین عاشق حق میشمرند چون هویت و چگونگی اشعار او معلوم گردد خردمندان متوجه میشوند که اهل عرفان چه میگویند و مرام ایشان چیست و دیگر گول عرفان بافان را نمیخورند و بدام نمیافتند البته ما به کسی که حاضر بشنیدن حرف حسابی نبوده و استقلال فکری نداشته و علاقۀ به امور دینی ندارد کاری نداریم.
۸- باید دانست که در دیوان حافظ یک غزل در نشر حقائق و امر به معروف و ترقی بشری نیست بلکه همه جا ترغیب بگناه و ترویج باطل کرده و اگر شعری در دیوان حافظ باشد خوش ظاهر چون ما بعد و ما قبل آن را بنگرید معلوم میشود هدف شاعر از همان شعر خوب ترویج باطل بوده مانند آنکه میگوید:
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ایجان این دمست تا دانی
اما چون شعر بعد آن را ببینی میدانی که هدف او آنست که تعجیل کن ببادهنوشی و میخواری.
و همچنین اگر از ترحم و انفاق گفته مقصود و هدف او تحریک فلان شاه یا فلان وزیر بوده بدادن صله و انعام و مانند اینها، ما تمام دیوان حافظ را ملاحظه کردیم و جز این نیافتیم.
۹- اگر کسی بگوید چگونه بعضی از علما و دانشمندان شیعه در کتب و کلمات خود استشهاد بشعر حافظ و امثال او کردهاند آیا آنان متوجه نشده و فقط شما متوجه شدهاید جواب آنست که بسیاری از علما و حتی امام و پیغمبر گاهی استشهاد به اشعار کفار میکردهاند؛ استشهاد به شعری دلیل بر خوبی شاعر و دیوان او نمیشود مثلاً دانشمندی یک شعر معروفی را مناسب مطلب خود دیده و نقل کرده چه بسا نمیداند آن شعر از کیست و نمیداند شاعر برای که گفته پس حاشا که این دانشمند قصد امضاء باقی اشعار او را داشته باشد بلکه اصلاً ممکن است قبل و بعد شعر شاعر را ندیده تا نقص آن را بیابد و متوجه قصد سوء شاعر شود.
بهر حال ما اشعار حافظ را بنظر خواننده میگذاریم تا خود قضاوت کند، ما زورگوئی نکردهایم تا کسی اعتراض کند و اگر کسی اشکال و ایرادی بما داشته باشد و حق باشد البته بجان میپذیریم و بلکه جبران میکنیم.
۱۰- ما تمام اشعار غزل را از هر غزل ذکر نکردهایم از حافظ تا حجم کتاب زیاد نشود ممکن است خود خواننده بدیوان حافظ مراجعه کند و باقی غزل را در تحت نظر بگیرد. در حقیقت این حافظ شکن توضیح بسیاری از اشعار حافظ است که در چه موضوع و در چه مورد و چه کسانی گفته. ما به اقرار خود او اخذ کردهایم پس مریدان حافظ نباید کاسۀ گرمتر از آش باشند مثلاً خود حافظ قائل به جبر است و بدبختی و بدنامی خود را از قضا و قدر الهی میداند و میگوید:
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
مطَلب طاعت وپیمان وصلاح از منِ مست
که به پیمانهکشی شهره شدم روز الست
ولی مریدان او اقرار او را نمیپذیرند و او را شیعه و اهل صلاح و طاعت میدانند، ضمناً باید دانست که دیوان حافظ به اختلاف نسخهها هر غزلی نسبت بغزل دیگر تقدیم و تأخیر دارد ممکن است غزلی را که ما مقدم داشتهایم در نسخۀ دیگری مؤخر باشد خواننده باید تمام غزلهائی که با غزل مورد نظر او در حرف آخر مشترکست ملاحظه نماید تا غزل مقصود خود را پیدا کند.
۱۱- ما بکسانی که شاعران را از خطا و هوا و هوس دور میدانند خصوصاً بطرفداران حافظ میگوئیم شما هر شعری که در آن فسق و فجور و یا کفری باشد حمل بصحت و تأویل میکنید و یا میگوئید ما نمیفهمیم بیائید و همین معامله را نیز با اشعار ما بنمائید یعنی اگر ما بشاعر میخوار هرزه گو بدگوئی کردیم شما تأویل و حمل بصحت کنید و بدتان نیاید، شما بدگوئی بهزاهد و فقیه و بهشت و کوثر را تأویل میکنید بدگوئی ما را نسبت بکافر و فاسق بطریق اولی حمل بصحت کنید و به دشمنی و عصبیت برنخیزید. به اضافه بسیاری از زشتی و فسق شعرا قابل تأویل نیست شما میگوئید مقصود از رخ زیبا و شاهد رعنا که حافظ گفته ذات پاک خدا و تجلیات اوست اما چون با شعار حافظ مراجعه میکنیم میبیینیم او میگوید مقصود من امردان و مهوشان بشریست؛ زیرا او میگوید: پسران و مغبچهگان سرمست شنگول سیمین تن سیمین ذقن سیمین بناگوش چابک کلهدار ترک قباپوش دلیر بخون صنم جگر گوشۀ مردم که با زر و سیم باید دست در کمر آنان نمود و هم آغوش شد همان دلبر دین برِ دانش برِ بیوفای جفاکار سنگین دل ستمکار ناخلف پیمانشکن کافردل سرگردان میخور کافر کیش کمان ابرو. آیا این نشانهها کافی نیست در فهمیدن مقصود شاعر و آیا این نشانهها در خدا است و آیا چگونه میتوانید این هرزگی را رفو و یا تأویل کنید.
۱۲- بعضی از طرفداران شعرا بزور فکر میخواهند زشتی گفتار شعرا را رفو کنند و آمدند اصطلاحاتی از پیش خود جعل کردهاند و بشعر بستهاند ولی باید گفت زشتی گفتار شعرا قابل رفو نیست و جعل اصطلاح کار باطل و کجروی دیگریست؛ رفو که نشد که هیچ بلکه بدتر شد؛ زیرا اگر بگوئیم مقصود شاعر از شاهد زیبا امردان و مهوشان بشری است فسقی برای او ثابت کردهایم ولی اگر بگوئیم مقصود او خدا است و این خط و خال و قر و غمزه را بخد بچسبانیم وارد کفرش نمودهایم؛ زیر این گفتارها نسبت بخدا کفر و زندقه است پس باید گفت:
[۵] در نسخۀ دستنویس علامه برقعی/این بیت همانطور که مشاهده میفرمائید اینگونه آمده است: بخلدم دعوت ایزاهد مفرما. اما در بیشتر نسخههای دیگر از آنجمله دیوان حافظ با تصحیح و مقدمۀ محمد بهشتی این طور آمده: بخلدم زاهدا دعوت مفرمای. که تغییرات خیلی اندک است، و ما از این ببعد به اینگونه تغییرات اشاره نمیکنیم؛ اما هر جا تغییر کلی و خیلی فاحش باشد در حواشی آنرا متذکر خواهیم شد.