در نقصان عقول و احتیاج بشر در الهیات بتأیید انبیاء و وحی الهی
عقول این بشر چون هست ناقص
در ادراک حقائق نیست خالص
بعقل خود چو استقلال جستند
ره ادراک حق بر خویش بستند
چو عقل خویش را قاصر ندیدند
بخود هریک طریقی برگزیدند
همه این اختلافات از عقول است
خطاها در تخطی از رسول است
یکی شد فلسفی لایبالی
یکی شاعر ز افکار خیالی
یکی صوفی و وحدت
[۸]اعتقادش
یکی پسند حلول و اتحادش
همه کور و کرانند اندرین راه
همه با وهم میگویند الله
همه با دین حق کردند بازی
یکی با عشق دیگر شعرسازی
یکی شد غرق اندر وهم عرفان
یکی از فلسفه بافد بدکان
یکی بافد بهم چون سبزواری
یکی دارد ز اسفارش خماری
یکی اوهام را نامیده برهان
همی اسفار او شد ضد قرآن
یکی زد طعن بر آیات و اخبار
که تقلید است اخذ وحی و آثار
برای رشدشان حق نقشۀ ریخت
رسولان و امامان را بر انگیخت
رسولان را معلم حق فرستاد
عقول و انبیا شاگرد و استاد
هر آن شاگرد کز استاد بگریخت
بوهم خود هزاران نقش بد ریخت
قال علی÷: «مَن استقلّ بِعَقلٍ ضَلّ» [۹]تعجب از آنکه مذهب انبیاء را فرا نگرفته دنبال فلاسفه میرود و بخیال آب بسراب میافتد.
گمان کردند عقل از خود تمام است
بهر ره پا گذارد بر مرام است
گمان کردند تعقیب از رسولان
بود تقلید نی تحقیق و امعان
ندانستند کاین تأیید عقل است
نه تقلید است کان بر محض نقل است
عجب زآنان که مسلم خویش خوانند
تعلّم ز انبیاء تقلید دانند
نشد تقلید نقل فیلسوفان
بشد تقلید اخذ گفت قرآن
نشد تقلید اخذ وهم یونان
ولی تقلید شد نقل از رسولان
مگر گفتار حق خالی ز عقل است
و یا اوهام والاتر ز عقل است
[۸] اشاره به عقیدۀ وحدت الوجود (از عقاید و خرافات صوفیه) است، نه اتحاد و همدلی بین مسلمانان. [۹] کسی که مستقلانه به عقل خویش عمل کند (و شریعت را کنار بگذارد) گمراه شده است.