سنت و رفتار صحابه:
دکتر محمد عجاج خطیب در این مورد میگوید: در کنار معنی قدیمی که واژه سنت بر آن دلالت دارد، علما (محدثین و اصولیین و فقها) گاهی واژه سنت را بر رفتار یاران رسول خدا جهم اطلاق کردهاند با صرف نظر از اینکه سخن از آن رفتار در قرآن هم آمده باشد و یا از مأثورات روایت شده از پیامبر جگرفته شده باشد.
یکی از آشکارترین اموری که به این شیوه در سنت مطرح شده است حد شراب است، چون در زمان پیامبر جتوبیخ شراب خوار معین نشده بود و گاهی چهل تازیانه میزدند، و گاهی هشتاد ضربه تازیانه و چون عمرس [۷۸]در زمان خلافت خود در این باره با مردم مشورت کرد، عبدالرحمن پسر عوف [۷۹]سگفت کمترین حد هشتاد ضربه است، و علی [۸۰]گفت بهتر است هشتاد ضربه بزنیم؛ چون هر گاه شراب نوشید مست میشود، و هر گاه مست شد هذیان میگوید، و اگر هذیان گفت بهتان میگوید، در نتیجه عمرسدر حد شراب خوار هشتاد ضربه زدند. [۸۱]
در خصوص مساله لزوم ضمانت صنایع هم این سنت خلفاسو حکم ایشان بود که ملاک عمل قرار داده شد، علیسمیگوید این فقط به خاطر مصلحت مردم است. چون مردم احتیاج به سفارش ساختن وسایل دارند، و اگر صنعتگران ضامن و عهدهدار کیفیت سفارشات مردم نباشند کم توجهی و بیمسئولیتی در نگهداری اشیاء مردم به وجود میآید، که منجر به خسارت دیدن اشیاء آنان میشود. [۸۲]مساله مشابه دیگر مساله جمع آوری قرآن در زمان خلافت ابوبکر است که با پیشنهاد عمرس [۸۳]انجام پذیرفت. مسائل دیگری همچون واداشتن مردم به خواندن قرآن به یکی از قرائتهای هفتگانه، تنظیم دفاتر خزانهداری، و چیزهایی از این قبیل هم بوده است که نگاه مصلحتی خلفا به جامعه، آنها را اقتضا میکرد. [۸۴]
اما چیزی که دلالت بر کاربرد سنت به این معنا را میکند، فرموده پیامبر جاست که عرباض پسر ساریه [۸۵]سروایت کرده که روزی رسول خدا جنماز صبح را با ما خواند و سپس رو به حاضرین کرد و موعظه رسایی فرمودند که چشمها را گریان و قلبها را لرزان کرد، آنگاه یکی از صحابه گفت: ای رسول خدا جمثل اینکه موعظه خداحافظی است به ما چه سفارشی میفرمایید؟ پیامبر فرمودند: «اوصیكم بتقوی الله عزوجل و السمع و الطاعة، و ان كان عبداً حبشیاً، فانه من یعش منكم بعدی فسیری اختلافاً كثیراً فعلیكم بسنتی و سنة خلفاء الراشدین المهدیین، و تمسكوا بها و عضوا علیها بالنواجد، و ایاكم و محدثات الامور، فان كل محدثة بدعة، و كل بدعة ضلالة» [۸۶]
(شما را به تقوای خدای متعال و شنوایی و فرمانبرداری از او وصیت میکنم، گرچه امیر شما غلامی حبشی باشد، چون اگر کسی از شما بعد از من زنده بماند اختلافات بسیاری را میبیند، پس واجب است از دستورات من و خلفای راشدین و هدایت یافته بعد از من پیروی نمایید، و آن را با چنگ و دندان بگیرید، و از نوآوری در دین بپرهیزید، چون هر نوآوری در دین بدعت است و هر بدعتی گمراهی است) [۸۷].
در روایتی دیگر که عبدالله بن عمرسنقل کرده است آمده است که رسول خدا فرمود: «قال رسول الله جان بنی اسرائیل تفرفت علی اثنتین و سبعین ملة، و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین كلهم فی النار الا ملة واحدة، قالوا: و من هی یا رسول الله قال: ما انا علیه و اصحابی» [۸۸]
(رسول خدا جفرمود: بنی اسرائیل بر هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، و امت من بر هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند، همه وارد آتش میشوند مگر یک گروه، عرض کردند: آن گروه کدام است یا رسول الله جفرمود: آن گروهی که بر راه من و اصحابم گام بر میدارد). [۸۹]
و همچنین استدلال آوردهاند که سلف صالح میگفتند: «سنت عمرین» یعنی سنت ابوبکر و عمر ج. علاوه بر اینها ابن عبدالبر با نقل از مالک بن انس÷روایت کرده است که عمر بن عبدالعزیزسفرمود: [۹۰]
«رسول خدا جو زمامداران پس از او برنامهای را پایهگذاری کردهاند که پذیرفتنش مساوی با تصدیق کتاب خدا و اطاعت کامل او و تقویت دین خداست هر کس که بدان عمل کند هدایت یافته است، هر که از آن یاری جوید یاری میشود اما مخالفت با آن عدول از طریق مؤمنان است، و کسی که به آن پشت کند خداوند هم از او روی بر میگرداند، و داخل جهنمش میکند و چه سرنوشت ناگواری!» [۹۱]
البته اگر به رفتار اصحاب لفظ سنت اطلاق میشود این به این معنا نیست که سنت در صدر اسلام به معنای عادات و آداب و رسوم موروثی جامعه عربی جاهلیت بوده است که بعداً به اسلام نقل شده است چنانکه گلدزیهر و همفکرانش گفتهاند چون این ادعاها چنانکه دکتر اعظمی میگوید اساسا با آنچه نصوص مورد اعتماد مستند و مستدل میگویند مخالفت ریشه ای دارد. امام احمد در مسندش از سالم [۹۲]روایت کرده است که عبدالله بن عمر [۹۳]به رخصتهای نازل شده در قرآن و تأیید شده با سنت رسول جدر مورد حج تمتع [حج اکبر] فتوا داده بود. دستهای به ابن عمر اعتراض میکردند که چگونه با پدرت عمر مخالفت میکنی که از این امر نهی کرده است، عبدالله به آنها میگوید: وای بر شما آیا از خدا نمیترسید اگر عمر در زمان خود از آن نهی کرد از روی مصلحت و خیرخواهی بود و مقصودش کامل نمودن حج عمره بود. اما چرا آن را حرام میدانید؟ در حالی که خدا حلالش کرده است و رسول خداآن را انجام داده است آیا سنت رسول خدا جبرای پیروی سزاوارتر است یا سنت عمر؟ [۹۴]
این نشان میدهد که واژه سنت در صدر اسلام مترادف با همان سنت پیامبر جبود نه با عادات و رسوم معروف و موروث جاهلی. چون اگر سنت همان شاخصهای شایع و قالبی جامعهی جاهلیت بود، در آن صورت چگونه این گفته ابن عمر [۹۵]قابل توجیه خواهد بود؟
پس اگر سنت چنانچه گذشت به اعمال و عملکرد اصحاب رسول خدا جقابل اطلاق است پس به راحتی میتوان به آنچه از رفتار عملی رسول اکرم جبرای ما روایت شده است لفظ سنت را اطلاق کرد. اما حدیث آن اخباری است که از گفتار و رفتار و تقریرات و ویژگیهای پیامبر ج... به ما رسیده است.
با توجه به این توضیحات حال میتوانیم بفهمیم که چرا علما دربارهی عالمان برجسته گفتهاند که مثلا فلان شخص «امام در حدیث» و یا «امام در سنت» و یا «امام در هر دو علم حدیث و سنت» است و مقصودشان از این مورد اخیر آن است که وی هم عالم به علم حدیث است و هم آگاه از علم سنت یعنی متعهد به اجراء و جاری کردن آن بر زندگی خودش است.
سنت به این معنی آخر دقیقا نقطه مخالف آن بدعتی که رسول خدا جآن را مساوی با گمراهی نامیده است. چون بدعت هیچ ربطی به شریعت ندارد، هر گمراهی داخل در آتش میگردد. با توجه به این امر میتوانیم فرموده رسول خدا جبفهمیم که: «من أحدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد» [۹۶]یعنی «هر کس چیزی را وارد این دین ما نماید که در آن نباشد مردود است.» همچنین با توجه به همین معنی میتوانیم گفته عبدالرحمن ابن مهدی [۹۷]را - که یکی از دانشمندان بیهمتا هم در علم حدیث و هم در دانش «سنت» است بفهمیم. آنگاه که ازایشان درباره مالک بن انس، و اوزاعی [۹۸]، و سفیان بن عیینه [۹۹]سؤال شد پاسخ دادند: اوزاعی در سنت امام است اما در حدیث خیر، و سفیان در حدیث پیشوا و امام است اما در سنت چنین نیست، اما مالک هم در سنت و هم در حدیث پیشوا و امام است.
جواب عبدالرحمن بن مهدی دلالت آشکار دارد بر اینکه سنت در اسلام -در این استعمال - ناظر به جنبه عملی اسلام است، اما دانش حدیث ناظر به جنبه نظری آن و به طور مشخص به بررسی گفتار و رفتار و تقریرات روایت شده از رسول خدا جعنایت دارد.
بدین جهت است که میگویند: فلانی صاحب سنت و فلانی صاحب بدعت است، «اولی» به خاطر پیروی از راهنمایی پیامبر جو «دومی» به خاطر سعی و تلاش در وارد کردن چیزی به دین که در آن نیست. [۱۰۰]
دکتر صبحی صالح میگوید: از این عجیبتر آن است که یکی از این دو مفهوم در تایید و پشتیبانی مفهوم دیگر مورد مطالعه قرار میگیرد گویی این دو از هر جهت با هم متفاوت و مغایر هستند تا جایی که ابن ندیم روا دانسته که کتابی با عنوان «سنت به گواهی حدیث» تألیف نماید. [۱۰۱]
جدا کردن دیگری بین حدیث و سنت صورت گرفته و آن نظری از علامه کتانی است که مطابق آن موقوفه سنت نیست بلکه حدیثی است. [۱۰۲]
دکتر محمد صباغ هم در حاشیه ای بر تقسیم بین سنت و حدیث در گفته امام عبدالرحمن بن مصدی میگوید: و اما این تقسیم بعدهاً مدت زیادی دوام نیاورد، و دو واژه مترادف هم شدند، ما نیز این طرح این تقسیم را فقط به خاطر فهم و توضیح عبارت مطرح شده از طرف ابن مهدی روا دانستیم و بس. [۱۰۳]
بنابراین مقصودم از سنت در اینجا: آن چیزی است که علمای حدیث اراده کرده و بیشترشان همان را دنبال کردهاند یعنی: اقوال و افعال و تقریرات و ویژگیهای فطری و اخلاقی پیامبر جبهمراه سیره، تاریخ غزوههای او هم قبل از بعثت مانند خلوت گزینی شان در غار حرا [۱۰۴]و اخلاق شایسته و رفتار نیکویشان که روشنگر احوالشان بوده است؛ و مانند سخن ام المؤمنین حضرت خدیجهسکه به ایشان جمیگوید: به خدا قسم که خداوند هرگز تو را گمراه نمیکند، چرا که براستی تو صله رحم را به جا میآوری، بسیار مهمان نواز هستی، از بینوایان و مستمندان دستگیری میکنی، در مصیبتهایی که از طرف حق تعالی نازل میشود به یاری مردمان میشتابی. [۱۰۵]
و یا اینکه وی امی بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت، و با راستگویی و امانتداری و حسن خلق و صفات خیر دیگری معروف بوده است که در اثبات نبوت شان بسیار از آنها بهره گرفته میشد چنانکه در حدیث مشهور هرقل اتفاق افتاده است. [۱۰۶]
این چنین اموری است که علما را بر آن داشته آنچه را هم که با قبل از بعثت پیامبر جارتباط داشته جزء سنت آن حضرت قرار دهند؛ پس سنت نزد آنان عبارت است از هر چیزی که مربوط به پیامبر جبوده است چه قبل و چه بعد از بعثت که عمل صحابه هم داخل در این تعریف میشود. و این کاملترین تعریف سنت [۱۰۷]است. سنت به این معنی نزد آنان با حدیث پیامبر جمترادف و هم معنی است. [۱۰۸]
تا اینجا بطلان و بیاساس بودن گفته گلدزیهر در کتابش (دراسات محمدیه) آشکار میشود که بر اساس آن باید اصطلاح «حدیث» و اصطلاح «سنت» را از هم جدا دانست. [۱۰۹]چون این دو کلمه دارای معنای واحدی نیستند بلکه سنت به منزله دلیل برای حدیث [۱۱۰]میباشد. گلدزیهر با این گمان خود تفاوتی میان معانی لغوی و معانی اصطلاحی دو واژه حدیث و سنت قائل نشده است به همین جهت است که او به علت بیتوجهی به اصطلاحات علمای شرع موضوعات را با یکدیگر خلط کرده است، به طوری که حتی اظهار میدارد که وجود اختلاف در معنی کلمه (حدیث) و (سنت) گویای نوعی آشفتگی در اندیشه مسلمانان است، و ما این اصطلاحات را کمی پیش کاملاً بررسی کردیم، و دیدیم که او هیچ اهمیتی به اصطلاحات علما نداده است، و حتی اندکی هم به معنای واقعی آنها نزدیک نشده است.
و گفتهاش که (سنت به منزله نشانه و دلیل حدیث) است ناشی از اعتقادش به وجود فرق میان حدیث و سنت است که او را مرتکب اشتباه کرده است. اتفاقا عکسش درستتر است، یعنی حدیث دلیل سنت است، ولی آنها در اصطلاح علمای اصول به یک معنی هستند. از همین روست که مثلا میگویند: این سنت از رسول جثابت شده و آن سنت مثلا از او ثابت نشده است.
اولی: نظر به اینکه از رسول گرامی جثابت شده است که ایشان آن کار را گفته است یا انجام داده است، پس راه اثبات آن برای پیامبر وجود حدیث شریفی است که شاهد و گواه صدور آن امر باشد.
دومی: نظر به اینکه ما حدیثی اعم از گفتار و رفتار و تقریر پیامبر جنداشته ایم که آن را تأیید نماید، پس چنین سنتی حالت الزام ندارد. همچنین اگر گفته شود: سنت این طور است، و یا این چنین در سنت آمده است، همه اینها دلیل شرعی الزام آور است؛ چون این امور به نحوی از انحا از پیامبر ثابت شده است. [۱۱۱]
خداوند متعال والاتر و آگاهتر است.
[۷۸] عمر بن خطاب: صحابی بزرگوار شرح حالش در اصابة ۳/ ۵۱۸ شماره ۵۷۵۲، و استعیاب ۳/ ۱۱۴۴ شماره ۱۸۷۸ و اسد الغابة ۴/ ۱۳۷ شماره ۳۸۳۰، و تذکرة الحفاظ ۵/ ۱ شماره ۲، و طبقات الحفاظ ص ۱۳ شماره ۲، و تاریخ الصحابة ص ۲۳ شماره ۲، و مشاهیر علماء الامصار ص ۱۰ شماره ۳، و تجرید اسماء الصحابة ۱/ ۳۹۷ موجود است. [۷۹] عبدالرحمن بن عوف: صحابی گرامی، شرح حالش در اصابة ۴۵۶/ ۲ مشاره ۵۱۹۵ و استیعاب ۲/ ۸۴۴ شماره ۱۴۵۵، و اسد الغابة ۴۷۵/ ۳ شماره ۳۳۷۰ و تاریخ الصحابة ص ۲۵ شماره ۹، و مشاهیر علماء الامصار ص ۱۴ شماره ۱۲ آمده است. [۸۰] علی بن ابی طالب: صحابی گرامی شرح حالش در: اصابه ۵۰۷/ ۲ شماره ۵۷۰۴، و استعیاب ۳/ ۱۰۸۹ شماره ۱۸۵۵، و اسد الغابة ۴/ ۸۷ شماره ۳۷۸۹ و تاریخ الصحابة ص ۲۴ شماره ۴، و مشاهیر علماء الامصار ص ۱۱ شماره ۵، و تذکرة الحفاظ ۱/ ۱۰ شماره ۴، و طبقات الحفاظ للسیوطی ص ۱۴ شماره ۴ موجود میباشد. [۸۱] روایت مالک در مؤطأ کتاب الاشربة، باب الحد فی الخمر ۲/ ۶۴۲ شماره آمده است. [۸۲] اعتصام شاطبی ۲/ ۱۱۹ و نک: منزلة السنة من الکتاب از استاد محمد سعید منصور ص ۸۱-۹۶. [۸۳] نک: حدیث در صحیح بخاری (شرح فتح الباری) کتاب فضائل قرآن، باب جمع قرآن ۸/ ۶۲۸ شماره ۴۹۸۶. [۸۴] موافقات شاطبی ۴/ ۶۰۵ نک: المدخل الی السنة النبویة ص ۳۲، ۳۳. [۸۵] عرباض بن ساریة: صحابی گرامی شرح حالش در: اصابة ۲/ ۴۷۳ شماره ۵۵۰۱، و استعیاب ۳/ ۱۲۳۸ شماره ۲۰۲۶، و اسد الغابة ۴/ ۱۹ شماره ۳۶۶۰، و تاریخ الصحابة ۱۹۹ شماره ۱۰۶۲، و مشاهیر علماء الامصار ص ۶۵ شماه ۳۳۱ موجود است. [۸۶] ابو داود در سنن خود کتاب السنة، باب لزوم سنت ۴/ ۲۰۰ شماره ۴۶۰۷ و ترمذی کتاب علم، باب آنچه در مود لزوم سنت و اجتناب بدعت آمده است ۵/ ۴۳-۴۴ شماره ۲۶۷۶، و ابن ماجه در مقدمه، باب تبعیت خلفاء راشدین راه یافته ۱/ ۱۵-۱۷ شماره ۴۲-۴۳ و غیر آنها. [۸۷] عبدالله بن عمر: صحابی بزرگوار شرح حالش در: اصابة ۲/ ۳۵۱ شماره ۴۸۵۶، و استعیاب ۳/ ۲۵۶ شماره ۱۶۳۶، و اسد الغابة ۳/ ۳۴۵ شماره ۳۰۹۲، و تجریر اسماء الصحابة ۱/ ۳۲۶، و تاریخ الصحابة شماره ۷۲۱، و مشاهیر علما الامصار ص ۷۱ شماره ۳۷۷، و تذکرة الحفاظ ۱/ ۴۱ شماره ۱۹، و طبقات الحفاظ سیوطی ص ۱۸ شماره ۱۹ آمده است. [۸۸] روایت از ترمذی کتاب ایمان، باب آنچه در مورد افتراق این امت آمده است ۲۶/ ۵ شماره ۲۶۴۱، و ابو عیسی گفته است این حدیث غریب و مفسر است و فقط بدین گونه روایت شده و در جای دیگر دیده نشده است، نک: اسوصل الحدیث علومه و مصطلحه دکتر محمد عجاج الخطیب با تغییرات کمی ص ۲۱، ۲۲. [۸۹] مالک بن انس: امام مالک بن انس، یکی از علماء اسلام، پیشوای مدینه، صاحب موطأ، فوت در سال ۱۷۹ ه بوده است. شرح حالش در: تذکره الحفاظ ۱/ ۲۰۷ شماره ۱۹۹ و طبقات المفسرین داودی ۲/ ۲۹۴ شماره ۶۱۳، و دیباج المذهب ص ۵۶، و شذرات الذهب ۱/ ۲۸۹، و ثقات عجلی ص ۴۱۷ شماره ۱۵۲۱، و مروج الذهب ۳۵۰/ ۳، و مشاهیر علماء الامصار ص ۱۶۹ شماره ۱۱۱۰ موجود است. [۹۰] عمر بن عبدالعزیز: عمر پسر عبدالعزیز پسر مروان پسر حکم پسر ابی العاص اموی، امیر المؤمنین، مادرش ام عاصم دختر عاصم پسر عمر بن خطاب، فرماندار ولید در شهر مدینه، و به مانند وزیری بود برای سلیمان، و پس از او خلیفه گردید و در مدت دو سال و نیم جزء خلفاء راشدین بود، فوتش در سال ۱۰۱ ه بود. و شرح حالش در: تذکرة الحفاظ ۱/ ۱۸۸ شماره ۱۰۴، و طبقات الحفاظ سیوطی ص ۵۳ شماره ۱۰۱، و تقریب التهذیب ۱/ ۷۲۲ شماره ۴۹۵۶، و الکاشف ۲/ ۶۵ شماره ۴۰۸۹ و مشاهیر علماء المصار ص ۲۰۹ شماره ۱۴۱۱ آمده است. [۹۱] روایت خطیب در فقیه و متفقه، باب گفتار در وجوب پیروی از روش سلف در موارد اجماعشان یا مخالفشان و اینکه خروج از آن جایز نیست ۱/ ۴۳۵ شماره ۴۵۵، و آجری در شریعت ص ۴۸، ۶۵، ۳۰۶، و ابن عبدالرحمن در جامع بیان العلم، باب تشویق بر لزومیت سنت و بسنده کردن به سنت ۲/ ۱۸۷. [۹۲] سالم: سالم پسر عبدالله پسر عمر به خطاب قریش عدوی، ابن عمر یا ابو عبدالله، مدنی، یکی از فقهای هفتگانه، بسیار عابد و بزرگوار و محقق، در متانت و وقار مانند پدرش بود. از پدرش و ابو هریره روایت کرده است. و زهری و صالح بن کسیان از او روایت کردهاند - فوت سال ۱۰۶ ه شرح حالش در تقریب التهذیب ۱/ ۳۳۵ شماره ۲۱۸۲، و الکاشف ۱/ ۴۲۲ شماره ۱۷۷۳، و الجرح و التعدیل ۳/ ۱۶۸، و تاریخ الثقات عجلی ص ۱۷۴ شماره ۴۹۹، و مشاهیر علماء الامصار ص ۸۵ شماره ۴۳۸. [۹۳] عبدالله بن عمر: صحابه گرامی شرح حالش در: اصابة ۲/ ۳۴۷ شماره ۴۸۵۲، و استعیاب ۳/ ۳۴۰ شماره ۱۶۳۰، اسد الغابة ۳/ ۳۳۶ شماره ۳۰۸۲ و تذکرة الحفاظ ۱/ ۳۷ شماره ۱۷، و تاریخ الصحابة ۱۴۹ شماره ۷۱۹، و مشاهیر العلماء الامصار ص ۲۳ شماره ۵۵ و تجرید اسماء الصحابة ۱/ ۳۲۵. [۹۴] روایت احمد در مسندش ۲/ ۹۵. [۹۵] درسات فی الحدیث النبوی دکتر اعظمی ۱/ ۵-۱۱ با تغییرات، نک السنه فی مواجهه اعدائها ص ۳۶ به بعد. [۹۶] حدیث متفق علیه از حدیث عائشهسکه بخاری روایت کرده (شرح فتح الباری) کتاب صلح باب اذا اصطلحوا علی جدر ۵/ ۳۵۵ شماره ۲۶۹۷. و مسلم (شرح نووی) کتاب قضاوت، باب نقض احکام باطل و رد محدثات امور ۶/ ۲۵۶، ۲۵۷ شماره ۱۷۱۸. [۹۷] عبدالرحمن بن مهدی عبدالرحمن پسر مهدی پسر حسان بصری، ثقه، امین، عالم در حدیث و اسماء رجال، شافعی در حدیث به او مراجعه میکرد، و در مورد او فرمود: همتای در دنیا برای نمییابم. فوت سال ۱۹۸ ه شرح حالش در: تقریب التهذیب ۱/ ۵۹۲ شماره ۴۰۳۲، و کاشف ۱/ ۶۴۵ شماره ۳۳۲۳، و الجرح و التعدیل ۵/ ۲۸۸ شماره ۱۳۸۲، وثقات عجلی، ص ۲۹۹ شماره ۹۸۵، و تذکرة الحافظ ۱/ ۳۲۹ شماره ۳۱۳، و طبقات الحافظ سیوطی، ص ۱۴۴ شماره ۳۰۱، و طبقات الفقهاء الشافعین لابن کثیر ۱/ ۱۴۱ شماره ۳۵. [۹۸] اوزاعی: عبدالرحمن پسر عمر پسر یحمد، ابو عمرو اوزاعی، شیخ الاسلام، عالم اهل شام، صاحب مدرسه فقه، و مذهبش در شام گسترش فراوانی داشت، و در معرب و اسپانیای فعلی پیروانی زیادی داشت حتی قرن سی و چهار هجری، سپس در برابر مذهب شافعی و مالک پنهان شد. فوت سال ۱۵۸ ه - شرح حالش در تذکرة الحفاظ ۱/ ۱۷۸، شماره ۱۷۷، و طبقات الحفاظ سیوطی ص ۸۵ شماره ۱۶۸، وثقات عجلی ص ۲۹۶ شماره ۹۷، و مشاهیر علماء الامصار ص ۲۱۱، شماره ۱۴۲۵، وثقات ابن حبان ۷/ ۶۲، و وفیات الاعیان ۳/ ۱۲۷ شماره ۳۶۱، و تهذیب التهذیب ۶/ ۲۳۸ شماره ۴۸۴. [۹۹] سفیان بن عیینة: سفیان پسر عیینة پسر ابی عمران، ابن محمد کوفهای سپس مکهای است، یکی از عالمان بزرگ اسلام است. ثقه، حافظ فقیه، امام، حجت بوده است، مگر اینکه در پیری حافظهاش کم شد، و گاهی جعل کرده است، با وجود این از ثقات میباشد، فوت سال ۱۹۸ ه شرح حالش در: تذکرة الحفاظ ۱/ ۲۶۲ شماره ۲۴۹، و طبقات الحفاظ سیوطی ص ۱۱۹ شماره ۲۳۸، و طبقات المفسرین داودی ۱/ ۱۹۶ شماره ۱۸۷، وثقات عجلی ص ۱۹۴ شماره ۵۷۷، و مشاهیر علماء الامصار ص ۱۷۹ شماره ۱۱۸۱. [۱۰۰] الزرقانی علی الموطأ ۱/ ۳. [۱۰۱] علوم الحدیث و مصطلحه ص ۶. [۱۰۲] الرسالة المستطرفة ص ۳۲. [۱۰۳] الحدیث النبوی مصطلحه، بلاغته، کتبه ص ۱۴۶. [۱۰۴] متفق علیه از حدیث عایشهلروایت بخاری (فتح الباری) کتاب آغاز وحی، باب شماره ۳، ۳۰۱ شماره ۳، و مسلم (شرح نووی) کتاب ایمان، باب آغاز وحی بر رسول خدا ج۱/ ۴۷۴ شماره ۱۶۰. [۱۰۵] رجوع کن حدیث ذکر شده. [۱۰۶] متفق علیه از حدیث ابو سفیان بن حرب (بخاری در شرح فتح الباری) کتاب آغاز وحی باب شماره ۶، ۱/ ۴۲ شماره ۷، و مسلم (شرح نووی) کتاب جهاد و سیر، باب کتاب نبی جبه سوی هر قل که او را به اسلام دعوت کرده است ۳۴۶/ ۶ شماره ۱۷۷۳. [۱۰۷] نک: جامع العلوم و الحکم ۲/ ۱۲۰، و مدخل الی السنة النبویة ص ۳۳، ۳۴. [۱۰۸] حدیث و محدثون دکتر ابو زهو ص ۱۰، و نک: تیسیر اللطیف الخبیر فی علوم حدیث البشیر النذیر دکتر مروان شاهین ص ۲۸-۲۹. [۱۰۹] نقل شده از کتاب قواعد روایت نزد حدیث شناسان از استاد صدیق بشیر ص ۳۱۴. [۱۱۰] العقیده و الشریعة فی الاسلام: گلدزیهر ص ۴۹، و آنهای که میان آنها فرق گذاشتهاند. از استاد محمد رشید رضا، نک مجله المنار جلد ۱۰/ ۸۵۲-۸۵۳. [۱۱۱] ضوابط الروایة عند المحدثین، ص ۳۱۴-۳۲۲ با تعبیراتی.