بررسی سنت نبوی در نوشته های دشمنان اسلام و پاسخ به آنها - جلد اول

فهرست کتاب

انکار نسخ نزد دشمنان اسلام به این دلیل که سنت را شرح می‌دهد درحالی که آن‌ها آن را رد می‌کنند

انکار نسخ نزد دشمنان اسلام به این دلیل که سنت را شرح می‌دهد درحالی که آن‌ها آن را رد می‌کنند

وقتی که دانستیم که انواع بیان سنت از قرآن کریم، نزد گذشتگان صالح ما نسخ نامیده می‌شود، فهمیدیم که چرا دشمنان اسلام (از ملحدان و مبشران و مستشرقان) نسخ در شریعت اسلامی را انکار می‌کنند. [۱۷۹۱]و در این انکار از شبهات ساقط و تأویلات غیرمجاز مدد گرفتند. و به وسیلۀ آن در اساس دین یکتاپرستی افترا وارد کردند و به قدسی بودن قرآن کریم و سنت مطهر آسیب رساندند. [۱۷۹۲]

خلاصه سخن در مورد مسأله نسخ نزد علمای اصول چیزی است که امام شوکانی می‌گوید: نسخ بدون اختلاف در بین مسلمین، از نظر عقل جایز است، و واقعیت یافته است بجز چیزی که از ابومسلم اصفهانی روایت شده که می‌گوید: [۱۷۹۳]نسخ از نظر عقل جائز می‌باشد ولی واقعیت نیافته است. اگر این امر از قول او صحیح باشد پس دلیل بر آن است که او به این شریعت اسلامی جهل وحشتناکی دارد و عجیب‌تر از جهل او، روایت کسی است که این اختلاف در کتب شریعت را از او روایت کند، چرا که او در این هنگام بر خلاف مجتهدین رفتار کرده نه برخلاف کسی که تا این حد جاهل است.

اما جواز: که بجز بعضی از یهودیان و مسیحیان اختلافی را در آن روایت نکرده‌اند. [۱۷۹۴]و برای درست کردن این اختلاف بین ما و آن‌ها نیازی به دلیل نیست. و این نخستین مسأله نیست که در آن با احکام اسلام مخالفت شود تا جایی که مخالفت آن‌ها در این مسأله ذکر شود ولی این از عجایب اهل اصول می‌باشد. در تورات دیدیدم که در جایگاه خود نبود که خدای بزرگ به دلیل التماس عاجزانه آن‌ها از او، حکم را برداشت و از او در مورد برداشتن آن خواهش کردند و نسخ چیزی جز این نیست. [۱۷۹۵]

نتیجه: نسخ از نظر عقل جائز و از نظر شرعی واقع شده است، بدون اینکه تفاوتی در میان نسخ در کتاب و نسخ در سنت باشد و جماعتی از اصولیون اتفاق شریعت‌های دیگر را بر آن ذکر کرده‌اند که در اینجا به علت طولانی شدن مطلب جای بحث از آن نیست. [۱۷۹۶]

آنچه که از ابومسلم اصفهانی روایت شده است، که نقل از او ناقص است، از یکی نقل می‌کند که می‌گوید: او به طور مطلق شنیدن نسخ را منع می‌کند و از یکی دیگر نقل می‌کند که می‌گوید: او وقوع آن را در شریعت واحدی انکار می‌کند و از زبان یکی دیگر می‌گوید: او وقوع آن را در قرآن به صورت خاص، انکار می‌کند.

شیخ زرقانی این روایت اخیر را می‌آورد و آن را ترجیح می‌دهد به این دلیل که صحیح‌تر می‌باشد و تأویلات نقل شده آن از حدود آنچه در قرآن نسخ شده است، خارج نشد. بعیدترین روایت از این مرد، روایت نخست است زیرا عاقلانه نیست که مسلمانی جدای از یک عالم بزرگ مثل ابومسلم، وقوع نسخ را به طور کلی انکار کند. مگر اینکه اختلاف در این در این امر تنها اختلاف اسمی باشد زیرا در این صورت ساده است بدین معنا که ما آن را نسخ می‌نامیم و او آن را مثلا تخصیص به زمان می‌نامد.

بعضی از محققان نیز بر این نظرند، تاج‌الدین سبکی می‌گوید: [۱۷۹۷]ابومسلم وقوع مفهومی را که ما آن را نسخ می‌نامیم، انکار نمی‌کند ولی از اینکه که آن را به این نام بنامد، خودداری می‌کند و آن را تخصیص می‌نامد. [۱۷۹۸]

[۱۷۹۱] نگا: طعنه‌های احمد صبحی منصور در کتابش «لا ناسخ و لا منسوخ» و الصلاة فی القرآن، ص ۳۹، مقالات توفیق صدقی/ المنار جلد ۹/ ۱۱۰-۱۱۹، جلد ۱۰/ ۶۸۳-۳۸۹، إنذار من السماء ۱۲۲، ۴۳۷، ۵۲۳، دین السلطان، ص ۶۲۹، و الأصلان العظیمان ص ۱۳۳ و بعد از آن، و السنة و دورها فى الفقه الجدید ص ۱۲،۱۵، و البیان بالقرآن ۱/ ۱۲، ۲/ ۷۹۳ و غیره. [۱۷۹۲] در مورد این شبهات رجوع کنید به: مناهل العرفان فی علوم القرآن/ شیخ زرقانی ۲/ ۲۱۴-۳۵۳، السنة مع القرآن/ دکتر سید احمد مسیر، ص ۱۸۹ و بعد از آن. [۱۷۹۳] او ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی است او در علم نحو مهارت داشت و نویسنده و متکلم معتزلی بود و عالم به تفسیر و غیره... می‌باشد. او کتاب جامع التأویل لمحکم التنزیل، الناسخ و منسوخ و ... را نوشت و در سال ۳۲۲ هجری درگذشت. شرح حال او: لسان المیزان۵/ ۷۳۷ ش۷۱۳۷، و بغیة الوعاة۱/ ۵۹ ش۱۰۷، و الفهرست ص۲۲۰، و معجم الأدباء ۵/ ۲۴۱، و الوافى بالوفیات ۲/ ۲۴۴ ش۶۴۶، و طبقات المفسرین، داودى ۲/ ۱۰۹ ش۴۶۶. [۱۷۹۴] مناهل العرفان فی علوم القرآن/ شیخ زرقانی ۲/ ۲۱۸-۲۲۳، الإحکام فی اصول الأحکام/ ابن حزم ۴/ ۴۸۲، الإبهاج فی شرح المنهاج، پسران سبکی که می‌گویند: بدان که ذکر و یاد این مبتدعین در امور موافق و مخالف شایسته نیست، ولی علت تحمل رنج و سختی یاد آن‌ها تذکر این نکته است که آن‌ها همگی مخالف آن نبودند، الابهاج فی شرح المنهاج، ۲/ ۲۲۸. [۱۷۹۵] ر.ک: به آنچه علامه رحمت الله هندی در کتاب «اظهار الحق» و آنچه که در وقوع نسخ در عهد عتیق ، و در الشریعه الموسویة و عیسویة ۱/ ۳۷۷-۳۹۸ اثبات کرده است. [۱۷۹۶] إرشاد الفحول ۲/ ۷۵، ۷۶ با اندکی تصرف. [۱۷۹۷] السبکی: امام فقیه و محدث حافظ و مفسر اصولی، علی بن عبدالکافی بن یوسف، شیخ الاسلام. پسرش در مورد او می‌گوید: بعد از ذهبی و مزی حافظ تر از او نبوده است. در سال ۷۵۶ در گذشت شرح حال او: طبقات الحفاظ/ سیوطی، ص ۵۲۵، ۵۲۶، ش۱۱۴۸، البدایة و النهایة/ ابن کثیر ۱۴/ ۱۹۵، و شذرات الذهب، ابن العماد الحنبلى ۶/ ۱۸۰،و طبقات المفسرین، داودى۱/ ۴۱۶ش۳۶۰. [۱۷۹۸] رفع الحاجب، ص ۲۵۱، الإبهاج فی شرح المنهاج ۲/ ۲۲۸، مناهل العرفان ۲/ ۲۲۳، دکتر محمد حفناوی در حاشیه تحقیقش بر کتاب الناسخ و المنسوخ ابن شاهین ص ۳۰نیز بر همین نظر است. و همچنین دکتر شعبان اسماعیل در حاشیه تحقیقش بر کتاب ارشاد الفحول/ شوکانی ۲/ ۷۶، ۷۷ نیز بر این نظر است. من نیز به نظر آن‌ها معتقدم و الله اعلم.