بررسی سنت نبوی در نوشته های دشمنان اسلام و پاسخ به آنها - جلد اول

فهرست کتاب

پیشگفتار: تعریف دشمنان سنت از هواپرستان و بدعت‌گذاران

پیشگفتار: تعریف دشمنان سنت از هواپرستان و بدعت‌گذاران

رسول خدا جدر حالی به نزد رفیق اعلی خود شتافت که رسالت پروردگارش را کاملاً تبلیغ فرموده بود و هیچ خیری نمانده بود که امتش را به آن راهنمایی نکرده باشد، و هیچ شری نمانده بود که امتش را از آن بر حذر نداشته باشد، چنانکه فرموده است:

«إنه لم یكن نبی قبلی إلا كان حقا علیه أن یدل أمته علی خیر ما یعلمه لهم، و ینذرهم شر ما یعلمه لهم... الحدیث» [۱۴۶]

«هیچ پیامبری قبل از من نبوده مگر اینکه وظیفه داشته است که امتش را به هر آنچه که مفید بوده است راهنمایی و آن‌ها را از هر آنچه برایشان مضر دانسته برحذر دارد».

اما در رأس خیرهایی که پیامبر به سوی آن راهنمایی فرمودند و به آن توصیه فرمودند، چنگ زدن به کتاب خدای متعال و چنگ زدن به سنت مطهرش و سنت خلفای راشدین و هدایت یافته پس از خود بود، چنانکه در حدیث معروفشان فرموده اند:

«إنی قد تركت فیكم ما إن اعتصمتم به، فلن تضلوا أبدا؛ كتاب الله عزوجل و سنه نبیه» [۱۴۷]

«براستی چیزی را در میان شما بر جای گذاشته‏ام که اگر به آن تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و سنت پیامبرش».

و در حدیث دیگری رسول خدا جمی‌فرماید:

«اوصیكم بتقوی الله عزوجل و السمع، و الطاعه، و إن كان عبدا حبشیا؛ فإنه من یعش منكم بعدی فسیری اختلافاً كثیرا، فعلیكم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسكو بها و عضوا علیها بالنواجذ... الحدیث» [۱۴۸].

«شما را وصیت می‌کنم به تقوی و پرهیزگاری خداوند متعال و به فرمانبرداری و اطاعت، گرچه امیر شما غلامی حبشی باشد، چون براستی کسان پس از من شاهد اختلافات زیادی خواهند بود، پس بر شما لازم است که از سنت من و خلفای راشد و هدایت یافته بعد از من پیروی نمائید، و با چنگ و دندان به آن‌ها بچسبید.»

از جمله شر و گزندهایی که امتش را از آن بر حذر داشته است پیروی از خواسته‌های هوا‌پرستان و بدعت‌گذاران است - چنانکه در روایتی از عمر بن خطابسرسول خدا جبه عایشهلفرمودند: ای عائشه [۱۴۹]:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ[الأنعام: ۱۵۹].

«...هم أصحاب البدع و أصحاب الأهواء لیس لهم توبة أنا منهم بریئ، و هم منی برآء». [۱۵۰]

یعنی: «ای عایشه آن‌هایی که دین خود را پراکنده کردند و به گروه‌ها تقسیم شدند، تو در هیچ چیز آن‌ها نیستی، آن‌ها پیروان بدعت، و نفس و هوی هستند، و توبه و بازگشتی برای آن‌ها نیست من از آن‌ها بری و آنان هم از من مبرا هستند.»

و در حدیثی از عائشهلمی‌خوانیم که روایت کرده است: رسول خدا جاین آیه را بر ما خواند:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧[آل عمران: ۷].

«او است که کتاب را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن، آیه‌های محکمات است، آن‌ها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیه‌های متشابهات است، اما کسانی که در دل‌هایشان کژی است برای فتنه‌انگیزی و تأویل به دنبال متشابهات می‌افتند. در حالی که تأویل آن‌ها را جز خدا و کسانی که راسخان در دانش هستند، نمی‌دانند. می‌گویند: ما به همۀ آن‌ها ایمان داریم همه از سوی خدای ما است و جز صاحبان عقل متذکر نمی‌شوند».

عایشهلادامه می‌دهد: سپس رسول خدا جفرمودند:

«فاذا رأیتم الذین یبتغون ما تشابه منه فاؤلئك الذین سمی الله فاحذروهم» [۱۵۱]

«پس هر گاه کسانی را دیدید که به دنبال آیات متشابه آن هستند از آنان بپرهیزید چون خدا در این آیه آن‌ها را اراده ‌فرموده است. ابی امامه باهلی [۱۵۲]هم از پیامبر جروایت دارد که در فرموده خداوند متعال:

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ[آل عمران: ۷].

مراد خوارج هستند. و در فرموده خداوند متعال:

﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ[آل عمران: ۱۰۶].

«روزی که روهایی سفید و روهائی سیاه می‌گردند».

می‌گوید منظور از آن‌ها خوارج هستند. [۱۵۳]

حافظ ابن کثیر می‌گوید [۱۵۴]: این حدیث کمترین امتیازش این است که منقول از زبان یکی از اصحاب است و معنایش هم صحیح است، چون اولین فتنه‏ای که در اسلام واقع شد، فتنه خوارج بود، و اساس پیدایش این فرقه به خاطر دنیا بود، آنگاه که رسول خدا را دیدند که غنائمی را تقسیم می‌نماید، آن‌ها به عقل ناقص خود پنداشتند که ایشان تقوی خدا را کنار گذاشته و در تقسیم غنایم، عدالت را رعایت نمی‌کنند، لذا حضرت را با گفته غافلگیر کردند که از زبان یکی از آنان به نام «ذو الخویصره»(ریز لگن)- که خدا لگنش را پاره کند - گفته شد که: «ای محمد جاز خدا بترس». از ابی سعید خدریس [۱۵۵]هم روایت است که: یک وقت که در خدمت رسول خدا جبودیم و ایشان مشغول تقسیم سهمی بوند. ذو الخویصره- که از فبیله تمیم است- آمد و گفت: ای رسول خدا جعادل باش. رسول خدا جهم به او فرمود:

«ویلك و من یعدل اذ لم اعدل؟ قد خبت و خسرت إن لم أكن أعدل»

یعنی «وای بر تو اگر من عادل نباشم چه کسی عادل است؟ به راستی متضرر و خسارتمند خواهم بود اگر در این کار عادل نبوده باشم». در روایت خالد [۱۵۶]آمده است که در آن لحظه عمر گفت: ای رسول خدا جبه من اجازه دهید، تا گردنش را بزنم، که حضرت فرمودند:

«دعه، فإن له أصحاباً یحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم، و صیامه مع صیامهم، و یقرئون القرآن، لایجاوز تراقیهم، یمرقون من الدین كما یمرق السهم من الرمیه... الحدیث» [۱۵۷]

«او را به حال خود بگذار، چون او را دوستانی است که شما ادای نماز و روزه با آن‌ها را حقیر و ناچیز می‌شمارید. قرآن می‌خوانند ولی از حنجره آن‌ها بالاتر نمی‌رود، از دین خدا خارج می‌شوند به مانند تیر که از کمان خارج می‏شود...». ظهور بعدی آن‌ها در دوران خلافت علی÷و در جنگ نهروان بود، بعدها از دل این گروه فرقه‌ها و دسته‌ها و اندیشه‌های زیادی بیرون آمد و پراکنده شد. بعد فرقه‌هایی چون قدریه به وجود آمد و بعد معتزله، سپس جهمیه، و غیر آن‌ها از بدعت‌گذارانی که پیامبر امین و راستگو جدر موردشان می‌فرماید:

«و ستفترق هذه الأمه علی ثلاث و سبعین فرقه كلها فی النار إلا واحده، قالوا: و ما هم یا رسول الله؟ قال: من كان علی ما أنا علیه و أصحابی» [۱۵۸]

«این امت در آینده به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌شوند که به جز یک گروه، همه داخل آتش می‌شوند. عرض کردند یا رسول خدا جآن کدام است؟ فرمود: گروهی که بر آیین من و یارانم هستند.»

از عمر بن خطابسروایت است، که گفت: «اصحاب رأی و اجتهاد (در مقابل سنت) دشمنان سنت هستند، چون از درک و حفظ احادیث و عمل به آن‌ها ناتوانند. پس وقتی از آن‌ها سوال می‌شود خجالت می‏کشند که بگویند: نمی‌دانیم در نتیجه با رأی و نظر شخصی خود با سنت مخالفت می‌کنند، پس از آن‌ها برحذر باشید. [۱۵۹]»

مقصود من در اینجا از دشمنان سنت از هواپرستان و بدعت‌گذاران آن گروه‌هایی هستند که پیامبر پاک و معصوم از آن‌ها خبر داده است، بدعتگرانی چون خوارج، و شیعه و معتزله که در بدعت‌گذاری هیچ پروایی نداشته‌اند. آن‌هائی که سنت مطهر رنج و زحمت فراوانی از هواپرستی و لجاجت آنان دیده است و آراء لجوجانه و متمردانه آنان در مورد اصحاب باعث اختلافات بسیاری در آراء و احکام فقه اسلامی، و نیز باعث ایجاد شبهه‌هایی پیرامون سنت مطهر گردیده است. [۱۶۰]

[۱۴۶] روایت مسلم (با شرح نووی) کتاب امارة، باب وجوب وفا به بیعت خلیفه اول. پس اول ۶/ ۴۷۳ شماره ۱۸۴۴ از حدیث عبدالله بن عمروس. [۱۴۷] تخریجش گذشت ص ۵۳. [۱۴۸] تخریجش گذشت در ص ۴۴. [۱۴۹] عائشهسشرح حالش در: اصابة ۸/ ۱۶ شماره ۱۱۴۶۱، و استعیاب ۴/ ۱۸۸۱ شماره ۳۴۷۶، و اسد الغابة ۷/ ۱۸۶ شماره ۷۰۹۳، و تاریخ الاصحابة ص ۲۰۱ شماره ۱۰۷۲، و تذکرة الحفاظ ۱/ ۲۷ شماره ۱۳. [۱۵۰] بیهقی در شعب ایمان ۵/ ۴۴۹، ۴۵۰ آورده است، و ابو نعیم در حلیة الاولیاء ۴/ ۱۳۸، و طبرانی در الصغیر۱/ ۳۰۳، از حدیث ابوهریره، و هیثمی در مجموع الزوائد ۷/ ۲۲-۲۳ می‌گوید، اسناد طبرانی در الصغیر جدید، ابن جوزی در العلل المشاهیر کتاب سنت و ذم بدعت آورده است، باب در تفسیر آیه قرآن ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ۱/ ۱۴۴، شماره ۲۰۹، و نک: تفسیر قرآن عظیم ابن کثیر ۲/ ۱۹۶. [۱۵۱] بخاری در (شرح فتح الباری) کتاب تفسیر، باب آیات محکمات ۸/ ۵۷ شماره ۴۵۴۷، و مسلم (شرح نووی) کتاب علم باب نهی از اتباع متشابه قرآن و هشدار به پیروانشان ۸/ ۴۶۹ شماره ۲۶۶۵. [۱۵۲] ابو امامه باهلی: صدی پسر عجلان پسر وهب، صحابی بزرگوار. شرح حالش در: اصابة ۲/ ۱۸۲ شماره ۴۰۷۹، و استیعاب ۲/ ۱۲۳۷ شماره ۱۲۴۲، و اسد الغابة ۳/ ۱۵ شماره ۲۴۹۷، و تاریخ الصحابة ص ۱۳۷ شماره ۲۶۷۵، و مشاهیر علمایی الامصار ص ۶۵ شماره ۳۲۷، و تجرید اسماء الصحابة ۱/ ۲۶۴. [۱۵۳] روایت احمد در مسندش ۵/ ۲۶۲. [۱۵۴] ابن کثیر اسماعیل پسر عمر پسر کثیر حافظ عماد الدین، ابو الفداء، قریشی بصری، دمشقی شافعی، عالم، حافظ، فقیه، و مفسر و منتقد، مورخ بزرگ، از تألیفات او: تفسیر قرآن عظیم، و البدایة و النهایة فوت سال ۷۷۴ ه‍. شرح حالش در: الکامنة ابن حجر ۱/ ۳۷۳ شماره ۹۴۴، و طبقات المفسرین داودی ۱/ ۱۱۱ شماره ۱۰۳، و شذرات الذهب ابن عماد ۶/ ۲۳۱، و البدر الطالع شوکانی ۱/ ۱۵۳ شماره ۹۵. و پاورقی تذکرة الحفاظ ص ۵۷، و طبقات الحفاظ سیوطی ص ۵۳۳ شماره ۱۱۵۹. [۱۵۵] ابو سعید خدری: سعد پسر مالک صحابی بزرگوار. شرح حالش در: اصابة ۲/ ۵۳، شماره ۳۲۰۴، و استعیاب ۲/ ۱۶۷۱، شماره ۹۵۸، و اسد الغابة ۲/ ۴۵۱ شماره ۲۰۳۶، و تاریخ الصحابة ص ۱۱۳ شماره ۵۱۳، و مشاهیر علماء الامصارص ۱۷ شماره ۲۶، و تجر أسماء الصحابة ۲/ ۱۷۲، و تذکرة الحفاظ ۱/ ۴۴ شماره ۲۲. [۱۵۶] خالد: خالد پسر ولید صحابی گرامی. شرح حالش در: اصابة ۱/ ۴۱۳ شماره ۲۲۰۶، و استیعاب ۲/ ۶۰۳ شماره ۶۲۱، و اسد الغابة ۲/ ۱۴۰ شماره ۱۳۹۹، و تاریخ الصحابة ۸۵ شماره ۳۴۹، و مشاهیر علماء الامصار ص ۳۹/ شماره ۱۵۷. [۱۵۷] روایت بخاری در (شرح الباری) کتاب مناقب، باب علامات نبوت در اسلام ج ۶ ص ۷۱۴ شماره ۳۶۱۰، و روایت مسلم در (شرح نووی) کتاب زکات، باب ذکر خوارج و صفات آنان ۴/ ۱۷۱، ۱۷۲ شماره ۱۰۶۶۴. [۱۵۸] روایت حدیث قبلاً ذکر شده است ص ۴۴، تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر ۳۴۶/ ۱ با تغییرات. [۱۵۹] روایت ابن عبدالبر در جامع بیان العلم ۲/ ۱۳۵، و خطیب در الفقیه و المتفقه ۱/ ۴۵۴ شماره ۴۷۹. [۱۶۰] سنت و جایگاه آن در تشریع اسلامی دکتر سباعی ص ۱۳۳ با تغییراتی، و نک: الضوء اللامع المبین عن مناهج المحدثین دکتر احمد محترم ۱/ ۱۸۹.