تعریف (اعداء) در لغت
اعداء جمع عدو است و آن جمعی که نظیر ندارد، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ﴾.
«و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که آنگاه دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان پیوند داد».
و میفرماید:
﴿وَيَوۡمَ يُحۡشَرُ أَعۡدَآءُ ٱللَّهِ إِلَى ٱلنَّارِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ ١٩﴾[فصلت: ۱۹].
«روزی دشمنان خدا به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبۀ آن گرد آورده میشوند».
در سنت مطهر پیامبر جهم آمده است که ایشان میفرماید:
«یا معشر الانصار ألم آتكم ضلالا فهداكم الله عزوجل بی، ألم آتكم متفرقین فجمعكم الله بی، ألم آتكم أعداء فألف الله بین قلوبكم قالوا: بلی یا رسول الله» [۱۳۸]
یعنی «ای جماعت انصار آیا شما پریشان و گمراه نبود آنگاه من به نزد شما آمدم و خدا شما را به وسیله من هدایت کرد، آیا پراکنده نبودید و خداوند به واسطه من شما را جمع گردانید، آیا دشمن هم نبودید و خداوند در دلهای شما الفت و دوستی ایجاد کرد، عرض کردند: بلی ای رسول خدا».
لفظ «أعادی» هم جمع الجمع است، راغب میگوید: اصل عدو به معنی تجاوز و ضد الفت و همنوایی میباشد، اگر دشمنی با حرکت و اقدام عملی باشد گفته میشود: «العدو» و اگر قلبی باشد به آن عداوت میگویند. و عدا علیه از باب سما عدوا عدوا مانند فلس و فلوس است. و با هر دو قرائت هم این آیۀ قرآنی خوانده شده است: ﴿فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ﴾[الأنعام: ۱۰۸].
«حسنِ قاری عدوّ را با تلفظ سموّ خوانده است».
سیبویه میگوید [۱۳۹]: عدو صفت است، لکن به اسم شباهت هم شباهت دارد، و مثنی و جمع و مونث میشود، متضاد ولی است، و گفته میشود: «عدو بین العداوة و المعاداة». مؤنث آن عدوۀ میشود مثلا میگویند: «هذه عدوة الله»این زن، دشمن خداست. فراء میگوید [۱۴۰]: به این خاطر هاء تأنیث به آن داخل کردهاند تا شبیه صدیقه باشد؛ چون گاهی چیزی را بر ضدش بنا میکنند. در جمع (عدوه) عدایا هم گفتهاند جز در شعر شنیده نشده، عبارت «تعادی القوم» یعنی با هم دشمنی کردند.
عداوه (عداوت) هم اسمی عام و کلی از عدو است و در کتاب خداوند متعال آمده است:
﴿وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ﴾ [۱۴۱][المائدة: ۶۴].
«ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینهتوزی افکندهایم».
[۱۳۸] روایت احمد در مسندش ۳/ ۱۰۴ از حدیث انس بن مالکس. [۱۳۹] سیبویه: ابو بشر، عمرو پسر عثمان پسر قنبر حارثی با ولایت [آزادی] با لقب سیبویه، پیشوای نحویان، از زیباترین کتابهایش «الکتاب»، فوت سال ۱۸۰ ه. شرح حالش در: اشارة التعیین، یمانی ص ۲۴۲ شماره ۱۴۸، و بدایة و نهایة ابن کثیر ۱/ ۱۶۷، و اعلام ۵/ ۲۵۲، و بغیة الوعاة ۲/ ۲۹۳، و شذرات الذهب ۱/ ۲۵۲، و طبقات النحویین و اللغویین، ص ۶۶. [۱۴۰] فراء: ابو زکریا یحیی پسر زیاد پسر عبدالله دیلمی معروف به فراء، از عالمان بزرگ کوفه در لغت نحو و ادب، از تألیفات «معانی القرآن» و «غریب الحدیث» فوت سال ۲۰۷ ه شرح حالش در: تهذیب التهذیب ۱۱/ ۲۱۲ شماره ۳۵۳، و مرآة الجنان یافعی ۲/ ۳۸، و وفیات الاعیان ۶/ ۱۷۶شماره ۷۹۸، و طبقات المفسرین داودی ۲/ ۳۶۷ شماره ۶۸۱. [۱۴۱] نک: لسان العرب ابن منظور ۱۰/ ۷۱۲، و تاج العروس زبیدی ۱۰/ ۲۳۵، و مختار الصحاح رازی ص ۴۱۸.