مباحثی پیرامون نواقض اسلام

فهرست کتاب

ناقض چهارم: [کسی که معتقد باشد روش و حکم غیر از رسول الله صاز روش و حکم پیامبرصکامل‌تر یا بهتر است، کافر می‌باشد؛ و نیز کسی که حکم طاغوت (غیرالله) را از حکم پیامبرصبرتر می

ناقض چهارم: [کسی که معتقد باشد روش و حکم غیر از رسول الله صاز روش و حکم پیامبرصکامل‌تر یا بهتر است، کافر می‌باشد؛ و نیز کسی که حکم طاغوت (غیرالله) را از حکم پیامبرصبرتر می‌داند]

بر هر مسلمانی واجب است که گفتار، کردار و تأیید عملی پیامبرصرا وحی الهی بداند؛ زیرا سنت، مانند قرآن و صورتی دیگر از وحی است. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۳-۴].

«و - پیامبر- از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخنش، چیزی جز وحی نیست که بر او نازل می‌شود».

لذا هر سخن، عمل یا تأییدی که از پیامبرصبه‌ثبوت رسیده، وحی الهی است که به‌واسطه‌ی جبرئیل÷بر او نازل شده است؛ گرچه پیامبرصهمیشه جبرئیل÷را در سخنانی که بیان فرموده، نام نبرده و از او در سند پیام ابلاغی‌اش یاد نکرده است.

خطیب بغدادی در کتاب «الکفایه» از احمد بن زید بن هارون روایت کرده است: همانا این دین روایت مردی صالح است از صالحی از صالحی و آن صالح از یکی از تابعین از تابعی دیگر از یک صحابی از صحابی دیگر از رسول الله صو رسول الله ص از جبرئیل÷و جبرئیل÷از الله عز وجل.

آن‌گونه که شریعت محمدصسند دارد، هیچ آیینی سند ندارد و محمد مصطفیصهیچ چیزی از پیشِ خود نگفته است. از این‌رو سلف صالح، وحی را بر دو نوع قرآن و سنت دانسته‌اند و این، امری قطعی در نزد مسلمانان است. بخاری در «صحیح» خود در کتاب توحید، بابی را به عنوان «روایت یا نقل قول پیامبرصاز پروردگارش» گشوده است. دارمی، ابوداود در «المراسیل»، خطیب در «الکفایه» و «الفقیه و المتفقه»، ابن‌عبدالبر در «الجامع»، و مروزی در «السنه» از اوزاعی از حسان بن عطیه روایت کرده‌اند: «جبرئیل÷بر پیامبرصسنت را نازل می‌کرد، همان‌گونه که قرآن را بر او نازل می‌نمود». لذا سنت، وحی الهی است و پیشوایان و ائمه‌ی سلف و خلف، در این‌باره اتفاق نظر دارند. شافعی /می‌گوید: «سنت، وحی الهی است که تلاوت می شود». ابن‌حزم /نیز گفته است: «سنت، به‌سان قرآن، دارای صفت نزول است». [۱۹]خطیب بغدادی در مقدمه‌ی «الکفایه» می‌گوید: «و مردم را به‌وسیله‌ی دو وحی نازل‌شده بر آقا و سرور خلایق، یعنی با کتاب ناطق و وحی (سنت) راستین از ظواهر فریبنده‌ی گمراهی رهانید». [۲۰]عراقی می‌گوید: «وصف سنت به این‌که از سوی الله نازل شده، کاملاً درست است؛ زیرا همان‌گونه که قرآن از طریق وحی نازل می‌شد، سنت نیز از طریق وحی نازل می‌گشت». [۲۱]

حال که این نکته روشن شد، درمی‌یابیم که هرکس، سنت یا بخشی از آن را رد یا انکار کند، گویا قرآن یا بخشی از آن را انکار کرده است. لذا کسی که با سنت، مخالفت می‌کند، در حقیقت با قرآن، مخالفت می‌ورزد؛ زیرا هر دو، وحی الهی است. به‌یقین، سنت پیامبرصبهترین روش است؛ چنان‌که در «صحیح مسلم» به‌صورت مرفوع از جابر سروایت است که: «خَيْرُ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ». یعنی: «بهترین سخن، کتاب الله، و بهترین روش، روش محمّد است».

هر دو نوع وحی، یعنی کتاب و سنت، ناسخ شریعت‌های گذشته هستند؛ لذا کتاب و سنت، بهترین شریعتی است که انسان، در پرتو آن‌ها و با پیروی از آن‌ها، راهش می‌یابد و به سعادت می‌رسد. احمد در «مسند» خود از محمد بن اسحاق از داود بن حصین از عکرمه از ابن‌عباس بروایت کرده است: از رسول‌اللهصسؤال شد: محبوب‌ترین دین، نزد الله چیست؟ فرمود: «دین توحیدی و حق گرای اسلام که دینی آسان است». [۲۲]

آیین محمدی، آیینی کامل است که هیچ نقصی در آن وجود ندارد:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳].

«امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم».

الله متعال، پیروی از این دین را لازمه‌ی رستگاری قرار داده و فرموده است:

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥[آل‌عمران: ۸۵].

«و هر کس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌‌شود و در آخرت از زیان‌‌کاران خواهد بود».

لذا اگر کسی، بر این باور باشد که بخشی از سایر ادیان مانند ادیان تحریف‌یافته‌ی یهودیان و نصرانی‌ها یا قوانین وضعی مردم، از روش محمد مصطفیصبهتر و سودمندتر است و امنیت و آرامش بیش‌تری برای زندگی آنان دارد و به وضعیت آنان سامان می بخشد، به‌اجماع مسلمانان، کافر است؛ هرچند مطابق احکام الهی حکم کند.

الله متعال دستور داده است که احکام شریعتش را مبنای قضاوت و داوری قرار دهیم و به دستورها و احکام پیامبرشصپای‌بند باشیم؛ لذا هرکسف حکمی دیگر را بر حکم الله و پیامبرش ترجیح دهد، در حقیقت به الله بزرگ، کفر ورزیده است.

مقتضای ایمان به الله و پیامبرش، فرمان‌برداری از آن‌ها و سر فرو آوردن در برابر شریعت الهی و خرسندی از فرمان او و تعهد و پای‌بندی به احکام و دستورهایش در تمام زمینه‌ها از جمله گفتار، کردار و عقیده است که در بازگشت به کتاب‌الله و سنت پیامبرش در زمان اختلاف در زمینه‌های گوناگون از قبیل نزاع‌ها و اختلافات مالی، حقوقی، جنایی و... نمایان می‌شود و مسلمان، همه‌تن، حکم الله و پیامبرش را می‌پذیرد؛ زیرا می‌داند و باور دارد که:

﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ[الأنعام: ۵۷].

«حکم کردن (تشریع و فرمانروایی) تنها از آن الله است».

لذا بر حکام واجب است که مطابق احکام و شریعت الهی حکم کنند و همگان باید آن‌چه را که اللهدر کتابش یا در سنت پیامبرش نازل فرموده است، داور و مبنای عمل و قضاوت قرار دهند. الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠[النساء:۶۰].

«مگر نمی‌بینی کسانی را که ادعا می کنند که به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند، می‌خواهند طاغوت را داور قرار دهند؟ حال آنکه دستور یافته‌اند به طاغوت کافر شوند؟ شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار نماید».

﴿يَزۡعُمُونَیعنی «گمان می‌برند» و نشان‌گر این است که این‌ها در این‌که ادعای ایمان می‌کنند، دروغ‌گو هستند؛ زیرا در عمل با آن‌چه که اللهنازل کرده است، مخالفت می‌نمایند. سپس اللهبا سوگند، بیان می‌فرماید که ایمان با داور قرار دادنِ قوانین غیرالهی یا داور قرار دادن طاغوت، هیچ‌گونه هم‌خوانی و سنخیتی ندارد:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء :۶۵].

«خیر، سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان نمی آورند مگر اینکه تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و سپس از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند».

بدین‌سان اللهاز کسی که وحی الهی را داور قرار نمی‌دهد و حکم الله و پیامبرش را نمی‌پذیرد و به حکمشان، خرسند نمی‌شود، نفی ایمان کرده است؛ لذا درمی‌یابیم که داور قرار دادن احکام الهی یا آن‌چه که اللهنازل کرده، ایمان و وسیله‌ی تقرب و نزدیکی به پروردگار متعال است که باید با ایمان و اعتقاد همراه باشد؛ یعنی انسان، هم احکام الهی را داور قرار دهد و هم به آن چه که اللهنازل کرده به عنوان دین، باور داشته باشد و از این طریق الله متعال را بندگی کند؛ نه‌این‌که بدون باور و اعتقاد به این احکام، فقط بدین‌خاطر به آن‌ها تن دهد یا آن‌ها را بپذیرد که مفیدترند.

واجب است که در همه‌ی اختلافاتی که میان بندگان پدید می‌آید و در همه‌ی شؤون زندگی، آن‌چه که اللهنازل فرموده است، مبنای قضاوت باشد. چنان‌که الله متعال می‌فرماید: ﴿فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡیعنی در اختلافاتی که در میانشان پدید می‌آید. و این، شامل همه‌ی اختلافات مالی، حقوقی، جنایی، آبرو و سایر حقوق می‌شود.

این، کفر است که کسی، به‌جای شریعت الله، به قوانینی غیر از آن روی بیاورد یا قوانین بشری را جای‌گزین شریعت الهی نماید. الله متعال، به کفر کسانی حکم کرده است که مطابق آن‌چه که او نازل فرموده، حکم نمی‌کنند؛ همان‌گونه که می‌فرماید:

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ[المائدة: ۴۴].

«کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند».

مروزی در «تعظيم قدر الصلاة»، ابن‌جریر در «تفسیر» خود و عبدالرزاق در «المصنف» از معمر از ابن‌طاووس از پدرش روایت کرده است: از ابن عباس بدرباره‌ی این آیه، سؤال شد؛ فرمود: «این، کفر است». [۲۳]

هم‌چنین ابن‌ابی‌حاتم و حاکم در «المستدرک» و بیهقی در «السنن»، مروزی در «تعظيم قدر الصلاة»، و ابن‌عبدالبر در «التمهید» از هشام بن حجیر از طاووس روایت کرده‌اند که ابن عباس بدرباره‌ی این آیه فرمود: «این، کفر اصغر است».

احمد، هشام بن حجیر را ضعیف دانسته و ابن معین درباره‌اش گفته است: به‌شدت ضعیف می‌باشد. ابن‌عیینه نیز گفته است: ما آن دسته از روایت‌های هشام بن حجیر را که نزد دیگران نیست، نمی‌پذیریم. ابوحاتم گفته است: حدیثش نوشته می‌شود و عقیلی او را در زمره‌ی ضعفا برشمرده است؛ عجلی و ابن‌سعد، او را ثقه دانسته‌اند.

دیدگاه نخست، صحیح‌تر به‌نظر می‌رسد.

روایتی دیگری هم که به مضمون روایت دوم و موقوف به طاووس می‌باشد، با سند صحیح نقل شده است و نیز روایتی به همین مفهوم از ابن‌عباس سکه علی بن ابی‌طلحه از او نقل کرده است. گفتنی است: روایت علی بن ابی‌طلحه بهتر از روایت ابن‌حجیر می‌باشد؛ زیرا روایتش برگرفته از دست‌نوشته‌ی ابن‌عباس است.

شیخ محمد بن ابراهیم در «تحکیم القوانین» می‌گوید: «این، کفر بزرگ و روشنی است که کسی قوانین نفرین‌شده‌ و لعین را در جایگاه قوانینی قرار دهد که روح‌الامین÷بر قلب محمد امینصبه زبان عربی مبین نازل کرده است تا پیامبر کریم علیه أفضل الصلاة و التسلیم جزو هشدارهندگان باشد».

بسیاری از کسانی که ادعای اسلام می‌کنند، قوانین خودساخته را برافراشته‌اند و زیردستان خود را مجبور می‌کنند که به این قوانین روی بیاورند و هرکس به‌خاطر اجرای قونین الهی با آن‌ها مخالفت کند، مجازاتش می‌نمایند؛ در حالی که ادعا دارند شهادتین را می‌گویند و معتقدند که اجرای شریعت الهی، واجب است! ولی روی‌کردشان، نشان‌گر این است که هرچند در ظاهر، شریعت الهی را قبول دارند، اما در باطن، آن را نپذیرفته‌اند.

لغو مجازات زناکارانی که با رضایت یکدیگر زنا می‌کنند، یا تغییر حکم سرقت از قطع دست به شلاق و جریمه، و یا خودداری از اتمام حجت بر مرتد و لغوِ مجازات اعدامش به‌نامِ آزادی عقیده، همه، کفر و گمراهی آشکاری است.

به حاشیه راندن شریعت اسلامی و عدم قضاوت بر اساس مبانی حقوقی و قوانین اسلامی در نزاع‌ها و اختلافات و دیگر شؤون زندگی، جزو خطرناک‌ترین و واضح‌ترین نشانه‌های گمراهی و انحراف در جوامع اسلامیِ معاصر به‌شمار می‌آید.

جای‌گزینی دیدگاه‌های بشری به جای قوانین الهی، گمراهی و بلای بزرگی است که دامن‌گیر دین و دنیای مسلمانان شده است. سلیمان بن سمحان می‌گوید: «الله متعال در کتابش بیان نموده که کفر، بدتر از قتل و آدم‌کشی است: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة: ۲۱۷]؛- یعنی: «فتنه‌ی شرک و کفر، از قتل و کشتار بدتر است».- هم‌چنین می‌فرماید: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة: ۱۹۱]. - یعنی: «شرک و کفر، از قتل و درگیری بدتر است».- و از آن‌جا که بُردن داوری به نزد طاغوت، کفر است، لذا نتیجه می‌گیریم که گناه و پیامدهای کشتن و از میان بردن همه‌ی مردم، به‌مراتب کم تر از این است که طاغوتی را روی کار بیاورند که بر خلاف شریعت اسلام حکم می‌رانَد».

بدون شک، احکام و شریعت اللهبرای امت، بهتر می‌باشد و واجب است که مبنای قضاوت و حکم‌رانی قرار بگیرد و در این هیچ شکی نیست؛ زیرا تنها الله، حق تشریع و قانو‌ن‌گذاری دارد و او، نیازها و منافع مخلوقاتش را بیش از خودشان می‌داند و به دگرگونی اوضاع و احوال و تغییر دوران داناتر است و به‌طور کامل از آن‌چه که هست و آن‌چه که خواهد بود، آگاه می‌باشد و از کیفیت و چگونگی عدم، در صورت پیدایش، باخبر است.

برخی از خردگرایان و معتزلی‌های معاصر مانند ماده‌باروان و لیبرال‌ها گمان می‌کنند که مبنا قرار دادنِ شریعت الهی در عمل و حکم‌رانی، به معنای پذیرش، استبداد و خودکامگی سیاسی و ترور فکری است و حکم و شریعت الهی، جمود، بسته‌نگری، عقب‌ماندگی و عدم همراهی با تمدن نوین می‌باشد. همه‌ی این‌ها گذشته از این‌که خروج از اسلام است، بدگویی از پروردگار متعال می‌باشد؛ گویا - نعوذ بالله- خداوندمصلحت بندگانش را با تغییر مکان و زمان، نمی داند!

اما کسی که احکام و شریعت الهی را مبنای حکم و قضاوت می‌داند و به رعایت این اصل مهم و وجوب آن، ایمان دارد و به برتری شریعت و احکام شرعی از قوانین بشری، معتقد باشد، اما در عمل و در پاره‌ای موارد، به‌خاطر بهانه‌های واهی مانند بهانه‌تراشی‌های اهل هوا و معصیت، یا به‌طمع دنیا و پست و مقام، مطابق شریعت حکم نمی‌کند و در عین حال به حرام بودن این عمل، آگاهی و اذعان دارد، مرتکب کفر اصغر و ظلم و جور شده و از دایره‌ی اسلام خارج نیست.

[۱۹] الإحکام، ج۴، ص۵۰۵. [۲۰] الکفایة، ص۲، خطیب بغدادی. [۲۱] طرح التثریب، ج۱، ص۱۵، چاپ الأزهریة. [۲۲] سند این روایت، نیکوست. [۲۳] یعنی آن شخص، به این حکم کفر ورزیده است. چنان‌که در ادامه‌ی این روایت آمده است: «و کفرش، مانند کفر کسی نیست که به الله، و فرشتگان، و کتاب‌ها و فرستادگان اللهو به آخرت، کفر ورزیده است». سراغ نداریم که هیچ‌یک از صحابه و سلف صالح شبا برداشت ابن‌عباسباز این آیه مخالفت کرده باشد و این، حجت به‌شمار می‌رود؛ زیرا اصوالی‌ها گفته‌اند: وقتی یک صحابی، سخنی بگوید و سایر صحابه با او مخالفت نکنند، این، نوعی اجماع به نام «اجماع سکوتی» است که بنا بر دیدگاه جمهور، حجت می‌باشد. دیدگاه ابن‌عباسببا دعایی که پیامبرصدر حقش نمود، تقویت می‌شود؛ زیرا پیامبرصبرای ابن‌عباسبدعا کرد که اللهبه او دانش و بینش دینی و قدرت برداشت دقیق مسایل را عنایت کند. [مترجم، به‌نقل از شرح ریاض‌الصالحین،محمد بن صالح عثیمین، ج۱، ص۴۳۸، مکتبة الصفا، چاپ اول، به‌تحقیق: محمود بن الجمیل، و خالد بن محمد بن عثمان.]