ناقض نهم: [هرکس معتقد باشد که برای برخی از مردم، گنجایش یا اجازهی خروج از شریعت محمدصوجود دارد، - مانند گنجایشی که برای خروج خضر از شریعت موسی÷وجود داشت- کافر است]
این مورد، شامل موردِ سوم نیز میشود؛ همانطور که پیشتر گذشت، مؤلف در گزینهی سوم به عنوان یکی از نواقض اسلام گفته است: «کسی که مشرکان را کافر نداند یا در کفرشان شک کند یا مذهب و آیین آنان را درست بپندارد، کافر است». لذا اگر کسی بر این باور باشد که برای برخی از مردم ایرادی ندارد که بهسان رویکردِ خضر دربارهی آیین موسی÷، شریعت محمدصرا ترک کنند، در حقیقت کسی را که به دینی جز اسلام روی آورده، کافر ندانسته است؛ و این، نقض اسلام بهشمار میآید و به معنای انکار متون کتاب و سنت است که نشانگر فراگیر بودن رسالت پیامبر این امت است؛ یعنی انکار عملیِ اینکه اللهﻷمحمد مصطفیصرا برای همهی مردم، برانگیخته است. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾[سبأ: ۲۸].
«و ما تو را جز مژدهدهنده و هشداردهنده به سوی همهی مردم نفرستادیم».
و میفرماید:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾[الأعراف: ۱۵۸].
«بگو: ای مردم! بهراستی من فرستادهی الله به سوی همهی شما هستم».
و میفرماید:
﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ١﴾[الفرقان: ۱].
«بس والا و بابركت است ذاتی كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا بيمدهندهی جهانيان باشد».
یعنی به کسانی را که از او اطاعت میکنند، نوید بهشت دهد و کسانی را که از او نافرمانی مینمایند، از اتش دوزخ بترساند.
اللهﻷمیفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾[آلعمران: ۱۹].
«بیگمان دین حق نزد الله اسلام است».
یعنی اللهﻷدین دیگری جز اسلام را نمیپذیرد؛ اسلام، پیروی از پیامبران و پیامهایی است که در هر دوران از سوی اللهﻷآوردند تا اینکه سلسلهی نبوت با بعثت پیامبر این امت، محمدصپایان یافت و بدینسان همهی راههای منتهی به الله، بسته شد و تنها یک راه باقی ماند؛ یعنی راه محمد مصطفیص. لذا اگر کسی که پس از بعثت پیامبرصپا به عرصهی هستی گذاشته است، با دینی جز اسلام از دنیا برود، از او پذیرفته نمیشود. همانگونه که الله متعال فرموده است:
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ﴾[آلعمران: ۸۵].
«و هر کس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود».
بدینسان الله متعال بیان فرموده که فقط دین اسلام، قابل قبول است.
در حدیث صحیح آمده است: ابوهریره سمیگوید: رسولاللهصفرمود: «فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِيَاءِ بِسِتٍّ: أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وَأُحِلَّتْ لِيَ الْغَنَائِمُ، وَجُعِلَتْ لِيَ الأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا، وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً، وَخُتِمَ بِيَ النَّبِيُّونَ». یعنی: «با شش ویژگی بر سایر پیامبران، برتری یافتم». یعنی شش ویژگی به من عطا شده است که پیش از من، هیچ پیامبری از آنها برخوردار نشد. «سخنان جامع - قرآن و سنت- به من داده شده است؛ از مسافت یک ماه، دشمنانم، دچار ترس و وحشت میشوند؛ مال غنیمت برای من حلال شده است؛ زمین، برای من مسجد و پاک گردیده است؛ بهسوی همهی مردم فرستاده شدهام و با بعثت من، نبوت پایان یافت».
و در حدیث صحیح دیگری آمده است: جابر سمیگوید: رسولاللهصفرمود: «بُعِثْت إِلَى الْأَسْوَد وَالأَحْمَر». یعنی: «به سوی - همهی نژادها- سیاه و سرخ (و عرب و غیرعرب) فرستاده شدم».
امام احمد در «مسند» خود از مجالد از شعبی از جابر بن عبدالله روایت کرده است: عمر بن خطاب سبا کتابی که از اهل کتاب به دست آورده بود، نزد پیامبرصآمد. وقتی پیامبرصآن را خواند، یعنی از محتوایش اطلاع یافت، خشمگین شد و فرمود: «أَمُتَهَوِّكُونَ فِيهَا يَا ابْنَ الْخَطَّابِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً لا تَسْأَلُوهُمْ عَنْ شَيْءٍ فَيُخْبِرُوكُمْ بِحَقٍّ فَتُكَذِّبُوا بِهِ أَوْ بِبَاطِلٍ فَتُصَدِّقُوا بِهِ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسَىَ كَانَ حَيًّا مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ يَتَّبِعَنِيِ». یعنی: «ای پسر خطاب! آیا شما در دین خود سرگردان هستید؟ سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، من آیینی توحیدی برای شما آوردهام که - هرگز دچار تحریف نمیشود و- روشن، خالص و پاک است. از اهل کتاب چیزی نپرسید؛ زیرا ممکن است پاسختان را بهدرستی بدهند و راست بگویند، ولی شما انکار کنید یا پاسخ نادرستی به شما بدهند یا دروغ بگویند و شما تصدیقش کنید. سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر موسیصزنده بود، حق نداشت خودسرانه کاری انجام دهد جز اینکه از من پیروی کند».