حکم ساحر در اسلام
حکم ساحر نیز از تقسیمبندی انواع سحر که پیشتر گذشت، روشن میشود و علما در اینباره دو دیدگاه دارند:
عدهای چون نویسندهی کتاب، امام محمد بن عبدالوهاب، سحر را بهطور مطلق کفر دانستهاند و این، دیدگاهِ جمهور علماست. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ﴾[البقرة: ۱۰۲].
«و از آنچه شیاطین، دربارهی پادشاهی سلیمان (به هم میبافتند و برای مردم) میخواندند، پیروی کردند؛ در حالی که سلیمان هیچگاه کفر نورزید. بلکه این شیاطین بودند که کفر ورزیدند و به مردم، سحر تعلیم میدادند و نیز آنچه را که بر دو فرشتهی بابل (به نامهای) هاروت و ماروت نازل شد. (آن دو فرشته، طرز باطل کردن سحر را به مردم آموزش میدادند) وبه هیچ کس چیزی یاد نمیدادند مگر اینکه (ابتدا) به او میگفتند: ما وسیلهی آزمایشیم؛ مبادا کافر شوی».
و برخی از علما به تقسیمبندی یادشده تصریح کردهاند و همین دیدگاه، صحیحتر است؛ لذا کسانی که سحر را کفر دانستهاند، منظورشان نوع اول آن بوده است. از آنجا که دربارهی حکم سحر اختلاف نظر وجود دارد، دامنهی این اختلاف به حکم ساحر نیز رسیده است که آیا به عنوان مرتد، کشته میشود یا خیر؟ لذا اگر سحرش، کفر باشد، او را به عنوان مرتد، اعدام میکنند و اگر سحرش کفر نباشد، فقط بهخاطر جلوگیری از تبهکاری و اذیت و آزارش، او را بهقتل میرسانند؛ البته با در نظر گرفتن مصلحت که آیا بهتر است او را بکشند یا نه؟
ابنهبیره در «الإشراف علی مذاهب الأشراف» میگوید: آیا ساحر، صرفاً بهخاطر جادوگری و بهکار بردن سحر کشته میشود یا خیر؟ مالک و احمد گفتهاند: آری. و شافعی و ابوحنیفه گفتهاند: خیر. لذا اگر ساحری، کسی را با سحر خود بکشد، از دیدگاه مالک، شافعی و احمد، باید او را کشت؛ و ابوحنیفه گفته است: کشته نمیشود، مگر اینکه این عمل را تکرار نماید یا به کشتن شخص معینی از طریق سحر، اقرار کند. بنابراین، کشتن ساحر از دیدگاه مالک و احمد، یک حد یا مجازات است و از دیدگاهِ شافعی برای قصاص میباشد».
نکته: در سنت رسول الله هیچ خبر مرفوع و متصلی به پیامبرصدر دست نیست که به کشتن ساحر دستور داده باشند. البته ترمذی در «سننِ» خود، [۲۹]و نیز طبرانی در «الکبیر» [۳۰]و دارقطنی [۳۱]و... روایتی در این زمینه نقل کردهاند که درخورِ بررسی است؛ اینها از طریق اسماعیل بن مسلم مکی از حسن بصری از جندب از رسولاللهصروایت کردهاند: «حَدّ السَّاحِر ضَرْبُه بِالسَّيْفِ». یعنی: «حد ساحر، ضربهی شمشیر است». این، خبری است که نمیتوان آن را مرفوع [۳۲]دانست؛ یعنی رفع آن صحیح نیست. زیرا دربارهی اسماعیل، اضطراب وجود دارد؛ [۳۳]گاه بدون ارسال و انقطاع، یعنی بهصورت متصل روایت میکند و گاه با ارسال، یعنی به صورت مرسل. [۳۴]
در روایتی که طبرانی در «المعجم الکبیر» نقل کرده، خالد العبدی از اسماعیل، متلابعت نموده است و خالد، ضعیف است. ترمذی، موقوف بودن این روایت را درست دانسته است. وی در «العلل» میگوید: «از محمد [۳۵]دربارهی این حدیث پرسیدم؛ گفت: چیزی نیست»؛ یعنی صحتش را رد کرد.
البته این حکم - کشتن ساحر- از تعدادی از صحابه شثابت است؛ از جمله عمر بن خطاب س: احمد در «مسند»، [۳۶]ابوداود در «سنن»، [۳۷]و بیهقی در «الکبری» [۳۸]از بجاله بن عبده روایت کردهاند: عمر بن خطاب - به کارگزارانش- نامه نوشت: هر ساحری را بکشید و ما، سه ساحر را کشتیم.
حفصه رضیاللهعنها نیز همین دیدگاه را داشت؛ همانگونه که بیهقی در «سنن» [۳۹]خود از طریق عبیدالله بن عمر از نافع از ابنعمر از حفصه بنت عمر بروایت کرده است که وی، یعنی حفصه، کنیزی داشت که حفصه را سحر کرد و خود به این سحر، اقرار نمود و آن را بیرون آورد. حفصه رضیاللهعنها او را کشت. این خبر به عثمان سرسید؛ عثمان سناراحت شد. ابنعمر بنزد عثمان سرفت و گفت: کنیزش او را جادو کرده بود و خود آن را بیرون آورد و به جادویش اقرار نمود. لذا عثمان سقانع شد. گویا خشم عثمان ساز قتل آن کنیز بدین خاطر بود که او را بدون اجازهی خلیفه کشته بودند.
جندب سنیز همین دیدگاه را داشته است؛ همانگونه که بیهقی در «سنن» [۴۰]از طریق خالد الحذاء از ابوعثمان نهدی چنین داستانی از جندب سروایت کرده است.
احمد میگوید: خالد الحذاء از ابوعثمان نهدی، حدیث نشنیده است؛ البته در «صحیحین» از طریق خالد از ابوعثمان، حدیث روایت شده است.
بخاری در «التاریخ» [۴۱]این روایت را از طریق عاصم الاحول از ابوعثمان نهدی از جندب سنقل کرده است.
امام احمد بن حنبل /میگوید: «ثابت است که سه تن از اصحاب پیامبرصقایل به کشتن ساحر بودهاند».
علما در اینباره که آیه توبهی ساحر پذیرفته میشود یا خیر، دیدگاههای متفاوتی دارند؛ ابنهبیره میگوید: «آیا توبهی ساحر پذیرفته میشود؟» و سپس میافزاید: «دیدگاه مشهور از مالک، ابوحنیفه و احمد، این است که توبهاش پذیرفته نمیشود و شافعی و احمد - در روایتی دیگر- گفتهاند: توبهاش قبول میگردد».
وی، همچنین میگوید: «از دیدگاه ابوحنیفه، ساحرِ اهل کتاب نیز مانندِ ساحرِ مسلمان کشته میشود؛ ولی مالک و احمد و شافعی با استناد به داستان لبید بن اعصم، گفتهاند: کشته نمیشود. البته دربارهی زنِ مسلمانی که جادوگر است، دیدگاههای متفاوتی دارند؛ از نظرِ ابوحنیفه، زنی که اداعی اسلام میکند و جادوگر است، کشته نمیشود؛ بلکه او را زندانی میکنند و سه امام دیگر، گفتهاند: حکمش مانندی حکم مرد است». [پایان سخن ابن هبره]
[۲۹] سنن ترمذی (۴/۶۰). [۳۰] المعجم الکبیر، طبرانی، (۲/۱۶۱) [۳۱] سنن دارقطنی (۳/۱۱۴) [۳۲] مرفوع، گفتار یا کرداری است که به پیامبرصنسبت داده میشود؛ فرقی نمیکند که متصل باشد، یا منقطع یا مرسل. البته خطیب، روایت مرسل را مرفوع نمیداند؛ بلکه میگوید: مرفوع، عبارت است از خبری که صحابی از رسولاللهصنقل میکند. [مترجم] [۳۳] یعنی در روایتش اختلافاتی وجود دارد که ترجیح میان آنها ممکن نیست. [مترجم] [۳۴] مرسل، روایتی است که راوی صحابی، در سندش ذکر نشده باشد. [مترجم] [۳۵] منظورش، استادِ او، محمد بن اسماعیل بخاری /میباشد. [مترجم] [۳۶] مسند احمد، (۱/۹۱) [۳۷] سنن ابیداود (۳۰۴۳) [۳۸] السنن الکبری، بیهقی (۸/۱۳۶). [۳۹] سنن بیهقی، (۸/۱۳۶) [۴۰] سنن بیهقی، ج۸، ص۱۳۶. [۴۱] التاریخ، بخاری، ج۲، ص۲۲۲.