درس سی و نهم: پیامبر پارسا ج
رسول خدا ج حقیت دنیا را بخوبی درک کرده بود، و سرعت دگرگونی روزگار را بخوبی حس میکرد. او میدانست دنیا مزرعهایست برای آخرت. و سفر دنیا سفری است بسیار کوتاه؛ چون آن مسافر صحرا که لحظاتی زیر سایه درختی استراحت نموده سپس برخواسته راهش را ادامه میدهد. از اینرو بود که هرگز دنیا نزد رسول اکرم ج جایگاهی بیش از آنچه دارد را نیافت. و آن حضرت زندگی پارسایان و مستمندان را بر زندگی ثروتمندان اسرافکار و از خود راضی ترجیح داد، و روزی گرسنه بود و صبر و شکیبائی آذوقه راهش، و روزی سیر بود و شکر و سپاس نغمه دل و جانش.
و چه بسا پیروانش را از خطر ذوب شدن در دنیای فانی و از فتنه و فسادهای آن و غرق شدن در شهوتها ولذتهای زود گذر آن برحذر میداشت. آن حضرتج میفرمودند: دنیا شیرین و باصفاست، و خداوند شما را بر آن گماشته و مینگرد که چه میکنید. پس از دنیا و زنان بهراسید، چرا که اولین فتنه و آزمایش بنی اسرائیل در زنان بود [۱٧۱].
رسول اکرم ج بخوبی دریافته بود که دنیا آرامگاه و سرای کسی است که او را دگر سرائی نیست، و بهشت کسی است که از اخلاق و ارزشهای انسانی هیچ بهرهای نبرده است. و همیشه میفرمود: بار الها! هیچ زندگی و سعادتی چون زندگی و سعادت و صفای آخرت نیست [۱٧۲].
پیامبر بشدت با فقر و تنگدستی در ستیز بود، و فقر را برادر کفر، و راهی بسوی آن میشمرد. و دین اسلام نیز تا بدانجا با فقر در جنگ بود که مال و ثروت را در ادای عبادتها و ارکان اسلام چون حج و زکات سهیم قرار داد، و کار و تلاش و کوشش که باعث عزت نفس و ساختار شخصیت اجتماعی فرد میشود را نماد شخصیت مسلمان قرار داده، دست بالا را بر دست پایین برتر شمرد. با وجود همه اینها اجازه نداد مال و ثروت ودارائی دنیا از دست جستزده بر دل رخنه کند، و همواره چشمهایش به آخرت و زندگی پس از مرگ دوخته بود، و قلب و دلش را از تمام پریشانیها و ناراحتیهای دنیایی پاک و خالی نگه داشته بود. و این بود که دنیا بسوی او میدوید و پیامبر دست رد بر سینه آن میزد. و میفرمود: مرا چه بدنیا؟! من در دنیا تنها چون مسافری هستم که زیر سایه درختی برای چند لحظه استراحت نموده سپس آنرا رها کرده میرود [۱٧۳].
عمرو بن الحارث برادر مادر مؤمنان جویریة؛ همسر پیامبر اکرم ج گفتند: پیامبر خدا ج پس از وفاتشان هیچ مال و منالی از خود بجای نگذاشتند، نه دیناری، و نه درهمی، و نه بردهای و نه کنیزی، و نه هیچ چیز دیگری، مگر قاطر سفیدی که سوارش میشدند. و اسلحهاش و قطعه زمینی که آنرا برای مسافرانی که توشه راهشان ته میکشید صدقه کرده بودند [۱٧۴].
آری؛ این تمام دارایی و ثروت سرور دو جهان، و سید و آقای انسانها از روز ازل تا روز ابد، و آقا و سید و سرور و عزیز جان و دلم است. صلوات و درود و ثنای الهی بر او بادا، و پدر و مادر و جان و همسر و فرزندم فدای او ...
او آن وارستهایست که نپذیرفت پیامبری پادشاه گونه باشد، و ترجیح داد که بنده و بردهی پروردگار و پیام آور او باشد.
ابوهریره یار و شاگرد محبوب پیامبر خدا ج که لحظهای از او جدا نمیشد آورده است: جبریل÷ در محضر پیامبر اکرم ج نشست و به آسمان نگریست، فرشتهای از آسمان فرود آمد. جبریل گفت: این فرشتهایست که از روزی که خداوند او را آفریده تا به امروز هرگز از آسمان فرود نیامده است. چون فرشته سر رسید گفت: ای محمد! پروردگارت مرا بسوی تو فرستاده است؛ آیا تو را پادشاهی قرار دهم، یا بنده و فرستادهای؟
جبریل به پیامبر خدا ج گفت: ای محمد، در مقابل پروردگارت فروتن باش! پیامبر خدا جفرمودند: میخواهم بنده و فرستاده او باشم [۱٧۵].
زندگی پیامبر اکرم ج آینهای بود از تواضع و فروتنی و زهد و پرهیزگاری و پارسائی و قناعت.
مادر مؤمنان عائشه صدیقهلفرمودند: پیامبر خدا ج در حالی جان به جان آفرین تسلیم نمودند و از این دیار فانی رخت برچیدند که در خانه من هیچ چیزی که انسانی بتواند آن را بخورد نبود مگر مقداری جو در تاقچه من، مدت زمانی طولانی از آن میخوردم تا خسته شدم، روزی آن را وزن کردم بعد از آن تمام شد [۱٧۶].
حضرت عمر چون دید مردم در ناز و نعمت بسر میبرند، آهی سرداده گفت: پیامبر خدا جرا میدیدم که در بعضی روزها از شدت گرسنگی بخود میپیچید و حتی خرمای خشک و پالیده نمییافت تا شکمش را پر کند.
انس؛ یار رسول خدا ج که داوطلبانه شرف خدمتگذاری پیامبر ج را به عهده گرفته بود، گفت: رسول الله ج فرمودند: در راه خدا روزهای پر ترس و وحشتی که من دیدهام کسی ندیده. و در راه خدا زجرها و شکنجههایی که من دیدهام کسی ندیده. بر من سی شبانه روز گذشت، و من و بلال هیچ غذایی که قابل خوردن باشد نداشتیم، مگر چیز بسیار اندکی که بلال در زیر بغلش پنهان میکرد و میآورد [۱٧٧].
و پسر عموی پیامبر خدا ج ابن عباسبآورده است: بر پیامبر خداج شبهای متوالی میگذاشت و ایشان همراه خانوادهیشان شکم خالی سر به بالین میبردند. و بیشتر وقتها نانشان از جو بود [۱٧۸].
و از انس یار و خدمتگذار رسول خدا ج آمده است: پیامبر خدا ج تا روزی که وفات کردند بر میزی غذا نخوردند. و نان سفید گندم نخوردند [۱٧٩].
رسول اکرم ج در نهایت تواضع و فروتنی زندگی میکردند، بر حصیر مینشستند و بر آن میخوابیدند. عمر بن خطابسیار و مستشار پیامبر خداج میگویند: روزی خدمت آن حضرت ج رسیدم، آنحضرت ج بر حصیری دراز کشیده بود، در کنارشان نشستم.
دیدم که جز یک پارچه نازک چیزی بر تنشان نیست، و حصیر بر جسمشان اثر گذاشته. در گوشهای از اتاق یک مشت جو، و مقدار اندکی عدس بود، مشکی نیز در آنجا آویزان بود. وقتی پیامبر خدا ج را به آن حال دیدم اشک از چشمانم سرازیر شد. رسول خدا ج به من نگاهی کرده فرمودند: چرا گریه میکنی؟! گفتم: ای فرستادهی خدا، چطور گریه نکنم؟! این حصیر سخت بر جسمت اثر گذاشته، و در خانهات چیزی جز آنچه میبینم نیست. و خسرو و قیصر ـ پادشاهان فارس و روم ـ در ناز و نعمت و در باغها و رودها خوش میگذرانند. در حالیکه شما فرستادهی خدا و پیک او هستید! پیامبر اکرم ج فرمودند: ای پسر خطاب! آیا بدین راضی و خشنود نیستی که آخرت برای ما باشد، و دنیا برای آنها [۱۸۰]؟
[۱٧۱] به روایت امام مسلم نیشابوری. [۱٧۲] به روایت امام مسلم نیشابوری. [۱٧۳] به روایت امام ترمذی، و ایشان گفتهاند که این حدیث حسن صحیح است. [۱٧۴] به روایت امام بخاری. [۱٧۵] به روایت امام ابن ماجه. واستاد ألبانی آن را صحیح دانسته. [۱٧۶] به روایت امام بخاری و مسلم. (یعنی تا وقتی که آنرا وزن نکرده بود، به برکت پیامبر جآن مقدار اندک جو تمام نمیشد) [۱٧٧] به روایت امام ترمذی، و ایشان گفتهاند که این حدیث حسن صحیح است. [۱٧۸] به روایت امام ترمذی، و گفتهاند که دین حدیث حسن صحیح است. [۱٧٩] به روایت امام بخاری. [۱۸۰] به روایت امام ابن ماجه، و منذری آن را صحیح شمرده است.