درسهایی از مدرسۀ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

درس هشتم: حفاظت خداوند متعال از پیامبرش

درس هشتم: حفاظت خداوند متعال از پیامبرش

در طلاطم مکر و نیرنگ دشمنان قسم خورده، و نقشه‫های پلید آن‌ها، یاران پیامبر اکرم ج بشدت مواظب آن حضرت بودند، تا مبادا از سوی دشمن مورد سوء قصد قرار گیرند. خداوند متعال این دلهره و ترس را از قلب‌های مؤمنان پاک نموده، حفاظت از پیامبرش در برابر مکر و حیله‫های انسان‌ها را بر عهده گرفت. خداوند متعال می‫فرمایند:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ[المائدة: ۶٧].

«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند».

ابن کثیر در تفسیر این آیه گفته است: یعنی؛ ای پیامبر ما، پیام ما را برسان و بدانکه من نگهبان و یاور تو هستم و بر دشمنانت تو را غلبه خواهم داد. و تو را بر آن‌ها پیروز می‫گردانم، پس از هیچ چیزی ترس و هراس و واهمه نداشته باش، هیچ یک از آن‌ها نمی‫توانند به تو ضرر و زیانی برسانند. پس از این آیه یاران رسول اکرمج دیگر نیازی ندیدند از آن حضرت ج نگهبانی کنند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ از تصاویر پاسداری و حفاظت خداوند متعال از پیامبرش آن روایتی است که ابوهریره آورده است. روزی ابوجهل از برخی از همکیشان خود پرسید: آیا محمد در بین شما نیز صورتش را بخاک می‫مالد؟ {یعنی نماز بجای می‫آورد!}‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ گفتند: آری. گفت: سوگند به لات و عزا! (دو بت بزرگ در مکه). اگر او را ببینم که سرش را بزمین می‫زند، پایم را روی گردنش فشار می‫دهم، و صورتش را به خاک می‫مالم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ وقتی پیامبر را در حال سجده دید با کبر و غرورش بسوی او آمد تا پایش را بر گردن آن حضرت بگذارد. تا به پیامبر نزدیک شد، ترسان و هراسان در حالیکه صورتش را با دستانش گرفته بود به عقب فرار کرد.

دوستانش از او پرسیدند: تو را چه شده؟!

گفت: در بین من و او گودالی از آتش، پر از ترس و وحشت و بال‌هایی که بهم می‫خورد سربرآورد!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ پیامبر خدا ج فرمودند: اگر به من نزدیک می‫شد، فرشتگان او را تکه پاره می‫کردند [۲۰].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ و از ابن عباسبروایت شده که گفتند: ابوجهل گفته بود: اگر محمد را ببینم در کنار کعبه نماز می‫خواند، گردنش را با پایم له می‫کنم. وقتی خبر به پیامبر خدا ج رسید فرمودند: اگر چنین کند فرشتگان او را تکه پاره می‫کنند [۲۱].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ جابر بن عبدالله روایت می‫کند که: پیامبر خدا ج بسوی «خصفة» لشکرکشی کرد، مسلمانان شکست سختی به دشمن رساندند. مردی از آن‌ها به نام «غوث بن الحارث» در یکی از اتراق‫گاه‌ها خود را بالای سر رسول خدا ج که در حال استراحت بودند، رسانید. و شمشیر کشیده داد زد: چه کسی می‫تواند تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر خدا ج فرمودند: الله! بناگاه شمشیر از دست آن مشرک رها شده بزمین افتاد. پیامبر خدا ج برخواست و شمشیر را گرفته فرمودند: و حالا، چه کسی تو را از دست من نجات می‫دهد؟‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ آن مرد با ترس و لرز گفت: از من درگذر. پیامبر اکرم ج فرمودند: آیا شهادت می‫دهی که پروردگاری نیست مگر «الله» و من رسول و فرستاده‫ی خدا هستم؟ آن مرد گفت: نه، ولی قول می‫دهم هرگز با تو نجنگم، و کسانیکه با تو می‫جنگند را یاری ندهم. پیامبر او را رها کرد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ آن مرد در حالیکه باورش نمی‫شد نجات یافته بسرعت از آنجا دور شد، و خودش را به قومش رسانیده گفت: از سوی بهترین انسان‌ها آمده‫ام [۲۲].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ انس روایت می‫کند: مردی مسیحی اسلام آورد، و او سوره «البقرة»، و «آل عمران» را آموخت، و چیزهایی را نیز به امر پیامبر خدا ج می‫نوشت. سپس از اسلام بازگشت و مسیحی شد. و هر جا می‫گفت: محمد جز آنچه من بدو آموخته‫ام هیچ نمی‫داند!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ خداوند جانش را گرفت. او را دفن کردند. صبح روز بعد دیدند که زمین جسدش را بیرون انداخته. مسیحیان گفتند: این کار محمد و یارانش است. چون از آن‌ها بریده بود قبرش را کنده، جسدش را بیرون انداخته‫اند. گودالی عمیقتر کندند و دوباره او را دفن کردند. روز بعد متوجه شدند زمین بار دگر او را بیرون انداخته. گفتند: این کار محمد و دوستانش است، رفیقمان را نبش قبر کرده‫اند. اینبار تا توانستند گودالی بسیار عمیق زدند، و او را بار دگر دفن کردند. صبح روز بعد دیدند که زمین بار دگر جسدش را بیرون انداخته!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ دریافتند که این نمی‫تواند کار انسان باشد. جسدش را کناری انداختند و رفتند [۲۳].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ و از تصاویر پاسداری خداوند از پیامبرش می‫توان؛ نجات او از زیر شمشیرهای بران پهلوانان قریش که به خانه او شبیخون زدند را نام برد. آخرین حیله‫ای که قریشیان پس از نا امیدی کامل از دست یافتن به پیامبر، بر آن اتفاق کردند این بود که از هر قبیله‫ای پهلوانی شمشیر زن انتخاب کنند، و تمام آن قهرمانان با شمشیرهای بران خود شبانه به خانه رسول اکرم ج شبیخون زنند، و همه با هم چون یک مرد آهنین در یک لحظه شمشیرهای خود را بر او فرود آورند. و بدین‌صورت خونش در بین قبیله‫های مختلف عرب پخش می‫شود. آنگاه بنو عبدمناف؛ قبیله‫ی پیامبر، را توان مقابله با تمام عرب‌ها نخواهد بود، و بناچار از خوانخواهی از او دست خواهند کشید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ این آخرین سوژه‫ای بود که حیله‫ی ناجوانمردانه مشرکان می‫توانست بدان دست یابد، ولی آن کوته فکران و سست اندیشان از این غافل بودند که خداوند خود نگهبان و پاسدار رسول خود است. فرشته‫ی وحی؛ جبریل، بدستور خداوند متعال بر پیامبر اکرم ج نازل شده، او را از مکر و حیله‫ی مشرکان آگاه ساخته، دستور خداوند را بدو ابلاغ نمود که شب را در بستر خویش نخوابد، و به او اجازه هجرت داده شد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ و از تصاویر پاسداری خداوند از او می‫توان به حادثه‫ی غار نگریست. آنگاه که مشرکان قریش با رد یابی آثار حرکت پیامبر به دم غار ثور رسیدند. ابوبکر صدیق؛ یار غار رسول خدا، از اینکه مبادا پیامبر توسط مشرکان دستگیر شود بسیار نگران و پریشان بود، و گفت: ای رسول خدا! اگر کسی از این‌ها بزیر پایش نگاه کند ما را خواهد دید. پیامبر خدا ج با کمال اطمینان و توکل بر پروردگار به دوست و همراهش گفت: ای ابوبکر! تو را چه گمان از دوتائی که خداوند سومی آن‌هاست!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ و در همین سفر هجرت به تصویری دیگر بنگر: آنگاه که سراقه بن مالک توانست خود را به پیامبر برساند، و در پی دستگیری آن‌ها و تحویل‌شان به قریشیان بود، تا جایزه‫ی قریش را بخود اختصاص دهد. چگونه خداوند پیامبرش را از دست او نجات داد؟ چگونه پاهای اسبش در زمین فرو رفته او را بزمین زد؟ تا سر تسلیم فرو آورده از پیامبر امان خواست..‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ امام ابن کثیر در تفسیرش می‫نویسد: از جمله‫ مثال‌های نگهبانی و پاسبانی خداوند از پیامبرش می‫توان؛ به حفاظت پروردگار از او در برابر اهل مکه و سردمداران و حسودان و دشمنان و جاه‫طلبان و خود خواهان آن نام برد که با وجودی که از شدت دشمنی و بغض و کینه بخود می‫پیچیدند، و شبانه روز بر علیه او نقشه می‫کشیدند، نتوانستند مویی از سر آن جناب کم کنند، هر بار خداوند با قدرت و حکمت بزرگش اسباب و وسائلی را فراهم می‫نمود، و او را از چنگ ظالمان در امان می‫داشت.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ در ابتدای طلوع آفتاب توحید خداوند رسولش را بوسیله‫ی ابوطالب که عمویش بود و در بین قریشیان کدخدائی و ریاست و احترام داشت حفاظت نمود. خداوند محبتی فطری در قلب او آفرید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ ابوطالب شیفته‫ی برادر زاده‫ی خود از رابطه‫ی خویشاوندی ـ نه رابطه اسلام و دیانت ـ شد. شاید اگر ابوطالب مسلمان می‫شد قریشیان کافر دیگر برایش احترام و حرمتی نمی‫شناختند، ولی چون در بینشان صداقت و همدلی کفر برقرار بود او را احترام می‫گذاشتند و از او حساب می‫بردند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ و چون ابوطالب از دنیا رخت بربست مشرکان توانستند تا حدودی پیامبر را مورد آزار و اذیت خویش قرار دهند. در این هنگام خداوند انصاریان ـ اهل یثرب ـ را بسوی او فرستاد. اهل یثرب دین اسلام را هضم کرده، پیامبر را به آغوش کشیدند، و از او خواستند تا به شهر آن‌ها هجرت کند. چون آفتاب نبوت در شهرشان طلوع کرد، نام شهر خود را به میمنت قدوم مبارک پیامبر «مدینة النبی» ـ شهر پیامبر ـ تغییر دادند، و در راه حمایت و پاسبانی از او دشمنی عرب و عجم را به جان و دل خریدند.

خداوند در تمامی مسیر دعوت اسلام پیامبرش را حفاظت می‫کرد، و هر گاه مشرکان یا اهل کتاب ـ یهودیان و مسیحیان ـ بر علیه او نقشه‫ای می‫کشیدند خداوند نقشه‫ی آن‌ها را بر آب می‫کرد و خدعه و نیرنگشان را چون تیری به سینه خود آن‌ها بر می‫گردانید [۲۴].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ [۲۰] به روایت امام مسلم نیشابوری. [۲۱] به روایت امام بخاری. [۲۲] به روایت امام حاکم، و ایشان حدیث را صحیح دانسته است. [۲۳] به روایت امام بخاری. [۲۴] با اختصار؛ تفسیر ابن کثیر (۲/ ۱۰۸ ـ ۱۱۰)