درسهایی از مدرسۀ رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

درس بیست و سوم: شجاعت و دلیری پیامبر اکرم ج

درس بیست و سوم: شجاعت و دلیری پیامبر اکرم ج

پیامبر اکرم ج انسانی بسیار شجاع و بی‫نهایت دلیر و وارسته بودند. و در باب شجاعت او همین بس که بدانی؛ ایشان تنها و یک تنه بار مسئولیت دعوت بسوی یکتاپرستی و توحید و اخلاص عبادت پروردگار یگانه را بدوش گرفته، در مقابل جهان کفر قد علم نمودند، و تمام شکنجه‫ها و آزار و اذیت‫ها و حیله‫ها و نیرنگهای آن‌ها را بجان و دل خریده، تمام تهدیدها، ترورها، از خانه وکاشانه بیرون کردنها، وتمام فشارهای اقتصادی و نفسانی آن‌ها هرگز نتوانست او را یک قدم از راهش کنار زند، و یا در قلب او ترس و وحشتی بیندازد، بلکه این مصیبتها و سختیها و رنجها باعث می‫شد او بیش از پیش بر دعوت اصلاح‫گر و سازندگی خویش پایبندتر و در راه خود استوارتر گردد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ و با کمال شجاعت و دلیری و مردانگی تمامی نیروهای کفر و فساد و عصیانگر، و تمامی قدرتهای دیکتاتور و طاغوتهای زمانه را به پوچی و حقارتشان تذکر داده، از بلندای ایمان بر سینه‫های سترگ فولادی و قلبهای سنگی آن‌ها دست رد زده، با افتخار بدانها گفت: سوگند بخدای یگانه؛ اگر خورشید تابان را در دست راستم، و ماه درخشان را در دست چپم، بگذارید تا دست از این راه برکشم، هرگز چنین نخواهم کرد، تا خداوند این دین را بر جهانیان پیروز گرداند یا من در راه به ثمر رسیدن آن جان دهم.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ انس بن مالک؛ یار فداکار رسول خدا ج می‫گوید: پیامبر خدا ج بهترین انسانها بود، سخاوتمندترین انسان روی زمین، دلیرترین و شجاعترین مردها بود، شبی صدائی هولناک مردم مدینه را بوحشت انداخت. پهلوانان هراسان بسوی صدا حرکت کردند. در راه رسول خدا ج را دیدند که از جانب صدا بازمی‫گشت! پیامبر خدا ج پیش از همه شمشیرش را برگردن آویزان کرده، سوار بر اسب لخت ابوطلحه، بسوی صدا رفته بود، و حالا از آنجا باز گشته به مردم می‫گفت: نترسید، چیز نگران کننده‫ای نیست [۶۵].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ امام نووی می‫گوید: این تصویری است گویا از شجاعت و دلیری پیامبر خداج که در اسرع وقت و پیش از همه مردم بسوی خطر رفته بود، تا از حقیقت ماجرا سردرآورد. وقبل از اینکه مردم به منطقه خطر برسند پیامبر از آنجا باز می‫گشتند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ جابرسیکی از یاران شجاع آن حضرت ج از حکایت کندن خندق می‫گوید: مشغول کار در خندق بودیم که صخره‫ای بزرگ جلویمان را گرفت. پیامبر خدا ج را صدا زده گفتیم: یا رسول الله، این سنگ بسیار بزرگی است. جلوی راهمان سبز شده. آن حضرت ج فرمودند: اینرا بگذارید برای من.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ سه روز بود که ما بشدت کار می‫گردیم، و هیچ آذوقه و غذایی بما نرسیده بود. پیامبر خدا جاز شدت گرسنگی سنگی را به شکمشان بسته بودند. با این حال کلنگ را گرفته کنار صخره سنگ آمده، با یک ضربه‫ی بسیار شدید صخره را خرد کردند [۶۶].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ آری، این سنگ سترگ و قوی که یاران پیامبر خدا ج از شکستن آن عاجز مانده بودند، با یک ضربه توانمندی از بازوی پرقدرت پیامبر خدا ج به سنگ ریزه‫های خورد تبدیل گشت... و این برهانی است از قدرت و توان آن مقام والا و شجاعت و ایستادگی و دلیری و مقاومت پیامبر اکرم ج در مقابل سختیها و بلاها را در تاریخ نظیری نیست. مردانگی و شجاعتی که جز آن کس که این مقام والا را بدو ارزانی داشته بود هیچ کس مقدار و اندازه آن‌را نمی‫تواند درک کند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ پیامبر خدا ج در زندگی جهادی خویش در جنگهای بسیاری شرکت کردند، و تاریخ هرگز بیاد ندارد او در یکی از میدانهای نبرد و در یکی از صحنه‫های رزم آوری یک قدم و یا حتی سرانگشتی بخواهد به عقب برگردد. این شجاعت و دلیری و اقدام و پیش قدمی پیامبر باعث شده بود همه لشکریان و پهلوانان بزرگ مسلمانان رهن اشاره‫ی او باشند و هرگز بخود اجازه ندهند کوچکترین نافرمانی‫ای از دستورات ایشان از آن‌ها سرزند. نه تنها بخاطر اینکه رسول خدا ج بودند، بلکه به این دلیل نیز که آن سرداران و پهلوانان نامدار و مشهور؛ صحنه‫هایی از شجاعت و دلیری و مردانگی پیامبر را با چشمان خود می‫دیدند که در مقابل رادمردیها و دلاوریهای او خود را هیچ حساب نمی‫کردند [۶٧].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ در این باره؛ سردار با نام و نشان تاریخ اسلام، دلاوری که ذوالفقار رعد آسایش نامی بس بزرگ بر صفحات تاریخ نگاشته؛ علی بن ابی‫طالب می‫گویند: هرگاه آتش جنگ به سختی برافروخته می‫گشت و دو گروه به شدت با هم گلاویز می‫شدند، پیامبر خدا ج در جلوی همه، مقابل دشمن قرار می‫گرفت، و ما پشت سر او پناه می‫گرفتیم [۶۸].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ و همچنین از این سردار دلیر تاریخ اسلام، علی بن ابی‫طالب آمده است که گفتند: اگر ما را در غزوه حماسه ساز «بدر» می‫دیدی که چگونه پشت سر پیامبر پناه می‫بردیم، و او از همه به دشمن نزدیکتر بود! می‫دانستی که پیامبر خدا قدرتمندترین و دلاورترین قهرمانانند [۶٩].‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ در غزوه احد «ابی بن خلف» یکی از پست‫ترین سرداران ددمنش سپاه کفر قسم خورد پیامبر خدا ج را به شهادت برساند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬ باده غرور سرداده سوار بر اسب خود وارد معرکه شده می‫گفت: ای محمد! یا می‫‫میرم یا می‫کشمت!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ صحابه به پیامبر خدا ج گفتند: آیا اجازه می‫دهید، کسی از ما با او بجنگد؟ پیامبر خدا ج فرمودند: نه، بگذارید بیاید. چون به پیامبر نزدیک شد، آن حضرت نیزه‫ای را از «حارث بن صمه» گرفته چون شیر بران رعدآسا بسوی او حمله‫ور شدند، صحابه که در اطراف پیامبر بودند با جهش آن حضرت بدینسو و آنسو پراکنده شدند، پیامبر با دقت تمام نیزه را در گردن آن دیو وحشی صفت فرو برد. از شدت ضربه پیامبر چند بار پهلوان اهریمن صفت بدور خود پیچید. سپس خوار و ذلیل و گریان بسوی قریشیان باز گشته داد می‫زد: محمد مرا کشت!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ قریشیان او را دلداری داده می‫گفتند: نترس چیز مهمی نیست. و او زار زار می‫گریست و می‫گفت: اگر این نیزه به تمام انسانهای روی زمین می‫خورد همه را از پای درمی‫آورد. آیا نشنیدید که گفت: من تو را می‫کشم؟!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ بخدا سوگند اگر به رویم تفی می‫انداخت مرا می‫کشت.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

‬‬‬‬‬‬‬‬ این اهریمن خودخواه و بخود مغرور در راه بازگشت به مکه مردار شد [٧۰].

و در غزوه حنین وقتی قبیله «هوازن» مسلمانان را با کمین تیراندازان خود غافل گیر کردند، همه فرار کردند، تنها پیامبر خدا ج بود که در برابر دشمن چون سدی فولادین ایستاده فریاد برآورد:

منم پیامبر بر حق خدا... منم فرزند عبد المطلب [٧۱]

بارالها! صلوات و سلام و درود فرست بر پیامبر و محبوب عزیزت حضرت محمد مصطفی ج ، و ما را در رکاب آن حضرت در بهشت برین جای ده. و ما را از دستان مبارک آن حضرت جامی از حوض کوثرت بنوشان تا پس از آن هرگز طعم تشنگی را احساس نکنیم...

[۶۵] به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری. [۶۶] به روایت امام بخاری. [۶٧] محمد الانسان الکامل، ص/ ۱۸۸، ۱۸٩. [۶۸] به روایت امام احمد و نسائی. [۶٩] به روایت امام احمد. [٧۰] نگا: السیرة النبویة، ابن هشام ۳/ ۱٧۴. [٧۱] نگا: اخلاق النبی (ج) فی القرآن والسنة ۳/ ۱۳۴۱.