حفاظت خداوند متعال پیامبرش را از پلیدی جاهلیت
خداوند متعال پیامبرش را از کودکی در پناه خود پرورش داده از پلیدیها و زشتیهای جاهلیت بکلی دور نگه داشت. نفرت ورزیدن به بتها و احترام قائل نشدن به آنها در فطرت و سرشت پیامبر نهاده شده بود. او نه تنها هرگز بتی را عبادت نکرد، بلکه هرگز برای بتها احترامی قائل نبود. و در جامعهی بیبندوبار و پرفساد مکه، هرگز شراب ننوشید، و هرگز در فسق و فجور و فساد و فحشا با جوانان بیمهار قریش شرکت نکرد. و از همان روزهای اول کودکی از تمام عیبها پاک بود، و خداوند او را با همهی اخلاق زیبنده و کارهای شایسته زینت بخشیده بود. شهرت پاکدامنی و اخلاق والای پیامبر زبانزد خاص و عام اهل مکه بود. و آنها او را به امانتدار درستکار ـ صادق امین ـ میشناختند.
وقصهی نصب «حجر الأسود» در دیوار کعبه خود بیانگر مکانت و جایگاه ویژهی آن حضرت در بین اهل مکه است، که چگونه و تا چه اندازه برای او احترام قائل بودند، و به او اعتماد داشتند، و حرفش را قبول میکردند.
حکایت از این قرار بود که اهل مکه پس از بازسازی مجدد خانه کعبه، در گذاشتن حجر الأسود در جایش با هم بشدت اختلاف کردند. هر قبیله و خانوادهای میخواست شرف ثابت کردن حجر الأسود را بخود اختصاص دهد. تا نامش در تاریخ خانه کعبه ماندگار گردد.
آتش این اختلاف تا حدی شعلهور شد که برخی از قبائل کمر جنگ بسته برای خونریزی آماده شدند. در نهایت همه بر این اتفاق کردند که هر چه نوهی عبدالمطلب؛ جوانی که در امانتداری و صداقت و حکمت و درایت و اخلاقش سرآمد اهل زمان خود است، تصمیم گیرد آنرا آویزه گوشهایشان کرده، سر طاعت در مقابل آن خم کنند.
حضرت محمد ج که در آن روزها هنوز به پیامبری برگزیده نشده بود، با حکمت و درایت بیمانند خود، از آنها خواست تا پارچهای بزرگ بیاورند. سپس «حجر الأسود» را در وسط آن پارچه نهاد، و از هر قبیلهای خواست تا گوشهای از پارچه را گرفته، حجر الأسود را بلند کرده بجائی که نصب میشود نزدیک کنند. سپس «حجر الأسود» را با دستان مبارکشان گرفته در جای خود نصب کردند.
با این سیاست و درایت حکیمانهی آن حضرت تمام قبیلههای عرب راضی شدند، و فتنهی آتشی که کمی مانده بود خشک و تر را بسوزاند، و مکه را به قبرستانی خاموش بدل سازد از دلها فروکش کرد، و همه راضی و خشنود به زندگی آرام خود بازگشتند.