درس سی و سوم: وفاء رسول الله ج
اسلام دین وفا و احترام عهد و پیمانها و میثاقهاست. پروردگار یکتا میفرمایند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ﴾[المائدة: ۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به پیمانها (و قراردادها) وفا کنید!»
و میفرمایند:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا٣٤﴾[الإسراء: ۳۴].
«و به عهد و پیمان وفا کنید، زیرا [روز قیامت] درباره پیمان بازخواست خواهد شد».
و در سوره مبارکه رعد تلاوت میکنیم:
﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ٢٠﴾[الرعد: ۲۰].
«آنها که به عهد الهی وفا میکنند، و پیمان را نمیشکنند...».
و پیامبر خدا ج میفرمایند: اگر کسی با مردمی عهد و پیمانی داشت؛ تا بسر آمدن وقت آن عهد و پیمان حق ندارد هیچ گرهای را بگشاید، و یا آن را محکم کند، مگر اینکه بطور دو جانبه آن عهد و پیمان را بر هم زنند [۱۳۴].
و چون دو سفیر مسیلمه کذاب نزد آن حضرت آمدند، و با آن روش زشت آن حرفهای بسیار پلید خود را بر زبان راندند، آن حضرت ج فرمودند: اگر نه این بود که پیک کشته نمیشود، گردنهایتان را میزدم. و از آن روز این برای مردم یک سنت و قاعده شد که سفیر یا پیک نباید کشته شود [۱۳۵].
تصاویر وفای آن حضرت ج در پایبندی به معاهداتش با کفار بیش از آن است که بتوان در این مختصر گنجانید، تنها به چند مثال اشاره میکنیم.
در قصه حدیبیه پیامبر در حال نوشتن بندهای پیمان صلح با سفیر قریش؛ سهیل بن عمرو، بودند. و از بندهای این پیماننامه این بود که؛ هر مردی از سوی قریش به پیامبر بپیوندد اگر چه مسلمان باشد، آن حضرت ملزم است او را به قریش تسلیم کند.
و در حالیکه دیگر بندهای صلح با قریشیان نوشته میشد، بناگاه «ابو جندل» پسر »سهیل بن عمرو»، در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، از پایین شهر مکه فرار کرده، خود را در بین مسلمانان انداخت. سهیل برآشفته داد زد: ای محمد! این اولین موردی است که باید بدان پایبند باشی، و او را به ما برگردانی.
پیامبر ج فرمودند: هنوز پیمان نامه امضاء نشده است.
او گفت: پس هرگز با شما در هیچ موردی پیمان صلح نمیبندم.
رسول الله ج که میدانست با بازگرداندن یک مسلمان نزد کافران چه شکنجهها و مشکلاتی در انتظار او خواهد بود از سهیل خواهش کرده فرمود: این مورد را برای من بگذار.
سهیل: نخیر، من او را به تو نمیبخشم.
پیامبر: بله، چنین کن.
سهیل: هرگز، چنین نخواهم کرد.
و ابو جندل با صدای بلند داد میزد: ای مسلمانان! آیا پس از اینکه خودم را به شما برادران مسلمانم رساندهام، اجازه میدهید مرا به کافران تسلیم کنند تا در دینم مورد فتنه و شکنجه قرار گیرم؟!
پیامبر اکرم ج با دلی آزرده و قلبی رنجور، در این لحظاتی که بر ایشان بسیار سخت بود، با دورنگری خود چشم به آینده دوخته بودند، به ابوجندل تسلی داده فرمودند: ای ابوجندل! صبر و شکیبائی پیشه کن، و اجر و پاداشت را از خداوند بخواه، و بدانکه خداوند برای تو و سایر مستضعفان گشایش و راه نجاتی فراهم خواهد کرد. عذر ما را نیز بپذیر که ما با این ملت صلح و پیمانی را امضاء کردهایم، و ما به آنها عهد و پیمانهایی دادهایم، و آنها عهد و پیمان خدا را به ما دادهاند، و ما به آنها خیانت نمیکنیم [۱۳۶].
مدتی بعد از این حادثه ابوبصیر یکی از تازه مسلمانان قبیله ثقیف که هم پیمان قریش بودند، توانست از بین قریش فرار کرده خود را به مدینه نزد پیامبر خداج برساند. قریش دو سرباز به مدینه فرستاد تا او را بازگردانند. پیامبر خدا ج نیز به موجب پیمان صلح حدیبیه او را به آنها تسلیم کرد.
با وجود اینکه در ظاهر این عهدنامه ظلمی آشکارا در حق مسلمانان بود، ولی پیامبر خدا جدر کمال وفا به تمام بندهایی که بر آن اتفاق کرده بود پایبند بود و عهد و پیمانش را احترام میگذاشت.
و از تصاویر وفای آن حضرت ج به میثاق نامهاش با کفار میتوان به روایت «براء» اشاره کرد، ایشان آوردهاند که چون پیامبر خدا ج قصد عمره کرد، رسولی نزد مردم مکه فرستاد تا از آنها اجازه ورود به شهر بگیرد.
آنها نیز شرط کردند که حق ندارد بیشتر از سه شب در مکه بماند، و حق ندارد همراه خود اسلحه سنگین (جز شمشیر و کمان) داشته باشد، و حق ندارد کسی را به دین خودش دعوت کند.
این شرط را بین مسلمانان و قریش، علی بن ابیطالب مینگاشتند. او نوشت: این اتفاقی است بین محمد رسول الله و...
آنها گفتند: اگر میدانستیم تو رسول خدا هستی، جلویت را نمیگرفتیم و پیرویت میکردیم. ولی بنویس: این اتفاقی است بین محمد بن عبدالله و ...
رسول الله ج فرمودند: سوگند بخدا که من محمد بن عبدالله هستم، و سوگند بخدا که من رسول الله هستم.
سپس به حضرت علی فرمودند: کلمه «رسول الله» را پاک کند. حضرت علی که این زورگوئی و قلدری مشرکان را نمیتوانست تحمل کند، برآشفته گفت: سوگند بخدا که هرگز آنرا پاک نمیکنم.
پیامبر ج فرمودند: به من نشان بده کجا نوشتهای. حضرت علی نوشته را جلوی پیامبر خدا ج گذاشتند، آن حضرت با دستان مبارکشان کلمه «رسول الله» را پاک کردند.
و چون پیامبر خدا ج داخل مکه شد و روزهای مورد اتفاق پایان یافت، کافران نزد حضرت علی آمده گفتند: به رفیقت بگو که بیرون شود.
حضرت علی سخن آنها را به پیامبر اکرم ج رسانید. آن حضرت ج فرمودند: آری! و از مکه خارج شدند [۱۳٧].
رسول الله ج آنگونه که با آنها عهد و پیمان بسته بودند تنها سه روز در مکه مانده، سپس بیرون شدند.
آن حضرت به شدت از خیانت و پیمان شکنی نفرت داشتند، و مسلمانان را از خیانت ورزیدن، و بیوفائی به عهد و پیمان شکنی برحذر داشته میفرمودند: اگر کسی به مردی امان داد، سپس او را کشت، من از قاتل بیزارم، اگر چه مقتول کافری باشد [۱۳۸].
و آن حضرت ج فرمودند: هیچ ملتی پیمان شکنی نکردند، مگر اینکه قتل و غارت در بین آنها منتشر شد [۱۳٩].
و پیامبر خدا ج از خیانت که ضد وفا و عهد باشد به خداوند متعال پناه میجست، و میفرمودند:... بارالها! من به تو پناه میبرم از خیانت، که آن زشت ترین چیزی است که در سینهها پنهان است [۱۴۰].
و آن حضرت ج خیانت و پیمان شکنی را حرام شمرده، و فرمودهاند: هر خائن و پیمان شکنی را پرچمی است روز قیامت که بدان شناخته میشود [۱۴۱].
و بارها به صراحت اعلام داشته که او هرگز عهد و پیمانی را نمیشکند، و میفرمودند: من هرگز عهد و پیمانم را زیر پا نمیگذارم [۱۴۲].
[۱۳۴] به روایت امام ابو داود سیستانی، و امام ترمذی. [۱۳۵] به روایت امام ابو داود سجستانی. [۱۳۶] به روایت امام بخاری. [۱۳٧] به روایت امام بخاری و امام مسلم نیشابوری. [۱۳۸] به روایت امام نسائی، و البانی حدیث را صحیح دانسته. [۱۳٩] به روایت امام حاکم، و آنرا بر شروط امام مسلم صحیح دانسته، و البانی نیز روایت را صحیح ارزیابی کرده است. [۱۴۰] به روایت امام ابو داود سیستانی، و امام نسائی، و البانی آنرا حسن ارزیابی کرده است. [۱۴۱] به روایت امام بخاری و امام مسلم. [۱۴۲] به روایت امام ابو داود سیستانی، و امام احمد، والبانی آنرا صحیح ارزیابی کرده است.