درس بیست و هشتم: مهر و شفقت پیامبر جبه امتش (۱)
پیامبر خدا ج برای بشریت چون پدری مهربان و نرمخو بودند، و هرگاه فرصت اختیار بین دو یا چند چیز برای امت را میداشتند همیشه آنچه را برای آنها آسانتر و راحتتر بود را انتخاب میکردند. تا مبادا بر پیروانش سخت آید، و یا اینکه احساس مشقت کنند. و همیشه میفرمودند: خداوند مرا فردی یک دنده و سختگیر بسوی انسانها نفرستاد، بلکه مرا معلمی آسانگیر و نرمخو قرار داد [٩٩].
و میفرمودند: خداوند آسانگیر است و از آسانی و نرمی خوشش میآید، و اجر و پاداشی که بر آن میدهد بر سختگیری و مشقت نمیدهد.
و میفرمودند: رفق و نرمی در هیچ چیزی نبود مگر اینکه آن را زینت بخشید، و از هیچ چیزی دور نشد مگر اینکه آن را زشت و ناگوار ساخت [۱۰۰].
و خداوند صفات مهربانی و شفقت را در پیامبرش ستوده است، آنجا که میفرماید:
﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨﴾[التوبة: ۱۲۸].
«هر آینه پیامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مىدهد بر او گران مىآید. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است».
تصاویر مهر و شفقت پیامبر را اگر بخواهیم از صفات زندگی ایشان جمع کنیم، مثنوی هزار و یک من میشود. از جمله این تصاویر:
روزی مردی خدمت آنحضرت رسیده، پریشان و غمگین گفتند: یا رسول الله! من هلاک و نابود شدم!
آن حضرت با نرمی او را نوازش داده فرمودند: چه چیزی تو را نابود کرده؟
آن مرد شرمسار و پریشان گفت: با دهان روزه، در رمضان با همسرم همبستر شدم.
پیامبر با کمال مهر و شفقت پدری غم را از دل او کنار زده، به او گفتند: آیا میتوانی غلامی را خریده، بعنوان کفاره گناهت، آزاد کنی؟
آن مرد فقیر و بینوا گفت: خیر.
پیامبر مهر و عطوفت فرمودند: آیا میتوانی دو ماه کامل روزه بگیری؟
آن مرد ضعیف گفت: خیر.
پیامبر مهربانیها فرمودند: آیا میتوانی شصت فقیر را غذا بدهی.
آن مرد فقیر گفت: خیر.
مرد بینوا شرمسار در گوشهای نشست. برای پیامبر خوشهای از درخت خرما آوردند. آنحضرت به آن مرد پریشان گفت: این را بگیر و در راه خدا خیرات کن.
مرد گرسنه و فقیر و شرمسار گفت: چه کسی در این شهر از ما فقیرتر است. در این شهر کسی به این خرما از ما نیازمندتر نیست!
پیامبر از سخن شیرین و صراحت مرد پریشان به خنده افتاده، به او گفت: این را بگیر، بده خانوادهات نوش جان کنند [۱۰۱].
بنازم رحمت و شفقت و مهر و عطوفتت را ای پیامبر خدا ج...
بنازم پدری و محبت و نرم خوئیت را...
مردی پشیمان و شرمنده از گناهی که بر دوشش سنگینی میکرد، و وجدان و ضمیرش را آزرده کرده بود خدمت آنحضرت میرسد. و پیامبر با کمال رأفت و رحمت با او به نرمی برخورد میکند، و از کفارهی سخت به کفارهی نرمتر و آسانتر با او کنار میآید. تا جائیکه کفاره گناهش را بدو میبخشد تا در راه خدا خیرات دهد. و چون مرد پرده از نیاز و فقرش میدرد، پیامبر ج کفاره را بدو هدیه میکند تا همراه خانوادهاش میل فرماید...
الله اکبر!...
چه آقائی، و سروری و پدری و مهر و محبتی در سینه مبارک شما بود ای سرور من؛ رسول پاک پروردگارم... جان و مال و خویش و تبارم فدای تو بادا...
به تصویری دیگر از آقایی و سروری این معلم نمونه بشریت بنگرید:
ابن حکم سلمی میگوید: با پیامبر خدا ج در حال نماز بودیم که مردی عطسه کرد. من گفتم: خداوند تو را رحمت فرماید!
سایر نماز گزاران در نماز با عصبانیت به من چشم سرخ نشان دادند. با تعجب به آنها گفتم: وای! چرا اینطوری به من نگاه میکنید؟!
آنها دستهایشان را به ران پاهایشان زدند. وقتی دیدم میخواهند مرا ساکت کنند، ساکت شده دیگر حرفی نزدم.
چه بزرگ بود و آقا؛ سرورم رسول خدا، که نه پیش از او و نه بعد از او هرگز معلمی به مهربانی و خوبی او ندیدهام، پس از پایان نماز، بخدا سوگند که نه بر من خشم گرفت، و نه مرا زد، و نه به من اهانت کرد، با کمال نرم خوئی و لطافت و مهر پدری آرام فرمودند: در نماز چیزی از سخنهای مردم روا نباشد، نماز عبارت است از ثنا و مدح گفتن پروردگار و بزرگی و عظمت او را بیان کردن، و تلاوت قرآن نمودن [۱۰۲].
امام نووی در شرح این حدیث میفرمایند: در این حدیث تصویری است از اخلاق بزرگ و نمونه پیامبر اکرم ج، آن اخلاقی که خداوند متعال پیامبرش را بدان ستوده است. و تصویری است از مهر و شفقت او به کسی که از احکام دین بیگانه است، و در آن درسهایی است از چگونگی برخورد با جاهلان، و روش آموزش آنها، و مهر و شفقت ورزیدن به آنها، همراه با شیوه نمونه رساندن مفاهیم درست به آنها.
پیامبر اکرم ج احیانا روزهای متوالی را پیاپی روزه میگرفت، ولی از مهر و عطوفت و شفقتی که بر امتش داشت آنها را از روزه گرفتن چند روز متوالی منع میکرد، تا مبادا بر آنها فرض شود.
بنازم مهر و شفقت پیامبر ج را بر امتش!..
پیامبر خدا ج سه شب یا بیشتر را در رمضان بر مردم نماز شب خواندند، پس از آن افراد بسیاری از هر سوی شهر برای خواندن نماز شب با آن حضرت، به طرف مسجد سرازیر گشتند. ولی پیامبر ج برای ادای نماز با آنها از خانه خود بیرون نشد، تا مبادا نماز شب در شبهای مبارک رمضان از سوی خداوند بر امت فرض گردد.
و از تصاویر شفقت و رحمت او؛ روزی وارد مسجد شدند، متوجه شدند طنابی بین دو ستون مسجد بسته شده است.
پرسیدند: این طناب برای چیست؟
گفتند: این طناب از آن مادر مؤمنان؛ زینب، است. در اینجا به نماز میایستد، و چون خسته میشود بر آن تکیه میدهد. پیامبر مهر و عطوفت فرمودند: طناب را باز کنید، وقتی سر حال هستید نماز بخوانید، و چون خسته شدید استراحت کنید [۱۰۳].
[٩٩] به روایت امام مسلم. [۱۰۰] به روایت امام مسلم. [۱۰۱] به روایت امام بخاری و امام مسلم. [۱۰۲] به روایت امام مسلم. [۱۰۳] به روایت امام بخاری و امام مسلم.