آشنایی با نویسنده [۳]
تقی الدین، ابوالعباس، احمد بن شهاب الدین حرانی دمشقی حنبلی، از مشاهیر علمای اسلام (دوشنبه ۱۰ ربیع الاول ۶۶۱ - شب دوشنبه ۲۰ ذیقعدة ۷۲۸ هـ) یکی از شخصیتهای برجستهی اسلام است که در اندیشهی دینی و معنوی عصر خود و اعصار بعد از خود اثر بسیار مهمی داشته، و از افراد معدود بحثانگیز و مورد مناقشه در سرتاسر قرون بعد از زمان خویش بوده است. حیات علمی و اجتماعی و سیاسی او سرشار از مقاومت و مبارزات سرسختانه در برابر مخالفان است، وی در ابراز عقاید خود که بعضی از آنها بسیار جسورانه بوده، از هیچ کس باکی نداشته است. ابن تیمیه که در زمانی که رعب و وحشت مغول هنوز بر سراسر عالم اسلامی مستولی بود، به پا خاست و مسلمانان را به پایداری در برابر مغولان و جنگ با آنان فرا خواند، اهمیت این عمل او تا آنجاست که میتوان گفت: وی در پیروزی ممالیک مصر بر سپاهیان مغول سهمی بزرگ داشته است، و از این حیث میتوان او را عالم دینی کمنظیری در جهان اسلام به شمار آورد.
ابن تیمیه در شهر «حران» که در آن زمان از مراکز تعلیمات مذهب حنبلی بود، متولد شد. حران اکنون از شهرهای ویران ترکیه است.
هنگامی که ابن تیمیه بیش از شش سال نداشته است، مردم حران از ترس حملۀ مغول شهر را ترک کردند؛ از آن جمله شهاب الدین، عبدالحکیم، پدر ابن تیمیه که از علمای دینی بزرگ شهر بود، در همین سال به همراه خانوادهی خویش روانه دمشق شد.
از خانوادهی ابن تیمیه در حران در قرن ۶ و ۷ ق افراد برجستهای در مذهب حنبلی شهرت یافتهاند. شهاب الدین عبدالحکیم (۶۲۷ - ۶۸۲ ق)، پدر ابن تیمیه نیز از فقهای معروف حران و «شیخ البلد» و خطیب و حاکم آنجا بوده است، وی در شهر دمشق رئیس دار الحدیث السکریه و در مسجد جامع این شهر صاحب کرسی بود، و روزهای جمعه در آنجا سخنرانی میکرد.
ابن تیمیه پرورش علمی و دینی خود را ابتدا در محیط علمای حنبلی دمشق تکمیل کرد، و در اکثر علوم متداول زمان خود اعم از: فقه، حدیث، اصول، کلام و تفسیر متبحر شد. در فلسفه، ریاضیات، ملل و نحل و عقاید ادیان دیگر مخصوصاً مسیحیت و یهود نیز اطلاعات فراوان داشت، این معنی در سرتاسر آثار و تصانیف او مشهود است. وی در فقه حنبلی به درجه اجتهاد رسید. و پس از مطالعه و تبحر در مذاهب دیگر فقهی، فتواهایی داد که با فتاوای مذاهب اربعه اختلاف داشت و بدین سان، استقلال رأی و نظر آزاد خود را در فقه به ثبوت رسانید. هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که اهلیت و شایستگی فتوا و تدریس را به دست آورد، و پس از فوت پدرش، از آغاز سال ۶۸۳ در دارالحدیث سکریه به تدریس پرداخت.
به گفتۀ ابن شاکر، ابن تیمیه کتاب العقیدة الحمویه الکبری را در ۶۹۸ ق میان نماز ظهر و عصر در پاسخ به سؤالاتی که در بارۀ مسائل کلامی از او کرده بودند، نوشت. این رساله که در آن به مذهب کلامی اشعری حمله شده بود، جنجال سختی برانگیخت. به همین مناسبت ابن تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند، ابن تیمیه از حضور در مجلس قاضی امتناع کرد. امیر سیف الدین جاغان که در آن هنگام با نفوذترین امیر دمشق بود، به یاری ابن تیمیه برخاست و مخالفان او را که در شهر غوغا برپا کرده بودند مضروب ساخت، و فتنه را فرو نشاند. پس از این واقعه، ابن تیمیه در روز جمعه جلسات سخنرانی دینی و ارشادی ترتیب داد و به تفسیر پرداخت. رور شنبه از صبح تا پاسی از شب در حضور قضات به بحث در بارهی مضامین العقیدة الحمویه پرداخت، کسی نتوانست بر او خرده بگیرد. امام الدین قاضی شافعیه گفت: «هرکس در بارهی ابن تیمیه سخنی بگوید، من دشمن او هستم». و جلال الدین قاضی حنفیه گفت: «هرکس در بارهی شیخ سخن بگوید، او را تعزیر خواهم کرد». ابن تیمیه پیش از آن در مجلس محاکمه حاضر نشده بود و به قاضی گفته بود که او حق دخالت در اعتقادیات ندارد و مأموریت او فقط فصل دعاوی است.
در ۶۹۹ ق/ ۱۲۹۹ م، غازان، ایلخان مغول در ایران، به قصد تسخیر شام لشکرکشی کرد و در جنگی که در ۲۷ ربیع الاول با ملک ناصر قلاوون سلطان مصر کرد، بر او پیروز شد، مردم دمشق از بیم مغول شهر را ترک کردند. ابن تیمیه با جمعی از علما برای گرفتن امان نزد غازان رفتند. غازان گفت: من به مردم شهر امان داده ام. ابن کثیر میگوید: ابن تیمیه به نایب قلعه که ارجواش نام داشت، پیغام داد که قلعه را تسلیم نکند، ابن تیمیه برای گفتگو در بارهی اسیران مسلمان به خیمهی بولای یکی از فرماندهان سپاه مغول رفت و آن قدر با بولای سخن گفت تا خشم او را فرو نشاند.
در ۲۰ شوال ۶۹۹ ق نایب السلطنۀ دمشق، جمال الدین آقوش افرم، به جنگ دروزیان- فرقهای که توسط ابن تیمیه تکفیر شدهاند - ساکن در جبال کسروان لبنان رفت، زیرا دروزیها مغولان را در جنگ با مصریان یاری داده بودند. ابن تیمیه هم با جمعی از داو طلبان در این سفر جنگی همراه آقوش بود، به گفتهی ابن کثیر رؤسای دروز در این جنگ نزد ابن تیمیه آمدند، او با ایشان بحث کرد، و راه راست را به ایشان نمود، و آنان را وادار به توبه کرد.
بدینگونه ابن تیمیه با دخالت در کارهای سیاسی و سختگیری در امر به معروف و نهی از منکر، شخصیت قوی خود را به ثبوت رسانید. حضور او در همهی وقایع مهم سیاسی و اجتماعی و دینی دمشق مشهور بود، چنان که در ۷۱۰ ق/ ۱۳۰۲ م جعلیبودن نامهای را که یهودیان مدعی بودند، حضرت رسول با آن نامه یهودیان خیبر را از ادای جزیه معاف داشته است، ثابت کرد.
در همین سال محاکمهی ابن تیمیه بر سر عقاید او و مخصوصاً آنچه در العقیدة الواسطیه آورده بود، پیش آمد. خلاصهی آن این است که ابن تیمیه در ۷۰۳ قمری، فصوص الحکم محیی الدین ابن عربی را مطالعه کرد، و آن را با عقاید اصیل اسلامی مخالف یافت، و شروع به مناقشهی آرای محیی الدین و پیروان او کرد و کتابی به نام «النصوص علی الفصوص» در رد آن نوشت. قاضی مالکیان در قاهره از بَیْبَرس سلطان مصر خواست ابن تیمیه را به مصر فراخواند تا او را محاکمه کنند و به توبه و بازگشت از عقایدش وادارند. و در این میان در ۸ رجب ۷۰۵ ق بحث و مناقشه در باره العقیدة الواسطیه پیش آمد، و پس از چند جلسه مذاکره عقیدۀ شیخ پذیرفته شد.
در شوال همین سال بزرگان صوفیه به سبب حملات ابن تیمیه به ابن عربی، از او شکایت کردند. محاکمهی او را به قاضی شافعی محول کردند، ولی در جلسهی محاکمه نتوانستند چیزی علیه ابن تیمیه ثابت کنند، ابن تیمیه گفت: طلب یاری و استغاثه از خدا جایز است، ولی از رسول الله جایز نیست، فقط میتوان او را نزد خدا شفیع کرد، بعضی از حضار گفتند: از این سخن نمیتوان چیزی بر او خرده گرفت، ولی قاضی که همان بدرالدین ابن جماعه بود، این سخن ابن تیمیه را بیادبی نسبت به پیامبر جتلقی کرد. او را میان رفتن به دمشق، و حبس در قاهره و رفتن به اسکندریه با بعضی از شروط مخیر ساختند، او پذیرفت که به دمشق رود، و با قاصد عازم دمشق گردید، اما روز بعد او را برگرداندند، و گفتند: حکومت جز با حبس او موافق نیست، پس میان قضات خلاف افتاد. ابن تیمیه پذیرفت که زندان رود.
ابن تیمیه در زندان به دادن فتوا مشغول شد، و مردم آزادانه پیش او میرفتند، میگویند: شیخ، زندانیان را از لهو و لعب و بازی نرد و شطرنج باز میداشت، و به آنها آموزشهای دینی میداد تا آنجا که آن زندان، از مدرسه و خانقاه و رباط مفیدتر شده بود، خانهی ابن تیمیه نیز پس از آزادی وی از زندان مرکزی روحانی برای عامه گردید.
در ۷۰۹ ق ابن تیمیه به اسکندریه رفت، در آنجا او را در خانهی شاهی واقع در برخی وسیع جای دادند، زمینهی این سفر بر اثر تحریک شیخ نصر منبجی دشمن اصلی او فراهم آمد، ابن تیمیه هشت ماه در آن برج ماند، و اصناف مردم پیش او میرفتند، و از فضل و دانش او بهره میبردند.
اندکی بعد وضع سیاسی مصر دگرگون شد، ملک ناصر با پیروزی وارد قاهره شد، و روز دوم شوال یعنی دو روز پس از دعوت به سلطنت (برای بار سوم) ابن تیمیه را با احترام از اسکندریه فرا خواند، ابن تیمیه روز هشتم شوال وارد قاهره شد. و روز جمعه به دیدار ملک ناصر رفت، و مورد استقبال گرم او قرار گرفت، در این مجلس که وزیر و قضات مصر و شام و علمای بزرگ حاضر بودند، وزیر از سلطان خواست که در برابرگرفتن مبلغ کلانی از اهل ذمه، اجازه دهد که آنها عمامۀ سفید بر سر نهند، ملک ناصر از علما در بارهی این پیشنهاد استفتا کرد، ولی کسی جز ابن تیمیه پاسخ نداد، وی روی دو زانو نشست و با سخنانی تند و خشن پیشنهاد وزیر را رد کرد، و ملک ناصر را از این کار بازداشت، در آن جلسه ملک ناصر به طور خصوصی از ابن تیمیه خواسته بود که به قتل بعضی از قضات که در بارهی ملک ناصر هنگام بتعید او به «کرک» سخنانی گفته بودند، فتوا دهد. این قضات همان کسانی بودند که به ابن تیمیه نیز آزار رسانده بودند، اما ابن تیمیه به این درخواست سلطان پاسخ منفی داد، و گفت: ایشان اشخاص خوبی هستند، اگر آنها را بکشی، مانند ایشان دیگر نخواهی یافت. سلطان گفت: آنها تو را آزار رساندهاند، و بارها خواستهاند که ترا بکشند، ابن تیمیه پاسخ داد: هرکس مرا آزار رسانده است، بخشودم و از کسانی که خدا و رسول را آزرده اند، خدا خود انتقام خواهد گرفت. قاضی مالکی در این باره گفته است: ما کسی مانند او ندیدیم، ما بر ضد او توطئه کردیم، و بر او دست نیافتیم، اما او بر ما دست یافت، و از ما درگذشت. ابن تیمیه پس از آن آزادانه به نشر عقاید و فتاوای خود مشغول شد.
در رجب ۷۱۱ ق عدهای بر ضد ابن تیمیه توطئهای ترتیب دادند تا او را بکشند، جماعتی از طرفداران ابن تیمیه خواستند که توطئهکنندگان را بگیرند، و بکشند، ولی ابن تیمیه مانع شد و گفت: اگر این انتقام حق من است، از آن در گذشتم، و اگر حق شماست، چرا از من استفتا میکنید؟ و اگر حق خداست، خداوند خود میداند که چگونه انتقام بگیرد.
در ۷۱۸ ق، شمس الدین محمد بن مسلم الحنبلی، قاضی القضات دمشق با ابن تیمیه ملاقات کرد و از او خواست که در مسألهی حلف به طلاق فتوا ندهد، ولی او نپذیرفت، مسألهی حلف یا سوگند به طلاق این است که کسی مثلاً بگوید: سوگند به طلاق (الطلاق یلزمنی: طلاق برمن لازم میشود) که چنین و چنان خواهم کرد، یا کسی طلاق را معلق و مشروط به امری کند، و قصد او فعل چیزی یا پرهیز از چیزی و یا منع از آن باشد، ولی در آن حال نیت طلاق نکند، فتوای ابن تیمیه در این مورد این است که در هیچیک از این دو حالت طلاق واقع نخواهد شد، اما جمهور میگویند که در هردو صورت طلاق واقع خواهد شد، ابن تیمیه میگوید: در هردو صورت کفارهی یمین ثابت میشود.
در اول جمادی الاول همین سال نامهای از سوی ملک ناصر رسید که حکم میکرد: ابن تیمیه در حلف به طلاق فتوا ندهد، در روز سه شنبه ۲۹ رمضان ۷۱۹ قمری باز نامهای از سلطان متضمن منع ابن تیمیه از افتاء در مسألهی طلاق رسید و بار دیگر رأی فقها و قضات مبنی بر تأیید حکم سلطان صادر شد، اما ابن تیمیه فرمان سلطان و رأی فقها را نادیده گرفت و بر فتوای خود در مورد طلاق مذکور باقی ماند. به همین جهت روز ۲۲ رجب ۷۲۰ ق قضات و فقهای مذاهب در دارالعسادة در حضور نایب السلطنه جلسهای تشکیل دادند، و ابن تیمیه را به جلسه مذکور احضار کردند و او را به سبب عدم اطاعت توبیخ کردند، و در قلعهی دمشق به زندان انداختند. ابن تیمیه مدت ۵ ماه و ۱۸ روز در این زندان ماند تا در روز دوشنبه عاشورای ۷۲۱ ق فرمانی از سلطان مبنی بر آزادی ابن تیمیه از زندان رسید، و او از زندان خارج شد.
در ششم شعبان ۷۲۶ ق بار دیگر ابن تیمیه را با برادرش، زین الدین عبدالرحمن در قلعهی دمشق زندانی کردند. بنابر نوشتهی مقریزی سبب صدور فرمان سلطان این بوده است که شمس الدین ابن قیم الجوزیه شاگرد به نام ابن تیمیه در شهر قدس در مسألهی شفاعت و توسل به انبیا سخن گفت: یعنی به فتوای ابن تیمیه آن را جائز نشمرد، و مجرد قصد قبر حضرت (بدون قصد مسجد آن حضرت) را منکر شد، مردم بیت المقدس از این فتوا ناراحت شدند، این خبر به سلطان ملک ناصر رسید، او مسأله را به شمس الدین محمد بن عثمان حنفی (د ۷۲۸ ق) قاضی القضات حنفی ارجاع کرد، قاضی القضات حنفی ابن تیمیه را سخت نکوهش کرد، و این موجب شد که ملک ناصر فرمان دهد که او را به زندان درافکنند.
این خبر را یکی از حاجیان نایب السلطنه به ابن تیمیه رسانید، میگویند: ابن تیمیه از شنیدن این خبر اظهار سرور کرد، او را سوار بر اسب به قلعهی دمشق بردند، و در آنجا اتاقی به او اختصاص دادند.
ابن کثیر میگوید که قاضی سخن ابن تیمیه را تحریف کرده است، ابن تیمیه زیارت قبر حضرت رسول را منع نکرده، بلکه مجرد قصد رفتن به زیارت را منع کرده است؛ یعنی اگر کسی بدون قصد زیارت، به قبر حضرت رسول برود، و در آنجا قبر را زیارت کند مانعی ندارد.
در جمادی الآخر ۷۲۸ ق کتاب و کاغذ و قلم و دوات را از او گرفتند و از مطالعه منعش کردند، زیرا ابن الاخنائی، قاضی القضاة مالکی در قاهره، کتابی در رد بر ابن تیمیه در بارهی مسأله زیارت نوشت، این کتاب به دست ابن تیمیه رسید، و ردی برآن نوشت، و او را جاهل خواند. ابن الاخنائی به ملک ناصر شکایت کرد، و او فرمان داد که کتاب و دفتر او را باز گیرند، ابن تیمیه در شب دوشنبه ۲۰ ذیقعده همان سال در زندان قلعه دمشق وفات یافت، جنازهی او را با تشییع بینظیر مردم در مقبرهی صوفیه در کنار قبر برادرش، شرف الدین عبیدالله دفن کردند، عدهی کسانی را که در تشییع جنازهی او شکت کردند از ۶۰ تا ۲۰۰ هزار تن نوشتهاند. و این غیر از تعداد زنان است که آن ها را تا ۱۵۰۰۰ تن تخمین زدهاند.
ابن تیمیه بدون شک یکی از بزرگترین علمای دینی عالم اسلام در میان اهل سنت است، او از لحاظ دانش، تقوی، شجاعت و اعراض از مقامات و لذات دنیوی از افراد کمنظیر به شمار میرود. در سراسر عمر خود جز به بحث و مطالعه و تصنیف و مبارزه به کاری دیگر نپرداخت، زن نگرفت، از امرا و شاهان هدیه و صله نپذیرفت، و به کم قناعت کرد.
ابن تیمیه به سبب اظهار عقاید خاص خود نسبت به مسائل مختلف کلامی، فقهی، عرفانی و... و موضعگیری در برابر شخصیتهای برجستهی اسلامی، مخالفان و نیز هواداران بسیاری در همان روزگار خویش یافت.
از شاگردان و مدافعان سرسخت ابن تیمیه میتوان ابن کثیر، مؤلف البدایة والنهایة را نام برد که در سراسر کتاب خود به هرمناسبتی از ابن تیمیه دفاع کرده و او را ستوده است، او در روز وفات ابن تیمیه به قلعهی دمشق رفت، و بر سر جسد او نشت، و صورتش را باز کرد و بوسید.
از علمای بزرگ قرن که معاصر ابن تیمیه بوده و از او دفاع کرده و به سبب او در رنج و زحمت افتاده حافظ و محدث بسیار مشهور ابوالحجاج مزی صاحب تهذیب الکمال (از کتب رجال حدیث) است که در ۷۴۲ ق درگذشته است.
از شاگردان به نام او احمد بن محمد حنبلی است که به گفتهی ابن حجر نخست مخالف ابن تیمیه بود، ولی پس از ملاقات با او از دوستان و شاگردان او گردید، و مصنفات او را نوشت و در طرفداری از او پافشاری کرد، و در رد بر صوفیه و مسألهی زیارت سخت از او دفاع کرد تا آنکه عامه و صوفیان بر او شوریدند، و قصد کشتن او را کردند، سرانجام تقی الدین اخنائی، قاضی ملکی او را احضار کرد، و چندان چوبش زد تا خونین شد، سپس او را وارونه سوار قاطر کردند و در شهر گرداندند.
اما بزرگترین شاگرد و مدافع ابن تیمیه بیشک شمس الدین محمد بن ابی بکر، معروف به ابن قیم الجوزیه (۶۹۱ - ۷۵۱ ق/ ۱۲۹ - ۱۳۵۰ م) است که در همهی اقوال و عقاید تابع و حامی او بود و نشر و بسط عقاید ابن تیمیه را در زمان حیات او و پس از مرگ او برعهده داشت، به همین سبب او را تازیانه زدند، و سوار بر شتر در شهر گرداندند، و با ابن تیمیه در قلعهی دمشق زندانی کردند.
ابن تیمیه به استناد حدیث وارد شده، به نزول خدا معتقد بود، ولی این نزول و موارد مشابه آن را با تأکید، اما «بدون تشبیه» بیان میکند و پیوسته در این مورد﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾]شوری: ۱۱[ را در کتب و آثار خود متذکر میگردد.
ابن شاکر شمار مصنفات او را تا ۳۰۰ جلد نوشته و فهرست آثار او را در فواتالوفیات آورده، و افزوده است که فتاوای وی را که در مدت ۷ سال اقامتش در مصر صادر کرده بود، در بیش از ۳۰ مجلد گرد آوردهاند.
ابن تیمیه علاوه بر مذهب حنبلی، به تحقیق در مذاهب فقهی و علم کلام و اصول اعتقادات نیز پرداخت، و برخلاف اکثر معاصران خود فلسفه و حکمت هم آموخت، و با ادیان یهود و مسیحیت آشنا شد.
کسی که آثار او را مطالعه میکند، و اطلاعات او را در معارف اسلامی، از فقه و حدیث و کلام و لغت و تفسیر میبیند، بدین نتیجه میرسد که او شخصیتی بلند نظر و تعصبستیز بوده است.
ابن تیمیه در خصوص نسبت نقل و عقل چهار اصل بیان میکند که محور همهی عقاید و آراء او است: ۱- عقل با قرآن و حدیث معارض نیست؛ ۲- عقل موافق قرآن و حدیث است؛ ۳- عقلیات حکما و متکلمان که با نقل و سنت معارض باشد باطل است. ۴- عقل درست و صریح و خالص با اقوال حکما و متکلمان مخالف است. به عبارت دیگر ابن تیمیه با استدلالات عقلی بدون تکیه بر قرآن و حدیث مخالف است، و عقل را فقط در جایی معتبر میداند که با قرآن و حدیث معارض نباشد.
در قرآن و احادیث نبوی گاهی برای خداوند صفاتی ذکر شده است که ظاهر آن برای بعضی حاکی از مشابهت خداوند با بشر و حتی جسمانیت اوست؛ مانند اثبات دستی برای خدا در آیه ۶۴ از سوره مائده:﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ ﴾]المائدة: ۶۴ .[و مانند «استواء» برعرش، مثلاً در آیهی ۵۴ از سورهی اعراف:﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾]اعراف:۵۴[. و یا در آیۀ ۱۷ از سوره حاقه:..﴿وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ ١٧﴾]الحاقة: ۱۷[.
و مانند آمدن خدا در صف ملائکه، در آیۀ ۲۲ از سورۀ فجر: ﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا ٢٢﴾]الفجر:۲۲.[ به عقیده ابن تیمیه این صفات که در قرآن برای خداوند ذکر شده است، همگی صحیح است، و تأویل بردار نیست، منتهی باید برای اجتناب از تشبیه و تجسیم گفت که کیفیت این صفات به دلیل خود قرآن که فرموده است:﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾]الشوری:۱۱[. مجهول است.
پس اعتقاد ابن تیمیه در توحید خداوند در اثبات صفات که اساس عقاید دینی اوست، مبتنی بردو اصل است: ۱- آنچه «سلف» یعنی بزرگان صدر اسلام گفتهاند، صحیح است و باید از آن پیروی کرد (ابن تیمیه از آن به «طریق سلف» تعبیر میکند)؛ ۲- تأویل آیات به معنی اصطلاحی متأخر آن صحیح نیست و آنچه در بارۀ «تأویل» در قرآن و حدیث و کلمات سلف آمده است، معنی دیگری دارد.
ابن تیمیه در همۀ آثار خویش، خود را پیرو سلف یعنی صحابه، و تابعین، و محدثان بزرگ قرن دوم و سوم قمری میداند. به عقیده او سلف، قرآن و سنت را بهتر از مدعیان علم و متکلمان ادوار بعد درک میکردهاند.
ابن تیمیه همهی صفات و افعالی را که برای خداوند در قرآن ذکر شده است صحیح و درست میداند و تأویل آن را جایز نمیشمارد، و میگوید: همهی این صفات درست و برحق است، اما کیفیت آن مجهول است.
به گفتهی او کسانی که صفاتی مانند: بودن خداوند بر فراز آسمان و بر بالای عرش، و قابل اشاره و قابل رؤیتبودن او و صفات دیگر را از او نفی میکنند، در حقیقت به «تعطیل ذات از صفات» قائلند.
[۳] تخلیص مقالهی «ابن تیمیه» عباس زریاب، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۱۹۳ - ۱۷۱ تهران ۱۳۶۹، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی. بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند را به خاطر تمام نعمتهای ارزانی داشتهاش سپاس میگویم، و شهادت میدهم که هیچ معبود برحقی جز خداوند وجود ندارد، خداوندی که یگانه است، و در زمین و آسمان ها برای او شریک و انبازی نیست، و گواهی میدهم که محمد جفرستاده خدا و آخرین پیغمبر است.
براساس آموزههای قرآن، پس از ولایت خدا و پیغمبرش دوستی و محبت قلبی و اعتقادی با مؤمنان نیز واجب است، و در این عرصه دانشمندان دینی به مثابهی وارث پیغمبر از جایگاه ویژهای برخوردارند، چرا که خداوند آنان را همانند ستارگان آسمان، راهنمای خشکی ها و دریاها قرار داده است، و مسلمانان نیز برهدایت و درایت آنان اتفاقنظر دارند.
علمای امتهای گذشته - قبل از بعثت رسول اکرم ج- بدترین مردمان زمان خود بودهاند، اما دانشمندان مسلمان بهترین مردم جامعه خویش هستند، چرا که به مثابهی وارث رسالت رسول اکرم، در بین امت و پیروان وی احیاگر سنتهای مغفول و فراموششدهاش هستند، به وسیلهی آنان کتاب خدا و نظام او برپا شد، و آن ها به واسطهی کتاب آسمانی به پا خاستند و کتاب خدا با زبان آنان به سخن آمد، و آنان نیز براساس کتاب خدا سخن گفتند.
در این نوشتار قصد داریم تا به عنوان یک امر ضروری به تبیین این مهم بپردازیم که هیچیک از پیشوایان معتمد و مقبول امت مسلمان در هیچ مسألهای، چه ریز و چه درشت، آگاهانه و عمداً با سنتی از سنتهای پیامبر اسلام مخالفت نکرده است، زیرا همهی آنان در بارهی وجوب پیروی از پیامبر جخدا اتفاقنظر قطعی داشته و معتقد بودهاند که در پذیرش یا عدم پذیرش سخن دیگران مختارند، اما باید در برابر سخن پیامبر تسلیم بود، از این رو اگر به نظریه یا فتوایی برمیخوریم که مخالف و ناسازگار با حدیث صحیح پیامبر جاست، حتماً صاحب آن فتوا در عملنکردن به آن حدیث صحیح معذور بوده است.
عذر او از سه حال خارج نیست:
۱- ضعیفشمردن حدیث؛ یعنی: اساساً حدیث را از آنِ پیامبر جو سخن وی نمیدانسته، و قائل به ضعف حدیث بوده است.
۲- اختلافنظر در محتوای حدیث؛ یعنی: صحت حدیث را باور داشته، اما تفسیر و استنباط دیگران را برنتابیده است؛ به سخن دیگر با سایرین در شرح حدیث اختلافنظر داشته است، و نه در اصل وجود حدیث.
۳- منسوخدانستن حکم حدیث؛ یعنی: تفسیر و استنباط دیگران را موجه میدانسته، اما براین باور بوده که حکم آن حدیث مستند به ادلهی دیگری منسوخ شده است، خود این وجوه سه گانه از اسباب ده گانه زیر ناشی میشود: