سبب دوم: اختلاف نظر در خصوص اعتبار حدیث
ممکن است یک مجتهد حدیثی را درک کرده باشد، اما برای او صحت آن حدیث ثابت و مسلم نشده باشد، و در نتیجه انتساب آن حدیث به پیامبرجرا درست نداند، و برای این کارش دلایلی هم داشته باشد؛ مثلاً: براین باور باشد که یکی از راویان حدیث فرد مجهولی است، یا از ضبط و حافظهی خوبی برخوردار نیست، و یا متهم به نقص دیگری است، و یا اینکه آن حدیث به صورت منقطع به وی رسیده است، و نه به صورت متصل و یا الفاظ حدیث مضبوط و محفوظ نباشد، حال آنکه ممکن است همین حدیث به صورت صحیح* روایت شده باشد، و راویانی ثقه با سندی متصل آن را برای شخص دیگری روایت کرده باشند، و یا آن راوی که در نزد این امام ناشناخته و مجهول است، در نزد دیگری ثقه باشد، یا راویانی معتبر – غیر از افرادی که از نظر این امام مجروح و غیر معتبرند – حدیث را روایت کرده باشند، و یا سلسلهي سند حدیث به صورت متصل و غیر منقطع نیز وجود داشته باشد، و یا برخی از حافظان حدیث، الفاظ حدیث را ضبط و حفظ کرده باشند، و یا شواهد و قراینی در جهت اثبات صحت آن حدیث وجود داشته باشد.
اینگونه روایات در عصر تابعین و نسل بعدی؛ یعنی دورهی ائمهي مذاهب مشهور بیشتر از زمان صحابهشو زیادتر از نوع اول وجود دارد، زیرا احادیث پیامبر جدر زمان آنان در ممالک مختلف پخش و مشهور شده بود، بعضی از علما این احادیث را از طریقی ضعیف* و غیر قابل اعتماد و بعضی دیگر آنها را از طریق صحیح دریافت میکردند، در نتیجه در نزد گروهی صحیح* و معتبر به حساب آمده، اما در نزد دیگران ضعیف شمرده شده است.
فقها از این موضوع آگاه بودهاند، از این رو برخی از فتاوای خود را به صحت حدیث مشروط میکردند و میگفتند: فتوا و نظر من در بارهی این مسأله چنین است، مشروط به آنکه حدیثی که در خصوص این مسأله بدین گونه روایت شده است، صحیح باشد. در غیر این صورت نظر من عوض خواهد شد.