سبب ششم: عدم آگاهی از دلالت حدیث
یک امام ممکن است نسبت به دلالت حدیث آگاهی نداشته باشد، این عدم شناخت میتواند ناشی از این باشد که کلمات موجود در حدیث برای شارح و مفسر حدیث غریب و ناآشنا جلوه کند؛ مثلاً: مفرداتی [۲۴]مانند: المزابنة، المخابرة، المحاقلة، الملامسة، المنابذة والغرر و مشابه اینها از جمله الفاظی هستند که علما در شرح و تفسیر آنها با یکدیگر اختلاف دارند؛ چنان که در بارهی دلالت حدیث مرفوع: «لا طلاق ولا عتاق في اغلاق» اختلافنظر دارند، عدهای کلمهی «اغلاق» [۲۵]را به اکراه تفسیر کردهاند، و از این رو معتقدند که طلاق اجباری واقع نمیشود، و گروهی دیگر با این تفسیر و فتوا مخالفاند.
گاهی عدم درک دلالت حدیث ناشی از این است که معنای حدیث در زبان و عرف مجتهد غیر از معنایی است که در حدیث به کار رفته است، یک امام الفاظ حدیث را به همان معنایی حمل میکند که از ابتدا برای آن وضع شده و امام دیگر حدیث را حمل بر معنایی مطابق با لغت و عرف خود میکند، برای نمونه: بعضی از فقها روایت و اخباری را در خصوص رخصت استفاده از «نبیذ» [۲۶]شنیده و گمان کردهاند نوعی مسکر است؛ چرا که در لغت آنان «نبیذ» به معنای باده و شراب به کار رفته است، حال آنکه «نبیذ» بنا به تفسیر تعدادی از احادیث صحیح* به مایعی گفته میشود که برای شیرین شدنش عصارهی خرما را قبل از آنکه شراب شود، به آن اضافه کنند.
مثال دیگر اینکه برخی از فقها کلمه «خمر» به کار رفته در کتاب و سنت را مطابق لغت و عرف خود، فقط در بارهی شراب آب انگور به کار بردهاند، حال آنکه در احادیث صحیح «خمر» به نام هر نوشیدنی مستکننده است [۲۷].
گاهی عدم شناخت و اختلاف فقها ناشی از این است که کلمۀ به کاررفته در کتاب یا سنت «مشترک» یا «مجمل» یا متردد بین «حقیقت*» و «مجاز» است. برخی معنای نزدیکتر به ذهن را مراد میگیرند، در حالی که کتاب و سنت معنای دیگر را مراد دارند، کما اینکه گروهی از صحابه در ابتدا الفاظ «الخیط الأبیض» و «الخیط الأسود» مربوط به آیهی روزه را به معنای ریسمان گرفتند، در حالی که در اینجا منظور از ریسمان سفید و سیاه روز و شب است نه ریسان حقیقی [۲۸]. چنان که عدهی دیگری در مورد آیهی: ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ﴾[المائدة: ۶]. گفتهاند: منظور از «یَدْ» دست تا زیر بغل است، و نه از سرانگشتان تا آرنج.
گاهی عدم درک دلالت کتاب و سنت و اختلاف فقها ناشی از آن است که دلالت نص «پوشیده و رمزآلود است، و میزان درک و فهم مردم در تشخیص وجوه چنین گفتاری برحسب مواهب الهی و استعداد خدادادی آنها متفاوت است، گاهی یک مجتهد دلالت عمومی یک لفظ را درک میکند، اما اینکه این عمومیت معنای مشخص و خاصی را هم شامل میشود، از نظر وی مغفول میماند، و گاهی متوجه این نکته هم میگردد، اما پس از مدتی فراموش میکند، مباحث این باب واقعاً وسیع و گسترده است، فقط خداوند علیم به همهی آن احاطه دارد.
برخی اوقات فقیه در فهم کتاب و سنت اشتباه میکند، و تفسیر و تعبیری را از این نصوص ارائه میدهد که زبان عربی دوران بعثت پیامبر خدا چنان مفهومی را برنمیتابد.
[۲۴] المزابنة: قاموس: فروختن خرمای روی درخت در قبال خرمای خشک. زبن یعنی دفع. از این معامله به سبب جهالت و غبن موجود در آن نهی شده است. المحاقلة: فروختن محصول قبل از رسیدن یا فروختن سنبله و خوشههای گندم به عنوان گندم یا مزارعه به یک سوم یا یک چهارم یا کمتر یا بیشتر از اینها یا کرایهدادن زمین در مقابل دریافت گندم. الملامسة: به معنای مماست؛ مثل اینکه میگویی: «لمست وجهی»، چهرهام را لمس کردم. و در بیع و معامله یعنی اینکه شخصی بگوید: هرگاه لباس تو را لمس کردم، یا تو لباس مرا لمس کردی، معامله بین ما به فلان مقدار لازم میشود، یا اینکه کالا را از روی پارچه و پوشش لمس کند، و خود متاع را نبیند. المنابذة: اینکه شخصی به دیگری بگوید: لباس را به سوی من پرتاب کن، یا لباس را به طرف تو میاندازم و بدینگونه انجام یک معامله بین آنها لازم شود، یا این که: اگر پارچهای را به سوی او پرتاب کنی و او مثل آن را به طرف تو بیاندازد، یا اینکه بگویی اگر ریگها را بیاندازی، بیع لازم میگردد. الغرر: آنچه که ظاهرش موجب فریب خریدار میشود و باطنش مجهول و پوشیده است، مسلم از ابوهریره روایت میکند که رسول خدا جاز بیع ریگها و بیع غرر نهی کردهاند و بخاری از انس سروایت میکند که رسول خدا جاز محاقله و مخاضره و ملامسه و منابذه نهی کرده است، و ابوداوود و نسایی از جابرسروایت میکنند که پیامبر خدا از محاقله و منابزه و مخابره نهی کرده است، ترمذی این حدیث را صحیح* شمرده است (بیعی که بر جهالت استوار باشد بیع غرر میگویند، ملابسه و منابذه از انواع غرر است، زیرا در اولی لمسکردن و در دومی انداختن به جای صیغه عقد به کار میرود که در بیان مقصود طرفین معامله گویا نیست). مخاضرة: فروش میوهها قبل از رسیدن. [۲۵] اغلاق: اکراه ابوعبیده میگوید به معنای تضییق است، ابن قیم جوزی میگوید: استاد ما میگوید: اغلاق به معنای بستهبودن راه علم در حال رویآوردن به آن یا به عبارت دیگر ناآگاهانه کاری را انجامدادن، بنابراین، طلاق شخص دیوانه، مست و عصبانی که نمیدانند چه میگویند، از مصادیق این حدیث محسوب میشوند، زیرا برای هریک از آنان باب علم و قصد رسیدن به علم منتفی است، و در حقیقت طلاق کسی جاری میشود که قصد طلاق را داشته باشد و به آن عالم باشد. والله اعلم. [۲۶] نوشیدنی مستکننده تهیهشده از حبوبات و میوهها (غیر از انگور) را نبیذ گویند و هبه الزحیلی؛ الوجیز فی اصول الدین ص ۵۷. [۲۷] بخاری: ابن عمربمیگوید: آیهی تحریم خمر نازل شد، در حالی که در آن روزگار در مدینه پنج نوع شراب وجود داشت، و شراب انگور جزو آنها نبود. در حدیث متفق علیه آمده است: عمرسدر خطبهای روی منبر رسول خدا جگفت: ای مردم! همانا در هنگام نزول آیهی تحریم شراب پنج نوع خمر: انگور، خرما، عسل، جو و گندم وجود داشت و خمر به چیزی گفته میشود که عقل را زائل میکند. همچنین در یک حدیث متفق علیه آمده است: انس بن مالک: همانا شراب حرام شد در حالی که شراب آن موقع از آب خرمای رسیده، خرمای نارس درست میشد، صحیحین: انس سمیگوید: من در جلسهای ساقی ابوعبیده، ابوطلحه و ابی بن کعب بودم که ناگاه شخصی آمد و گفت: خمر حرام شد، ابوطلحه گفت: انس بلند شو و شرابها را بیرون بریز! و من آنها را بیرون ریختم. مسلم: ابن عمرب روایت میکند: پیامبر خدا ج فرمود: هر مسکری خمر است و هر مستکنندهای حرام است. خمر: عصارۀ انگور یا هرشراب دیگری که مستیآور باشد، معنی عام* لفظ خمر صحیحتر است؛ زیرا در هنگام تحریم شراب در مدینه شراب انگور وجود نداشت، و شراب مردم مدینه از خرمای خشک و خرمای نارس تهیه میشد، شراب را به این خاطر خمر گفتهاند که عقل را تخمیر و نابود میکند و یا باعث دیوانگی میشود، در صحیح بخاری از قول اصحاب نقل شده است: شراب در حالی حرام شد که ما به جز انواع کمی از شراب شراب انگور را نمیشناختیم. شراب عمومی مدینه خرمای خشک (تمر) و خرمای نارس بود. در تفسیر این روایات آمده است: مقصود از این نفی مبالغه در قلت خمر یا نوع تهیه شده آن از انگور میباشد. یا اینکه در مدینه هیچ نوع از انواع شراب انگور نبوده است، یا در مدینه از نوع انگور آن کمتر به چشم میخورد. [۲۸] بخاری و سهل بن سعد میگوید: آیهی ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ﴾نازل شد و هنوز ادامهی آیه ﴿مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ﴾نازل نشده بود که افرادی که قصد روزهگرفتن داشتند به پای خود یک ریسمان سیاه میبستند و تا زمانی که سفید و سیاهبودن آن قابل تشخیص نبود، به خوردن سحری ادامه میدادند، لذا خداوند الفاظ ﴿مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ﴾را نازل فرمود، تا آن افراد دانستند که منظور شب و روز است و نه ریسمان سیاه و سفید.