۳- فهم پیامِ نصوص مشروط به وجود اجماع نیست
خطاب آیات و احادیث متوجه امت است تا بدینوسیله حرام را بشناسند، و از آن اجتناب کنند، و همچنین در اجماع* خود به آن استناد و در منازعات و اختلاف نظرات احتمالی به آن استدلال کنند.
اگر مقصود نصوص – کتاب و سنت – را فقط به همان احکام اجتهادی منحصر کنیم، کشف مراد و منظور نصوص مشروط به وجود اجماع میشود، و استدلال و احتجاج به آنها قبل از انعقاد اجماع جایز نیست. در این صورت نصوص قابلیت استناد برای تحقق اجماع را نخواهد داشت، زیرا مستند اجماع باید مقدم بر خود آن باشد و متأخربودن آن غیر ممکن است، لذا این حالت منجر به دور باطل میشود، زیرا اهل اجماع حتی در صورتی که منظور و هدف نصوص را به روشنی بفمند، امکان استدلال به حدیث را ندارند، و تا اجماع محقق نشود، مطمئن نخواهند شد که مراد نصوص همان درک و استنباط خود آنهاست. در این صورت استدلال به اجماع قبل از خودش و اجماع نیز به استدلال قبل از خودش موقوف میشود. و هنگامی که حدیث دلیل مجتهدین باشد، گویا تحقق اجماع وابسته به وجود خودش میگردد، لذا وجودش غیر ممکن و ممتنع میشود. و در این صورت در مسائل اختلافی هم نمیتواند به مثابهی حجت و یک دلیل مطرح باشد، زیرا اجماعی حاصل نشده است تا به عنوان یک دلیل موضوعیت داشته باشد. نتیجه اینکه حدیث نه در مسائل اتفاقی و نه در مسائل اختلافی قابل استناد نخواهد بود و عملاً استدلال به حدیث تعطیل میشود، به بیان دیگر در این حالت نصوص حاکی از نوعی مجازات شدید برای مرتکبین برخی از اعمال حتی برای استنباط حرمت آن افعال قابل استفاده و استناد نخواهند بود که چنین چیزی به طور قطع بیاساس و نادرست است.