سبب پنجم: نسیان حدیث
امکان دارد، یک امام حدیثی را دریابد، و صحت آن حدیث برای او اثبات گردد، اما با گذشت زمان آن حدیث را فراموش کند، همانگونه که اصحاب پیامبر جدر بعضی از شرایط، آیات قرآن، و یا سنت پیامبر جرا به یاد نداشتهاند؛ مثلاً: حدیث مشهوری از عمر سروایت شده است که از وی در مورد مسافری سؤال شد که محتلم است، و آب نمییابد؟ ایشان فرمود: تا یافتن آب نماز نخواند. عمار بن یاسر گفت: ای امیر مؤمنان! آیا به یاد نمیآورید که من و شما در سفر نیاز به غسل پیدا کردیم، من خود را همانند یک چهار پا در خاک مالیدم، و شما نماز نخواندید، تا آنکه موضوع را به عرض رسول خدا رساندم، و ایشان نحوۀ تیمم را به من آموزش داد، و فرمود: همین مقدار کفایت میکند، و دو دست خود را به زمین زدند، و با دو دست صورت و دو دست خود را مسح کردند؟ عمر ظاهراً ماجرا را به یاد نیاورد، و فرمود: ای عمار از خدا بترس! عمار گفت: اگر شما بخواهید، این حدیث را روایت نمیکنم. عمر فرمود: نه! آنچه را که عهدهدار شدهای، به خودت وا میگذارم [۲۱]. این ماجرا حاکی از این است که عمر شاهد یک سنت پیامبر خدا بوده، اما آن را فراموش کرده و برخلاف آن فتوا داده است، و حتی پس از تذکر عمار آن را به یاد نیاورده است، و در نهایت عمار را تکذیب هم نمیکند، و بلکه او را در بیان آن حدیث آزاد میگذارد.
مهمتر از این حدیث اینکه: عمرسدر خطبههاش به مردم اعلام نمود: هیچ کس مهریهای بیش از میزان مهریهی زنان و دختران پیامبر تعیین نکند که من آن را مسترد خواهم کرد، زنی گفت: ای امیر المؤمنان! چرا ما را از آنچه که خداوند به ما عطا کرده است، محروم میگردانی؟ و سپس این آیه را تلاوت کرد:﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا﴾[النساء: ۲۰] [۲۲]. عمر نظر خود را پس گرفت، بدیهی است عمر این آیه را حفظ داشته، اما در آن موقع به یاد نداشته است.
همچنین علیسدر روز جنگ جمل عهد و مطلبی را به یاد زبیر آورد که رسول خدا به طلحه و زبیر فرموده بود، در نتیجه زبیر سبا به یادآوردن آن مطلب صحنهی کارزار را ترک نمود [۲۳].
مشابه این قبیل موارد در بین سلف و خلف این امت فراوان است.
[۲۱] متفق علیه، اصحاب سنن با الفاظ مشابه روایت کردهاند. [۲۲] شایان ذکر است در این روایت دو مطلب به چشم میخورد: اول – نهی عمرساز مهریهای بیشتر از مهریهای زنان و دختران پیامبرج؛ دوم- اعتراض زن و استناد وی به آیهی قرآن، امام احمد در مسند و هم چنین اصحاب سنن مطلب اول (نهی عمر) را بدینگونه روایت کردهاند: محمد بن سیرین از ابی العجفاء السلمی روایت میکند که از عمرسشنیده است که میگفت: مهریهی زنان را زیاد نکنید، زیرا اگر مهریهی زیاد نشانهی اکرام در دنیا و یا تقوای الهی میبود، رسول اکرم به انجام آن شایستهتر از دیگران است. پیامبر خدا جمهریهی زنان و دختران را بیشتر از بیست اوقیه تعیین نفرمود. ترمذی این حدیث را حسن* صحیح شمرده است. به هرحال موضوع کم یا زیادبودن مهریه تابع امکانات مادی شوهر و توانگر و یا تنگدستبودن وی میباشد، مسلم از ابوسلمه از عبدالرحمن روایت کرده میگوید: از عایشهلدر مورد میزان مهریهی زنان پیامبر اکرم جسؤال کردم، فرمود: مهریهی زنان پیامبر بیست و نیم اوقیه معادل پنجاه درهم است. از بیان عمرساستفاده میشود که ایشان عموم مهریههای زیاد را مکروه میدانستهاند، ابویعلی مطلب دوم (اعتراض زن) را روایت کرده است و شخصی به نام مجالد بن سعید در سلسلهی راویان آن وجود دارد که فردی ضعیف است و حافظ ابن حجر اظهار نظر نموده که این شخص و این روایت قوی نیست. [۲۳] ابویعلی و بیهقی و دیگران، البدایة والنهایة، ابن کثیر ج ۷، ص ۲۴۰.