بگو به آفتاب تا بایستد تا با تو سخن بگویم
از عامر بن عبدالقیس که یکی از تابعین و زاهدان بلند نام بود، نقل شده است که کسی به او گفت: بایست تا با تو سخن بگویم، در جوابش گفت: آفتاب را بایستان. یعنی تا وقتی که آفتاب در حرکت است نمیتوانم بایستم، باید به کاری مشغول باشم که به کارم بیاید و نمیتوان وقت را به سخن بیهوده تلف کرد، اینان همه بر دستور خاتمالنبیینصرفتار مینمودهاند.
عبدالله بن مسعودساز گذشتن یک روز از عمرش اظهار ندامت مینمود. میگوید: بر هیچ چیز پشیمان نشدم مانند پشیمانیام از یک روز از عمرم که میگذرد و علمم در آن روز بیشتر از روز پیش نبوده است.
عمر بن عبدالعزیز/فرمود:
شب و روز بر تو اثر میگذارند و هر روز و شبی که میگذرد از عمر تو کم میشود. بنابراین، بکوش تا در همین شب و روز شایستهکاری داشته باشی.
حسن بصری/فرمود:
ای آدمیزاده، تو همین چند روز هستی. یعنی عُمر تو از همین چند روز تشکیل یافته، هر روزی که میگذرد قسمتی از عُمر تو میگذرد. فرمود: من مردمی را دیدم که حرص ایشان بر اوقاتشان بیش از حرص شما بر زر و سیمتان بود. یعنی ایشان هیچگاه عمر را همقیمت درهم و دینار نمیدانستند. عُمر نزد ایشان قابل مقایسه با زر و سیم نبود.
حَمّاد بن سلمه یا حدیث تعلیم میداد یا قرآن میخواند یا تسبیح میگفت یا نماز میخواند، او به سال ٩۱ هجری به دنیا آمد و به سال ۱۶٧ از جهان رفت.
شاگرد او عبدالرحمن بن مهدی گفت: اگر به حماد بن سلمه گفته میشد که فردا خواهی مُرد، نمیتوانست بیش از آنچه از اعمال نیک انجام داده بود انجام دهد، او همیشه مشغول بود و روز و شب خود را بر اعمال خود تقسیم کرده تا هیچگاه وقت فراغت نداشته باشد و در نماز بود که عمرش به پایان رسید و درگذشت.
عَلامه خلیل بن احمد، شیخ امام النحاة، سیبویه، سنگینترین وقت برای او وقت خوردن خوراک بود. ابوهلال عسکری در کتاب خود «الحث علی طلب العلم والاجتهاد فی جمعه» میگوید: خلیل بن احمد از تیزهوشان دنیا بود، به سال ۱۰۰ هجری به دنیا آمد و به سال ۱٧۰ درگذشت، او میگفت: سنگینترین ساعتهای زندگیام ساعتی است که در آن مشغول خوراکخوردن هستم.
آفرین بر این دانشمندان که این قدر وقت خود را گرامی میدانستند که نمیخواستند وقتشان در غیر تحصیل علم صرف شود.