ابوریحان بیرونی موقعی که در حال جانکندن بود مسألهای در میراث میآموخت:
محمد بن احمد خوارزمی، امام بلندمرتبه و دانشمند کمنظیر در علم فلک و ریاضیات و دانشمند تاریخ و ادب و جامع انواع علوم معروف به ابوریحان بیرونی متولد به سال ۳۳۶ و متوفی به سال ۴۳۰ است که نود و چهار سال عُمر کرد. همیشه کوشا در تحصیل علوم و مشغول به تألیف کتب بود. هیچ وقت قلم از دست نمینهاد، مگر در دو روز نوروز و مهرگان (نوروز اول فرودین و مهرگان پانزدهم مهرماه) که در این دو روز هم مایحتاج زندگی از خوراک و لباس تهیه میکرد، دانشمندی فرزانه که ابتکار اعداد از طریق به کار بردن زوایای هندسی هم شکل عربی اعداد: ۱- ۲- ۳- ۴- ۵- ۶- ٧- ۸- ٩ و هم شکل اعدادی که غربیها گرفتهاند: ۱- ۲- ۳- ۴- ۵- ۶- ٧- ۸- ٩ از اوست. دانشمندی که با داخلکردن صِفر در اعداد توانست اعداد را از شمار بیرون ببرد و با نوشتن یک و بیست و چهار صفر از راست آن که اگر کسی از اول عمر تا آخر عمر به شمردن آن بپردازد به آن نمیرسد، و به این طریق مردم را از اعداد یونانی نجات داد.
۱ - ۱۱ - ۱۱۱ - ۱۱۱۱ - - I - II - III - IIII - X - XI - XII
از یک تا دوازده که هنوز در صفحهی ساعت دیواری دیده میشود آن وقت همین علامت، از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب ۲۴ ساعت، از زوال آفتاب تا زوالآفتاب ۲۴ ساعت، از غروب آفتاب تا غروب آفتاب ۲۴ ساعت، از نصف شب تا نصف شب ۲۴ ساعت، قبلاً در کشورهای اسلامی از غروب آفتاب تا غروب آفتاب ۲۴ ساعت معمول میداشتند و امروزه همه جا تقریباً از زوال تا زوال معمول شده است، و کلمهی بیرونی به مناسبت بیرون بُخارا اطلاق شده است؛ همین دانش پرور نابغه در سالی فقط دو روز برای تهیهی حوائج زندگی قلم را کنار میگذاشت و در غیر این دو روز قلم از دستش نمیافتاد، ببیند که از شوق علم در حال جانکندن هم از تحصیل علم فارغ ننشست.
فقیه دانشمند، ابوالحسن علی بن عیسی الوَلوالجی فرمود که: داخل شدم بر ابوریحان بیرونی در حالی که او جان میداد و سینهاش تنگ شده بود و در عمر ٧۸ سالگی بود. در چنین حالتی به من گفت: چه میگویی در بارهی جدههایی که جدههای فاسده [۱]هستند؟ یعنی میراث نمیبرند و از طرف مادر هستند. من از روی رَحمآوردن بر او گفتم: در چنین حالتی آیا جای بحث علمی و تحقیق مسألهای در میراث است؟ فرمود: یا هذا! آیا از دنیا بروم و دانا به این مسأله باشم، بهتر از آن نیست که از دنیا بروم و این مسأله را ندانم؟ آن مسأله را اعاده نمودم و او از بر کرد و آنچه وعده کرده بود به من داد و من از نزد او بیرون رفتم؛ به کوچه رسیدم که فریاد بستگان او بلند شد و معلوم شد که به رحمت حق تعالی انتقال یافته است، اینان هستند که اسلام را در دنیا سربلند نگاه داشتند و خود را وقف علم نمودند. و علم برای ایشان، یعنی همه چیز و همه خوشی. خدا از ایشان راضی باد که بهترین سرمشق جوانان بودند.
همین امام نابغه پنج زبان را به خوبی میدانست: عربی، فارسی، سریانی، سنسکریت و هندی. یکصد و بیست تألیف گرانبها را از خود بر جای گذاشت. مستشرق سخاو در بارهی او گفت: بیرونی بزرگترین خردمندی است که تاریخ دیده است، مستشرق سارطون گفت: بیرونی از بزرگترین بزرگان اسلام و از بزرگترین دانشمندان جهان است [۲].
سلیمرازی یا نسخه برداری میکرد یا درس میداد یا میخواند یا تلاوت قرآن مینمود:
امام علامۀ حافظ ابن عساکر در کتاب «تبیین کذب الـمفتری» و تاج الدین سُبکی در کتاب «طبقات الشافعية الوسطی» در شرح حال امام سُلَیم رازی از پیشوایان شافعیه در عصر خود و متوفی به سال ۴۴٧ هجری مطالبی نوشتهاند. تاج الدین سبکی نوشته است: «امام سلیم رازی بر جانبی عظیم از ورع و پرهیزگاری بود. با خود حساب وقت مینمود که امروز وقت خود را چگونه گذرانیده و چه طاعت و خدمتی را انجام داده است. نمیگذاشت هیچ لحظهای از وقتش بدون فایده بگذرد، او یا نسخهبرداری میکرد، یعنی کتاب مینوشت یا درس میداد و یا کتاب میخواند. و در نَسّاخی به بسیاری مینوشت. امام حافظ ابن عساکر فرمود: شیخ ما ابوالفَرَج اسفرائینی به من خبر داد که روزی سُلَیم به خانهی او آمد و برگشت. سُلَیم به او گفت: من در راه آمدنم جزیی از کتاب خواندم. ابوالفرج گفت: مؤمِّل به من خبر داد که روزی سلیم را دید که قلمش نیاز به قَطزدن دارد، در فاصلهی قطزدن قلم، زبانش را به حرکت درآورد تا وقتی که قلم را قَط میزند زبانش را به یاد خدا مشغول دارد، برای این که هیچ لحظه نمیخواست بیهوده از دست بدهد، آفرین بر او چه خوب میدانست چگونه از وقت استفاده نماید!.
خطیب بغدادی حتی موقعی که در کوچه راه میرفت کتاب به دستش بود و مطالعه میکرد:
حافظ شمس الدین ذهبی در کتاب «تذکرة الحُفّاظ» در شرح حال خطیب بغدادی مورخ بغداد و محدث بغداد که به سال ۳٩۲ به دنیا آمد و به سال ۴۶۳ جهان را به درود گفت نوشته است: خطیب بغدادی راه میرفت و در دستش کتابی بود که از روی آن مطالعه مینمود. این طریق و روش برای این است که محافظت بر وقت نماید و لحظهای از عمرش بیفایده از دستش نرود. این است که موقع راهرفتن هم وقت را غنیمت میشمرد.
امام الحرمین خوراک و خوابش اضطراری بود، نه عادی:
حافظ ابن عساکر در کتاب «تبیین کذب الـمفتری» در شرح حال امام الحرمین، ابوالمعالی عبدالملک بن عبدالله الجُوَینی النیشابوری، شافعی، فقیه اصولی، متکلم نَظّار، متبحر در انواع علوم، شیخ امام غزالی که به سال ۴۱٩ هجری به دنیا آمد و به سال ۴٧۸ درگذشت، چنین نوشت: عبدالغافر فارسی در کتابش «سیاق نیسابور» راجع به امام الحرمین فرمود: «إمام الحرمين، فخر الإسلام، إمام الأئمة على الاطلاق، حبر الشريعة، الـمجمع على إمامته شرقاً وغرباً من لم تر العيون مثله ولا ترى بعده...» از او شنیدم که در اثنای سخنش میگفت: خواب و خوراک من نه به حسب عادت است، نمیخوابم مگر وقتی که خواب بر من غالب شود، در آن موقع میخوابم، روز باشد یا شب. و خوراک وقتی میخورم که اشتهای آن داشته باشم، هر وقت باشد. یعنی با غالبشدن خواب میخوابم و آن هم کمتر از یک ساعت در روز و شب؛ و خوراک وقتی میخورم که گرسنگی بر من غالب شود و آن هم اندک و روز و شبی یک بار. و لذت او و خوشی او همه در مذاکرهی علم و به دستآوردن فواید علم از هر نوع بود.
امام الحرمین در سن پنجاه سالگی شاگرد یک عالم نحوی میشود:
و شنیدم از شیخ ابوالحسن علی بن فَضّال بن علی مجاشعی قیروانی نحوی که در سال ۴۶٩ نزد ما آمده بود و امام الحرمین او را نزد خود پذیرفته بود و از او پذیرایی و بزرگداشت فرموده بود. آنگاه در نزد او شروع به خواندن درس نحو کرد و دانشآموز او شد، بعد از این که خود در آن زمان امام الائمه بود و عمرش به پنجاه سالگی رسیده بود. با این حال هر روز ابوالحسن را به خانهی خود میبرد و کتاب «اکسیر الذهب فی صناعۀ الادب» تألیف ابوالحسن را نزد او میخواند. ابوالحسن مجاشعی میگفت: من ندیدهام کسی را که مانند امام الحرمین عاشق علم باشد و علم را فقط به خاطر علم بخواهد. خودتان فکر کنید که این شخصیت بزرگ علمی چگونه عمر خود را وقف علم نموده است و از خوراک و خواب دست برداشته تا بتواند در علم پیش برود و شاگردان و آثاری گرانبها را از خود به یادگار بگذارد.
یعقوب نجیرمی در حال راه رفتن کتابش را مطالعه میکرد:
در کتاب «إنباه الرواة علی أنباه النحاة» در شرح حال محمد سعیدی بن برکات نحوی بصری مِصری که به سال ۴۲۰ به دنیا آمد و به سال ۵۲۰ درگذشت، آمده است که گفت: در وقتی که کودک بودم، دیدم ابویوسف یعقوب بن خُرَّزاد نجیرمی را که در راه قرافه- در قاهرهی مصر- راه میرفت در حالی که پیرمرد گندمگون ریش بلند بود ود ستار گردی به سر داشت و در دستش کتابی بود و او در حال راهرفتن آن کتاب را مطالعه میکرد. بنابراین، میتوان دانست که تا چه اندازه در فکر قدرشناسی عُمر خود بودند و عُمر را همین وقت میدانستهاند که در حفظ آن منتهای کوشش را داشتهاند.
[۱] جدهی فاسده: مادر پدر است که میراث نمیبرد و از ذوی الارحام است. [۲] ن. ک به کتاب «تراث العرب العلمي في الفلک والریاضیات».