ارزش وقت نزد علمای اسلامی

فهرست کتاب

بلندهمتی ابن عساکرو پهناوری شهرها و قصباتی که برای ملاقات اساتید به آن جاها سفر نمود:

بلندهمتی ابن عساکرو پهناوری شهرها و قصباتی که برای ملاقات اساتید به آن جاها سفر نمود:

۲- کتاب دومی که شرح حال امام حافظ ابن عساکر از آن نقل می‌شود:

در کتاب «تذکرة الحفاظ» ۴: ۱۳۲۸ حافظ شمس الدین ذهبی فرمود: «امام حافظ کبیر، محدث شام، فخر الأئمة، ابوالقاسم بن عساکر صاحب تصانیف و تاریخ کبیر به سال ۴٩٩ به دنیا آمد. و در سال ۵۰۵ به عنایت پدرش و برادرش، امام ضیاء الدین هبة الله، سماع حدیث در دمشق را شروع کرد و در سال ۵۲۰ از دمشق به بغداد و سپس به مکه و سپس به کوفه و سپس به نیسابور و سپس به اصفهان و سپس به مرو و سپس به هرات رفت و کتاب «الأربعین البُلدانیة» را تألیف کرد: چهل حدیث از چهل شیخ از چهل شهر. و شمار شیوخ، یعنی استادان او ۱۳۰۳ شیخ و هشتاد و چند زن است که استاد او بودند. و جمعی بسیار از او حدیث روایت نمودند؛ از آن جمله همسفر او در طلب حدیث، ابوسعد سمعانی است، پس از آن علامه شمس الدین ذهبی تألیفات ابن عساکر را شمرد و به پنجاه عنوان رسید. و در باب‌های علم چهار صد مجلس املاء نمود. و املاء هر مجلسی به منزلت کتابی بود.

املاء: یعنی گفتن عباراتی تا طلاب علم آن را بنویسند و عوام آن را بشنوند و استفاده ببرند. چقدر باید سینه‌ی این دانشمند پُر از علم باشد که از حفظ در چهار صد مجلس املاء نماید و املاء هر مجلسی به منزلت کتابی باشد!

فرزند او محدث بهاء الدین قاسم گفت: پدرم مواظب بر نماز با جماعت و بر تلاوت قرآن بود. در غیر رمضان در هفته‌ای یک ختم قرآن می‌نمود و در ماه رمضان هر روزی یک ختم قرآن می‌نمود و در مناره‌ی شرقی از مسجد جامع نیمه‌ی شعبان و دو عید به نماز و ذکر خدا به پایان می‌رسانید. و از چهل سال به این طرف، اگر لحظه‌ای از وقت او فوت می‌شد خود را به حساب می‌کشید که چرا گذاشته است لحظه‌ای از وقتش از دست برود، و ظرف چهل سال، یعنی از لحظه‌ای که شیوخ و استادانش به او اجازه دادند که حدیث را روایت نماید و حدیث رسول اللهصبه مردم برساند، در آن چهل سال کارش جمع معلومات و شنوانیدن علم به طُلّاب علم بود، حتی در خلوتگاه و گردشگاهش نیز همین کار را می‌کرد.

حافظ ابوالعلاء همدانی فرمود: ابوالقاسم ابن عساکر در بغداد به شعله‌ی آتش نامیده می‌شد، به خاطر تیزهوشی و برافروختگی و درک خوبش.

ابوالمواهب بن صَصْری می‌گوید: به ابوالقاسم ابن عساکر گفتم: آیا سرور ما مثل خودش را دیده است؟ فرمود: این چنین مگو، برای این که خدای متعال فرمود: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡ[النجم: ۳۲]. «پس خودتان را نستایید (پاک نسمارید)». گفتم: خدای متعال فرمود: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١[الضحی: ۱۱]. «و نعمت‌های پرودگارت را باز گو کن وسپاس بگزار» یعنی نعمتی که خدا به تو ارزانی داشت، ظاهر بنما و سپاس او را بگو و خیررسان به مردم باش. وقتی که این آیه را گفتم فرمود: اگر کسی بگوید که مانند مرا ندیده است، راست گفته است. آنگاه ابوالمواهب گفت: من مثل او را ندیده‌ام و نه کسی هست که از لحاظ داشتن آن همه خصلت‌های پسندیده و بودن بر یک راه مستقیم در مدت چهل سال مثل او باشد. همیشه در مسجد در صف اول بود، مگر در صورت عُذر. و در ماه مبارک رمضان و ده روز اول ذیحجه در مسجد معتکف بود. و هیچ‌گاه چشمش به دنبال املاک و خانه و مستغلان نبود، در حقیقت از این چیزها روگردان شده و این فکر را از سر خود انداخته بود. و از مناصب دنیوی و همچنین از امامت و خطابه خودداری می‌کرد. و وقتی که این مناصب بر او عرضه شد امتناع ورزید و خود را ملزم به امر به معروف و نهی از منکر کرده بود. «لا تأخذه في الله لومة لائم» «وقتی که برای خدا کاری می‌کرد سرزنش سرزنش‌کننده او را از آن کار باز نمی‌داشت». سخن علامه ذهبی به پایان رسید.

ابن عساکر تمام وجود خود را وقف علم کرده بود و آموزگاران مرد و زن او بسیار بودند و نیروی محکم‌کاری و به خوبی انجام‌دادن کارها در او قوی بود.

۳- امام حافظ علامه تاج الدین سبکی در کتاب «طبقات الشافعية الکبری» در شرح حال ایشان چنین نوشته است: «امام جلیل، حافظ اُمّت، ابوالقاسم بن عساکر». معلوم نیست که از اجداد ایشان یکی به نام عساکر بوده باشد، چیزی که هست او به این نام شُهرت یافته است، او یاری‌دهنده‌ی سُنَّت پیغمبر و خادم سُنَّت است. امام اهل حدیث در زمان خود و خاتمه‌ی حافظان زبردست می‌باشد. طلّاب علم نزد منزل او رَحل اقامت می‌افگندند.

جان خود را بر انواع علوم جمع نمود، غیر از علم و عمل دوست دیگری نمی‌خواست، و منتهای آرزویش علم و عمل بود. حافظه‌ای داشت که هیچ چیز از ذِهن او بیرون نمی‌رفت، و ضابطه‌ای داشت که کهنه و نو در برابر آن یکسان بود، و طوری در علم خود محکم‌کاری و اتقان داشت که با علمای بزرگ پیش از خود برابری داشت، اگر نگوییم که بر آنان تَفَوُّق داشت و کثرت علم او به حدی بود که او غنی بود و مردم همه نیازمند به علم او بودند، از جمعی از علماء سماع علم داشت. و تعداد شیوخ و استادان او از مردان ۱۳۰۰ شیخ و از زنان هشتاد و چند استاد بود. بار سفر به سوی مکه‌ی مکرمه و مدینه‌ی منوره و عراق بست. و از دیار عجم از علمای اصفهان، نیشابور، مَرو، تبریز، میهنه، بیهق، خسروجرد، بسطام، دامغان، ری، زنجان، همدان، اسدآباد، جَیّ، هرات بَوَن، بَغ، بوشنج، سَرَخس، نوقان، سمنان، اَبَهر، مَرَند، خویّ، جرباذفان، و مشکان، رودراور حُلْون و اَرجیش سماع علم داشت.

همچنین از علمای انبار، رافقه، رَحَبه، ماردین، ماکسین و غیر این‌ها از بسیاری از شهرهای دور و اقلیم‌های پراکنده سماع داشت و همیشه دور از خانه بود. و اسب را سوی شهرها و صحراهای دور دست به تنهایی می‌راند و همراهی جز تقوی و پرهیزکاری نداشت و عزم و تصمیمی داشت که غیر از رسیدن به آرزوی خود در علم، هیچ چیز دیگری او را قانع نمی‌کرد. شیخ او ابوالفضل طوسی فرمود: نمی‌شناسم کسی را که امروز شایسته‌ی لقب الحافظ در حدیث باشد جز او. علامه ابن نجار فرمود: او امام محدثین است در زمان خود. و او کسی است که برتری در حفظ و اتقان و معرفت کامل در علوم حدیث و اعتماد و کفایت و خوبی تألیف به او پایان پذیرفته است. علامه ابن النجار فرمود: شنیدم از شیخ عبدالوهاب بن امین که روزی همراه حافظ ابوالقاسم ابن عساکر و ابوسعد بن سمعانی در طلب حدیث و ملاقات شیوخ راه می‌رفتیم؛ آنگاه شیخی را ملاقات نمودیم، ابن سمعانی از آن شیخ خواست تا بایستد و چیزی از حدیث را بر او بخواند، در کیسه‌ای که اوراق سماعش در آن بود بررسی نمود و برگه‌ی سماع خود را نیافت و دلتنگ شد. حافظ ابن عساکر فرمود: آن جزء که دنبالش می‌گردی راجع به چه موضوعی است؟ ابن سمعانی فرمود: «کتاب بحث و نشور» از ابن ابی داود است که آن را از شیخش ابونصر زینبی شنیده است. ابن عساکر فرمود: دلتنگ مباش و آن کتاب بحث و نشور را از حفظ خواند. همه‌ی آن را یا قسمتی از آن را که مورد نیاز بود. ابن نجار فرمود: که شک در این که همه‌ی آن کتاب را خواند یا بعضی از آن را، این شکّ از شیخ ما عبدالوهاب بن امین است.

امام نووی/در باره‌ی حافظ ابن عساکر نوشت و من از خط او نقل کردم؛ فرمود: او -یعنی ابن عساکر- حافظ شام است، بلکه حافظ دنیاست، امام است و مطلقاً مورد اعتماد و اطمینان است.