ابن سحنون، کنیزش شام او را لقمه به لقمه به دهنش مینهاد و او مشغول تألیف بود و خبر نداشت:
در کتاب «ترتیب الـمدارك» تألیف قاضی عیاض در شرح حال فقیه مالکی، امام محدث محمد بن سُحنون قیروانی، آمده است که محمد بن سحنون کنیزی داشت که نام اُمّ مُدام بود، روزی نزد کنیز نام بردهاش بود و مشغول تألیف بود تا شب شد، کنیزش خبرش داد که خوراک آماده است و اجازه خواست تا شام او را بیاورد. ابن سحنون گفت: من اکنون مشغولم. کنیزش وقتی که دید غذا سرد میشود و بیمزه میگردد، شروع کرد لقمه لقمه در دهن او نهاد. و ابن سحنون مشغول تألیف بود تا این که اذان صبح گفته شد. ابن سحنون به کنیزش گفت: ما امشب مشغول شدیم، اگر خوراکی داری بیار. کنیز گفت: به خدا سوگند که شامت را به دهانت گذاشتهام. ابن سحنون گفت: ولی من باخبر نشدهام.
این یک نمونه از غفلت علمای قدیمی ما از خوراک و آب است که این قدر در علم مستغرق میشدهاند که خبر نداشتهاند وقت غذا یا خواب است. و مانند همین داستان است آنچه برای امام محدثین در عصر خود روی داد: امام مسلم بن حجاج نیشابوری متولد سال ۲۰۴ و متوفی سال ۲۶۱ هجری است، در کتاب «تهذیب التهذیب» تألیف امام ابن حجر عسقلانی در جلد دهم صفحهی ۱۲٧ در شرح حال او آمده است: حاکم گفت: من از ابوالفضل محمد بن ابراهیم شنیدم که گفت: از دوست و رفیق امام مسلم در سفر از نیشابور تا بلخ و تا بصره از احمد بن سلمه شنیدم که گفت: مجلسی برای مذاکرهی حدیث برای امام مسلم ترتیب داده شد، در آن مجلس حدیثی یاد شد که مسلم آن را به یاد نداشت، او از آن مجلس برخاست و به خانه رفت، موقع شب بود، در جلو او سبدی از خرما نهادند، او به دنبال حدیث میگشت و دانه دانه خرما به دهن مینهاد و شب را به صبح آورد، آنگاه حدیث را یافت و سبد خرما تمام شده بود بدون آن که بداند. یک سبد خرما خورده بود بدون این که احساس خرماخوردن نماید. و در نتیجه، خوردن یک سبد خرما باعث وفات او شد!.