ثعلب در کوچه راه میرفت و مشغول مطالعه بود، اسبی با او تصادف کرد و او را به گودالی انداخت و مُرد:
سبب وفات ثعلب/این بود که روز جمعه بعد از عصر از مسجد جامع بیرون آمد و دچار کری شده بود و نمیشنید مگر به زحمت. او در راه مشغول مطالعه بود و با آن گوش سنگین اسبی با او تصادف کرد و او را به گودالی انداخت؛ وقتی او را از گودال بیرون آوردند سخن دَرهم برهم میگفت، مثل کسی که حواسش درهم خورده باشد؛ او را به خانهاش رساندند و در همان حالت از سردرد مینالید و در دومین روز درگذشت. [این خبر وفات او از کتاب «وفیات الأعیان» ابن خلکان ۱: ۱۰۴ نقل شده است].